متن مصاحبه:
به گزارش گروه بینالملل «خبرنامه دانشجویان ایران»؛ در بسیاری از کشورهای پیشرفته، اندیشکدهها نه تنها به عنوان نهادهای پژوهشی، بلکه به مثابه بازوان فکری سیاستگذاری شناخته میشوند و نقشی کلیدی در شکلدهی به راهبردهای کلان ملی ایفا میکنند. ایالات متحده، بریتانیا، و آلمان از جمله کشورهایی هستند که در آنها اندیشکدهها توانستهاند در حوزه سیاست خارجی و داخلی تأثیرگذاری عمیقی داشته باشند. این نهادها با بهرهگیری از پژوهشهای راهبردی، تولید ایدههای نوین، و برقراری ارتباط میان نخبگان دانشگاهی، دیپلماتها و تصمیمسازان، به تسهیل روندهای تصمیمگیری و جهتدهی به سیاستهای کلان یاری میرسانند.
با این حال، در ایران، علیرغم وجود ظرفیتهای علمی و دانشگاهی، نقش اندیشکدهها در سیاستگذاریهای کلان، بهویژه در حوزه سیاست خارجی، همچنان محدود و کماثر باقی مانده است. این محدودیتها، برخاسته از چالشهایی ساختاری نظیر تمرکزگرایی در نظام تصمیمگیری، عدم دسترسی آزاد به دادههای استراتژیک، و نبود استقلال کافی برای مراکز پژوهشی غیردولتی است. در نتیجه، این نهادها، که در کشورهای توسعهیافته ابزارهای کارآمدی برای تحلیل و طراحی سیاست محسوب میشوند، در ایران اغلب در حاشیه فرآیندهای کلان حکمرانی قرار دارند.
در این مصاحبه (که در چهاردهم بهمنماه 1403) تهیه شده است، "دکتر مجید افشانی، مدیر بینالملل اندیشکده حکمرانی شریف"، به واکاوی جایگاه اندیشکدهها در فرآیند سیاستگذاری و مذاکرات احتمالی آینده ایران با قدرتهای جهانی، بهویژه ایالات متحده، میپردازد. ایشان با اشاره به تجربه مذاکرات برجام، نقش اندیشکدههای آمریکایی را در طراحی و اجرای سیاستهای تحریمی علیه ایران تحلیل کرده و تفاوتهای بنیادین میان مدل حکمرانی اندیشگاهی در ایران و کشورهای غربی را بررسی میکند. علاوه بر این، وی به چالشهای داخلی ایران از جمله انحصارطلبی در فرآیند تصمیمگیری، تأثیرپذیری سیاست خارجی از ملاحظات داخلی، و کمبود فضای مستقل برای نهادهای پژوهشی پرداخته و راهکارهایی برای تقویت کارکرد اندیشکدهها در ایران ارائه میدهد.
این مصاحبه نه تنها به بررسی کاستیهای موجود در نظام سیاستگذاری خارجی ایران میپردازد، بلکه پیشنهادهایی عملی برای بهرهگیری مؤثر از ظرفیتهای فکری و پژوهشی در راستای ارتقای دیپلماسی کشور ارائه میکند. در شرایطی که تحولات جهانی و منطقهای، پویایی جدیدی به روابط بینالملل بخشیده است، چنین گفتوگوهایی میتواند افقهای تازهای برای سیاستگذاران و پژوهشگران ایرانی ترسیم کند.
