برنامههای انجام شده, حوزه های تخصصی, حکمرانی در عمل, حکمرانی در عمل گزارش, رویدادها, مشروعیت سیاسی, مطالعات سیاسی و بینالملل
گزارش حکمرانی در عمل ۵: انتخابات و بازتعریف کنشگری و سیاستورزی در ایراندر ابتدای جلسه آقای دکتر امامیان ریاست محترم اندیشکده توضیحاتی در خصوص علت تشکیل چنین جلساتی در فضای اندیشکده ارائه دادند. ایشان بر ضرورت غلبه نگاه علمی و دقیق و فارغ از مرزبندیهای سیاسی تاکید کردند و هدف اصلی تشکیل این جلسه را تحلیل فرایندهای انتخابات و همچنین بررسی انتخابات در ایران به مثابه نهاد دانسته اند.
در ادامه آقایان عبدی و داوری هر کدام به مدت ۳۰ دقیقه نظرات خود را بیان کردند و در پایان جلسه نیز پرسش و پاسخ برگزار شد.
به نظر عبدی تحلیل انتخابات سال ۹۴ بدون درک درست از انتخابات سال ۹۲ ناقص است. انتخابات سال ۹۲ این ویژگی را داشت که پس از آن آرامش بر کشور حکمفرما شد. فرایند این انتخابات هم همینطور است. این مساله نشان میدهد پدیده انتخابات در ایران از وضعیتی شبیه به رینگ بوکس که محل منازعه های جدی و میدانی است به وضعیتی مانند وزن کشی تبدیل شده است. این تبدیل وضعیت از دیدگاه عبدی نشان دهنده ارتقا بلوغ سیاسی در میان کنشگران و سیاست ورزان سپهر سیاسی ایران است.
ایشان در نقد جریان اصولگرایی اعتقاد داشتند، اصولگرایان شکستشان در انتخابات سال ۹۲ را ناشی از نداشتن یک فرد واحد و ائتلاف نکردن می دانستند. اصلاح طلبان هم شکستشان را در سال ۸۴ ناشی از عدم ائتلاف می دانستند. با این منطق بود که اصولگرایان تمام تلاششان را در ارائه لیست واحد متمرکز کردند به طوری که در این انتخابات نیروهای مختلفشان در بدنه حتی تندهایشان لیست را قبول کردند. چون نسبت به آن مفهوم اتحاد داشتند. این دوگانگی مبتنی بر دو لیست اولین اشتباهی بود که اصولگرایان کردند.
همچنین اصولگراها درک درستی از اصلاحطلبان پیدا نکردند. اصلاحطلبان نگاهشان این نبود که یک لیست بدهند و برنده شوند و مجلس را در دست بگیرند. اگر چنین ایدهای داشتند نمیتوانستند به لیست برسند آن هم به چنین ترکیبی. اصلاح طلبان میخواستند ترکیب مجلس را به طوری شکل دهند که مجلسی افراطی نباشد و همراهتر با دولت باشد.
اصولگرایان به لیست واحد رسیدند اما وحدتی در میان نبود. ترکیب لیست واحد اصولگرایان نامتوازن بود و متشکل از افراد معتدلی مانند آل اسحاق که تا حدودی به اصلاحطلبان نیز نزدیک است تا افراد کاملا مخالف دولت و برجام. بدیهی است که چنین ترکیبی وحدت نظر در حوزه مسائل اصلی نداشته باشند. از دید ایشان اصولگرایان اساسا تحلیل درستی از عرصه اجتماعی نداشتند و صرفاً می خواستند برنده انتخابات شوند.
عبدی اعتقاد دارد برخی اتفاقات منجر به تشدید دوگانگی و قطبی سازی فضا شد که عملاً به زیان اصولگرایان تمام شد. وقتی اصولگریان به لیست واحد می رسند در حالی که اصلاحطلبان همچنان با مشکل رد صلاحیت گسترده مواجه هستند خود رسیدن به لیست واحد زودهنگام برای اصولگرایان نتیجه مناسبی نداشت. از طرف دیگر رد صلاحیتهای گسترده منجر به ایجاد عصبانیت اجتماعی در جامعه شد و انعکاس مناسبی در عرصه عمومی نداشت، مردم انتظار این حجم از رد صلاحیت بعد از انتخابات سال ۹۲ را نداشتند. در نهایت بحث لیست انگلیسی انتخابات را حاد کرد و آن را از بستر مناسبش خارجش کرد. همزمان شدن خبرگان و مجلس موجب شد این فرایند تشدید شود و هر دو گروه به لیست واحد رسیدند، لیست اصلاح طلبان وحدت تحلیلی پشتش بود ولی اصولگرایان در این زمینه مشکل داشتند.
به نظر عبدی رد صلاحیتها گرایش به رای لیستی را تقویت کرد. حتی امثال ما هم لیست را نمیشناختیم. شناخت در لیست اصولگرایان هم کمکی نکرد. وقتی روی لیست شناخت نداشته باشی ارجاع میدهی به گروه معرفی کننده و به آن مرجع اعتماد می کنی. رد صلاحیتها به شدت کمک کرد که افکار عمومی روی لیستها تمرکز کنند. حدود ۴۰درصد از رای دهده گان تهرانی لیستی رای دادهاند. ترتیب لیستی رای دادن هم به این شکل است که، اول لیست اول است بعد لیست دوم بعد ۶۱ امین نفر کمی بیش از ۸۰ هزار رای میآورد.