سوال: نقش اندیشکدهها و اتاق فکرهای داخلی را بر روند مذاکرات احتمالی آتی را چگونه ارزیابی میکنید؟
به نظر من، این دوره از مذاکرات تفاوت چندانی با «مذاکرات برجام» نخواهد داشت. در طرف ایرانی، مراکز پژوهشی و اندیشکدهها همچنان با فاصله زیادی از موضوع مذاکرات قرار دارند و ورود حداقلی به این فرایند خواهند داشت. اما در طرف مقابل، اندیشکدههای آمریکایی نه تنها در سیاستسازی و توصیههای سیاستی نقش دارند، بلکه وارد مرحله «اجرای سیاست» نیز شدهاند. به عنوان مثال، در گذشته، اندیشکدههای آمریکایی در تحریمهای علیه ایران نقش فعالی داشتند و حتی شبکههای تحریم هوشمند را طراحی و اجرا کردند. این تجربیات مسبوق به سابقه است در ادوار گذشته سوت زنی تحریم، سامانهای که تحریم کشتیهای حامل نفت ایران را طراحی و اجرا کردند توسط همین اندیشکدهها انجام شد. پروژه افشای صرافیهای ما در کشور امارات متحده عربی و جاهای دیگر را نیز این نهادها کلید زدند. نباید این واقعیت را انکار کرد که بسیاری از اقدامات از جمله ایجاد شبکه هوشمند تحریمهای آمریکا علیه ایران توسط نهادهای غیردولتی از جمله اندیشکده اعمال میشود؛ در مذاکرات احتمالی آتی نیز به نظر میرسد که دلالها و بروکرهای دو تابعیتی ایرانی-آمریکایی دست بالاتر را داشته و نقش پررنگتری ایفا میکنند. دلیل این امر این است که اندیشکدهها و مراکز پژوهشی و داخلی ما به دلایلی نظیر ملاحظات صحیح و به جای امنیتی به اطلاعات و دادههای مختلف جهت تحلیل و ارائه ابتکارات سیاستی دسترسی ندارند که البته این مسائل به نظر قابل حل میآیند اما تاکنون راهحل مناسبی برای آن ارائه نشده است.
غلفت از کارکردهای مراکز اندیشگاهی در ایران
سوال: چرا اندیشکدهها و مراکز پژوهشی داخلی از روند مذاکرات فاصله گرفتهاند؟
غفلت و عدم ادراک صحیح نظام تصمیمگیری ما از عملکرد و کارکرد مراکز پژوهشی و اندیشکدهها مهمترین دلیل فاصلهی این مراکز از روند و فرآیندهای مذاکراتی است.
عدم آگاهی از قابلیتهای مفید این نهادها امکانهای مختلفی را تاکنون از ما سلب نموده است، بعنوان مثال این نهادها میتوانند ائتلافهای سیاسی یک توافق را بسازند، آنها این امکان را دارند تا بدون ملاحظه و محدودیتهای دیپلماتیک و حفظ پروتکلها با اطراف مذاکره وارد گفتگو بشوند و در تلاقی اطراف مذاکره ابتکارات گرهگشایی را خلق کنند. دیگر امکان اندیشکدهها توانمندی آنها در تبیین و کمک به درک مشترک اطراف مذاکره است. در مذاکرات برجام این کارکردها بر دوش افراد دو تابعیتی بود که در واقع مشکل اساسیشان این است که شناخت صحیحی از ایران ندارند.
سوال: درباره این افراد دو تابعیتی بیشتر توضیح میدهید؟
نسل دوم و سومی که در آمریکا یا کشورهای اروپایی بزرگ شدند، آن دسته از ایرانیهایی هستند که پاسپورت دوم هم دارند. متاسفانه آنها همیشه دست بالاتر را نسبت به نهادهای داخلی ایران که فهم درستی از سیاست خارجی و سیاست داخلی ایران دارند، در اختیار داشتهاند.
سوال: اگر بخواهید در یک جمله راهحلی برای این مسئله پیشنهاد دهید آن چیست؟
ما باید به سمت نظام تصمیمسازی و تصمیمگیری برویم که حمایت کند و نظارت موشکافانه و دقیق داشته باشد، اما به دنبال کنترل نهادهای اندیشکده و مراکز پژوهشی نباشد.
سوال: با توجه به اینکه نظام تصمیمسازی و تصمیمگیری در ایران به شدت متمرکز و دولتی است و نهادهای پژوهشی و اندیشکدههای داخلی اغلب درگیر بوروکراسی و دیوانسالاری هستند، چه راهکارهایی برای افزایش نقش و تأثیرگذاری نهادهای غیردولتی و مستقل در فرایند سیاستگذاری خارجی پیشنهاد میکنید؟ چگونه میتوان از انحصارطلبی در تصمیمسازی فاصله گرفت و فضایی بازتر برای مشارکت نخبگان و متخصصان در سیاست خارجی ایران ایجاد کرد؟
میراث ۴۶ ساله جمهوری اسلامی، یک نظام تصمیمسازی و تصمیمگیری به شدت متمرکز و دولتی را رقم زده است. چیزی که در ادبیات سیاستگذاری به عنوان «ساختار عمیق» یا «دیپ استراکچر» از آن یاد میشود، شامل همه نهادهای دولتی درگیر در فضای سیاست خارجی و روابط بینالملل است. نهادهای پژوهشی ما، که اغلب فربه، بروکراتیک و دیوانسالار هستند، تا اندازه زیادی دچار رخوت شدهاند. چرا به این نهادها «ساختار عمیق» میگویند؟ به این دلیل که بودجه آنها از نهادهای بالادستی تأمین میشود، روسای آنها توسط مقامات بالاتر منصوب میشوند، و عملاً در حال بازتولید و حفظ وضع موجود هستند. برای تغییر این وضعیت، ورود نهادهای غیردولتی ضروری است.
مسئله بعدی، انحصارطلبی در کلیت سیاست خارجی ماست. وقتی به روابط دوجانبه کشورمان با کشورهای دیگر نگاه میکنیم، این انحصارطلبی به وضوح دیده میشود. به محض اینکه رابطه ایران با روسیه، چین، هند یا آمریکا مطرح میشود، در فضای رسانهای و تصمیمسازی ما فقط چهار پنج نام خاص تکرار میشوند و از آن دایره خارج نمیشویم. انگار یک انحصارطلبی در تصمیمسازی وجود دارد.
میتوان گفت سیاست خارجی ایران به شدت تحت تأثیر سیاست داخلی است و متأسفانه جناحی شده است. گرهگشایی در این زمینه معمولاً به دست رجال سیاسی اتفاق میافتد که سوخت سیاسی برای هزینهکرد در سیاست داخلی داشته باشند. در حال حاضر، سپهر سیاست خارجی ایران از این افراد خالی شده و سوخت سیاسی برای هزینهکرد وجود ندارد.
سیستم سیاستخارجی ما توصیههای خود را از کجا میگیرد؟
در مورد سازوکار توصیههای سیاستی که دیپلماتهای ما در عرصه سیاست خارجی استفاده میکنند، باید بگویم که این فرایند ترکیبی از منابع داخلی و خارجی است. در داخل مجموعههای دولتی، مراکز پژوهشی و اندیشکدههایی وجود دارند که به طور رسمی و غیررسمی به تولید توصیههای سیاستی میپردازند. اما همانطور که اشاره کردید، این نهادها اغلب درگیر بوروکراسی و دیوانسالاری هستند و به دلیل ساختار متمرکز و دولتی، تمایل به حفظ وضع موجود دارند. این نهادها، که به آنها «ساختار عمیق» میگویند، بودجه خود را از نهادهای بالادستی دریافت میکنند و روسای آنها توسط مقامات بالاتر منصوب میشوند. این موضوع باعث میشود که این مراکز پژوهشی بیشتر در حال بازتولید وضع موجود باشند تا ایجاد تغییرات اساسی.
اما در کنار این نهادهای دولتی، نهادهای غیردولتی و اندیشکدههای مستقل نیز وجود دارند که میتوانند نقش مهمی در تولید توصیههای سیاستی ایفا کنند. متأسفانه، در ایران این نهادها به اندازه کافی قدرتمند و تأثیرگذار نیستند و اغلب از فرایند تصمیمسازی کنار گذاشته میشوند. این در حالی است که در بسیاری از کشورها، اندیشکدههای غیردولتی نقش کلیدی در شکلدهی به سیاستهای خارجی دارند. برای مثال، در ایالات متحده، اندیشکدههایی مانند بروکینگز، رند و شورای روابط خارجی، تأثیر قابل توجهی بر سیاست خارجی این کشور دارند. در ایران، اما این نقش کمرنگ است و نیاز به تقویت دارد.