یکی از شاخصهای لیستی رای دادن لیست آقای مطهری است. مطهری فکر میکرد مردم از اینور و آنور ناراحتند و به این لیست که وسط است رای خواهند داد. آن لیست آرای اصلاح طلبان را بیشتر میکرد ولی نتایج نشان میدهد که پایینترین رای را آورده اند همین امر نشان می دهد که رقابت در تهران صرفا بین دو لیست بوده است.
عبدی همچنین اعتقاد دارد که وزن رای سلبی در ایران بسیار بالا است، که خیلی مناسب عرصه سیاسی نیست و باید برای آن فکری کرد.
آقای عبدی در خصوص میزان مشارکت اعتقاد دارد که نظر سنجیهای شش ماه قبل تا الان میزان مشارکت را بالا نشان میداد و این عجیب بود. در دورههای قبل نظرسنجی ۶ ماه قبل زیر ۳۰ درصد میبود ولی این بار حدود ۵۰ درصد شده بود. خود این مساله یک نوع آمادگی برای حضور نشان می داد.
عبدی در پاسخ به این سوال که چرا ما فکر میکنیم اتفاقات در ایران پیشبینی نشده است؟ می گوید: میشد پیشبینی کرد ولی غیر منتظره است. مشکل اساسی در ساخت سیاسی ایران این است که کنش انتخاباتی کنش مستمری نیست. در امریکا یک سال است دارند دعوای سیاسی میکنند. در تمام این مراحل آدمها قضیه را میفهمند و نامزدها اشتباهاتشان را تصحیح میکنند ولی ما طی فرصت کوتاهی داخل انتخابات میآییم و گافهای عجیب و غریب ممکن است بدهیم. که در تغییر ناگهانی فضای سیاسی اثر خود را دارد. گیر دیگرش هم این است که ما شکلی از انتخابات را داریم ولی به واقعیتش تن ندادهایم. این انتخابات ولو اینکه کاملا قانونی انجام شده باشد. این نامزدها نمایندگان هشت میلیون حق رای دار تهرانی نیست. نباید اینطور باشد که دو میلیونشان گزینه نامزدی داشته باشند. وقتی حس کند نمیتواند نامزد خودش را داشته باشد نمیتواند با سیستم همراهی کند.
پایان صحبتهای عبدی با توصیه به رجوع به مفهوم مردم سالاری دینی همراه بود. مخصوصا از طرف اصولگرایان. باید در ساخت جامعه و بستر اجتماعی شرایط مناسب برای تحقق مردم سالاری دینی ایجاد شود.
در ادامه جلسه آقای داوری به ارائه دیدگاههای خویش پرداخت.
داوری در ابتدا صحبت، اذعان کرد که با عمده تحلیل اقای عبدی موافق است خصوصا در نقد جریان اصولگرایی چرا که این نقد واقع بینانه است. به نظر داوری نتیجه این انتخابات خصوصا در تهران قابل پیش بینی بوده است و این انتخابات خاصیت غافلگیرکننده ای نداشته است.
در انتخابات اخیر ۴۱ درصد غیر لیستی رای دادهاند ۳۶ درصد اصلاح طلبان ۲۲ درصد به اصولگرایان. این تصویر واقعی از جغرافیای سیاسی تهران است. خود این ترکیب نشان می دهد نه اصولگریان و نه اصلاح طلبان ظرفیتی برای جذب نزدیک به ۴۱ درصد شرکت کنندگان در انتخابات را ندارند. این ۴۱ درصد از دیدگاه تحلیلگران، بیرون مانده است. همینها میتوانست جهت دهی شود و رای آنها به سبد اصولگرایان بریزد ولی این جریان هیچ برنامه ای برای جذب رای این قشر نداشته اند. به نظر داوری اینها کسانی هستند که از سال ۶۸ به بعد متضرر شدند و دسترسی به منابع قدرت ثروت و منزلت ندارند به همین دلیل به سمت لیستها نمیروند. این بخش بخش محذوف فرایند تعدیل ساختاری و رویکردهای نیو لیبرالیستی که در دولتهای ما حاکم بوده و در دولت جدید نیز این فرایند شدت گرفته است.
وی در نقد جریان اصولگرایی اعتقاد دارد که هویت این جریان بیشتر به صورت سلبی شکل گرفته است و ریشه آن به شکل گیری جریان اصلاحات با هویت جدید در میانه دهه ۷۰ باز می گردد. به همین دلیل جریان اصولگرایی هیچ گاه ظرفیت معنا سازی در بستر اجتماع را نداشته است بلکه با غیریت سازی از رقیب، خود را تعریف می کند و به همین دلیل در رقابتهای سطح بالا شکست می خورد.
وی مهمترین چالشهای جریان اصولگرایی در سالهای گذشته جدا کردن احمدی نژاد از خود و همچنین مساله برجام بوده است به نحوی که برجام برای این جریان به بحران تبدیل شده است.