در مورد انحصارطلبی در سیاست خارجی، باید بگویم که این موضوع واقعاً وجود دارد. وقتی به روابط دوجانبه ایران با کشورهایی مانند روسیه، چین، هند و آمریکا نگاه میکنیم، میبینیم که تنها چند نام خاص در فضای رسانهای و تصمیمسازی تکرار میشوند. این انحصارطلبی باعث میشود که دیدگاههای جدید و متفاوت کمتر شنیده شوند و فرایند تصمیمسازی از تنوع لازم برخوردار نباشد. این موضوع میتواند به سیاست خارجی ما آسیب بزند، زیرا در دنیای امروز، تنوع دیدگاهها و رویکردها برای موفقیت در عرصه بینالمللی ضروری است.
برای تغییر این وضعیت، نیاز به اصلاحات اساسی در ساختار تصمیمسازی و تصمیمگیری داریم. ورود نهادهای غیردولتی و اندیشکدههای مستقل به فرایند تصمیمسازی میتواند به ایجاد تنوع دیدگاهها و رویکردها کمک کند. همچنین، باید تلاش کنیم تا از انحصارطلبی در سیاست خارجی فاصله بگیریم و فضایی بازتر برای مشارکت نخبگان و متخصصان ایجاد کنیم. این کار نه تنها به بهبود سیاست خارجی ما کمک میکند، بلکه میتواند به تقویت جایگاه ایران در عرصه بینالمللی نیز منجر شود.
با توجه به نقش مهم اندیشکدهها در فرایند تصمیمسازی سیاست خارجی در کشورهای پیشرفته و ضعف ساختاری این نهادها در ایران، چه راهکارهایی برای تقویت استقلال و کارآمدی مراکز پژوهشی و اندیشکدههای غیردولتی در ایران پیشنهاد میکنید؟ چگونه میتوان از تجربه کشورهایی مانند آمریکا در زمینه وقف علمی و حمایت از نهادهای پژوهشی مستقل بهره برد؟
این موضوع کاملاً واضح است که صداهای غیردولتی میتوانند فرایند حکمرانی و سیاستگذاری ما را در همه عرصهها بهبود بخشند. نهادهای غیردولتی و نهادهایی که با فاصله از دولت عمل میکنند، میتوانند صداهای غیررسمی و مستقل را به سیستم تزریق کنند. اما ضعف اصلی کجاست؟ به نظر من، گفتن حقایق نیاز به استقلال دارد، و اساساً اقتصاد سیاسی مراکز پژوهشی و اندیشکدهها در کشور ما، که پدیدهای نوظهور و کمتر از ۱۰ سال قدمت دارند، اجازه استقلال به آنها نمیدهد. من این موضوع را با بحث خصوصیسازی و اقتصاد دولتی و بخش خصوصی در کشور مقایسه میکنم.
اساساً بر عهده حاکمیت است که اجازه دهد، همانطور که عرض کردم، فضا را برای مراکز غیردولتی باز کند تا بتوانند رشد کنند، تقویت شوند و حمایت شوند، اما نباید کنترل صد درصدی روی آنها اعمال شود. در عین حال، نظارت بدون قید و شرط و جدی بر این مراکز ضروری است، اما نباید تلاش شود که این مراکز نیز شبیه مراکز دولتی تحت کنترل کامل قرار بگیرند. متأسفانه، در دهههای مختلف، ظرفیتسازی در بخش غیردولتی به درستی انجام نشده و کسی نیز هزینه این ظرفیتسازی را متقبل نشده است. توصیه یکخطی من این است که اشتباهاتمان در خصوصیسازی اقتصاد را در این بخش تکرار نکنیم. باید از این مراکز حمایت کنیم، نظارت کنیم، اما فاصله بگیریم و اجازه دهیم با کنترل کمتری، این نهادها تلاش کنند تا حقایق را سریعتر به سیستم منتقل کنند. این استقلال به آنها اجازه میدهد تا نقش مؤثرتری ایفا کنند.
مسئله دیگری که شاید بد نباشد به آن اشاره کنیم، بحث وقف علمی است. نهاد اندیشکده اساساً یک مفهوم آمریکایی است و وقتی به آن متمرکز میشوید، میبینید که اندیشکدهها خروجی اقتصاد خصوصی فربه و قوی آمریکا هستند.
بسیاری از دانشگاهها و مراکز پژوهشی آمریکا، اگر نگوییم همه آنها، از موقوفات علمی تغذیه میکنند. وقف علمی و وقف سیاستی پدیدهای است که متأسفانه در ایران هنوز فاصله زیادی تا تحقق آن داریم. این پدیده در کشورهای پیشرفته، به ویژه آمریکا، نقش بسیار مهمی در تأمین مالی مراکز پژوهشی و دانشگاهها دارد. بسیاری از دانشگاهها و اندیشکدههای آمریکا از طریق موقوفات علمی تأمین مالی میشوند و این موضوع به آنها اجازه میدهد که با استقلال بیشتری عمل کنند. در ایران، متأسفانه این فرهنگ هنوز به درستی شکل نگرفته است و ما فاصله زیادی تا تحقق این امر داریم.
در ایران، اما این نقش بسیار محدود است. یکی از دلایل اصلی این موضوع، اقتصاد سیاسی حاکم بر مراکز پژوهشی و اندیشکدههاست. این مراکز، که پدیدهای نوظهور و کمتر از ۱۰ سال قدمت دارند، اغلب تحت کنترل دولت هستند و استقلال لازم را برای تولید ایدههای نو و انتقادی ندارند. این موضوع باعث میشود که این نهادها بیشتر در حال بازتولید وضع موجود باشند تا ایجاد تغییرات اساسی. برای بهبود این وضعیت، نیاز به اصلاحات ساختاری داریم. حاکمیت باید فضایی را ایجاد کند که در آن مراکز غیردولتی بتوانند رشد کنند و تقویت شوند، اما در عین حال، نظارت بدون قید و شرط نیز بر آنها اعمال شود. این نظارت باید به گونهای باشد که اجازه دهد این نهادها با استقلال بیشتری عمل کنند، اما در چارچوب منافع ملی و اهداف کلان کشور باقی بمانند.
با توجه به تحولات اخیر در منطقه و تغییرات در سیاستهای آمریکا، جمهوری اسلامی ایران چگونه باید به مسئله روابط با آمریکا نگاه کند؟ آیا اتخاذ یک رویکرد موقت برای کاهش فشارهای اقتصادی و تمرکز بر تقویت ثبات داخلی و محور مقاومت، میتواند یک گزینه واقعبینانه در شرایط کنونی باشد؟
اگر بخواهیم واقعبینانه به شرایط موجود نگاه کنیم، جمهوری اسلامی ایران باید با یک رویکرد راهبردی، فرصتهایی را برای تقویت بنیانهای اقتصادی داخلی و تثبیت موقعیت منطقهای خود ایجاد کند. در این راستا، یک دوره زمانی برای کاهش فشارهای اقتصادی و تقویت زیرساختهای اقتصادی و امنیتی کشور میتواند از نظر تاکتیکی مفید باشد.
با این حال، باید توجه داشت که روابط ایران و آمریکا دارای تفاوتهای بنیادینی با سایر موارد مشابه در روابط بینالملل است. به همین دلیل، هرگونه تصمیمگیری در این زمینه نهتنها باید بر اساس ملاحظات اقتصادی، بلکه بر پایه الزامات امنیت ملی، استقلال سیاسی و راهبردهای کلان کشور تنظیم شود. در نهایت، سیاست خارجی ایران باید با در نظر گرفتن متغیرهای منطقهای و بینالمللی، رویکردی منعطف اما اصولمحور را در قبال تعاملات خود با قدرتهای جهانی اتخاذ کند.
با در نظر گرفتن این تغییرات، آیا میتوان گفت که ایران این بار با "یک آمریکا متفاوت" مواجه است؟ این تغییرات چه تأثیری بر راهبردهای ایران در قبال واشنگتن خواهد داشت؟ آیا تعامل با دولت ترامپِ جدید، مستلزم رویکردی متفاوت نسبت به سیاستهای پیشین در قبال آمریکا خواهد بود؟
مسئله این است که این بار ما با اشخاص طرف هستیم، نه با ساختارهای عمیق و سنتی آمریکا. در گذشته، ما با دیپ استیت (Deep State) آمریکا مواجه بودیم، یعنی کارتلهای نفتی، تسلیحاتی و نهادهای امنیتی و نظامی که در طول ۴۶ سال گذشته همواره بر سیاستهای آمریکا تأثیرگذار بودهاند. اما این بار، ترامپ در دوره دوم ریاستجمهوری خود از این ساختارها فاصله گرفته و افرادی که در اطراف او هستند، به نسبت دوره اول، متفاوتتر و کمتر وابسته به این ساختارها هستند. بنابراین، این بار ما با آمریکای همیشگی مواجه نیستیم، بلکه با ترامپ و تعداد معدودی از مشاوران نزدیک او و افرادی که در پستهای سیاسی دست چندم قرار دارند، روبرو هستیم.
به نظر شما این تغییر در ساختار تصمیمگیری آمریکا چه تأثیری بر مذاکرات احتمالی بین ایران و آمریکا خواهد داشت؟
این تغییر میتواند هم فرصت و هم چالش ایجاد کند. از یک طرف، ترامپ به دنبال دستاوردهای بزرگ و بمبهای خبری است و این میتواند فضای مذاکرات را متفاوت کند. از طرف دیگر، پیچیدگیهای مذاکراتی بین ایران و آمریکا به دلیل تحولات اخیر در منطقه کاهش یافته است. این مسئله میتواند فرصتی برای ایران باشد تا با رویکردی قاطعتر و مستحکمتر به مذاکرات بپردازد.
نقش اروپا در این معادلات چگونه است؟ آیا اروپا میتواند همچنان به عنوان یک میانجی عمل کند؟
اروپای بعد از بحران اوکراین و برگزیت، اروپایی تضعیفشده است. مواضع ترامپ نسبت به ناتو و اروپا نیز نشان میدهد که اروپا دیگر آن نقش سنتی خود را در معادلات جهانی ندارد. مسئله موشکی نیز بیشتر یک مسئله اروپایی است تا آمریکایی.
بنظر میرسد اولویتهای آمریکا در خاورمیانه نیز تغییر کرده است. این تغییر اولویتها چگونه بر روابط ایران و آمریکا تأثیر میگذارد؟
برای نخستین بار، خاورمیانه دیگر اولویت اول آمریکا نیست. به نظر میرسد ترامپ و تیمش به دنبال خروج آبرومندانه از عراق و حتی از کل منطقه هستند. این تغییر اولویت میتواند فرصتی برای ایران باشد تا با استفاده از این شرایط، موقعیت خود را در منطقه تقویت کند.
با توجه به سازوکار ماشه در برجام، آیا ایران مجبور است در مذاکرات آینده تصمیمگیریهای زمانمند انجام دهد؟
بله، سازوکار ماشه در برجام باعث میشود که مذاکرات ایران و آمریکا ماهیت زمانمندی پیدا کند. این بار ما نمیتوانیم مسائل را به تعویق بیندازیم یا خاکها را زیر فرش بکنیم. باید تصمیمگیریهای سریع و قاطع انجام دهیم. ترامپ به دنبال دستاوردهای بزرگ است و فضای بینالمللی نیز به نفع ما تغییر کرده است، با قدرت گرفتن چین و روسیه و ظهور قدرتهای نوظهور در سازوکارهایی مانند بریکس و شانگهای. اما باید مراقب باشیم که اشتباهات گذشته را تکرار نکنیم.
به نظر شما ایران چگونه باید از این فرصتها استفاده کند؟
ایران باید با رویکردی مستحکمتر و قاطعتر به سراغ این مسئله برود. کشورهایی که به ما نزدیکتر هستند، حتی اگر از لفظ متحد استفاده نکنیم، میتوانند نقش مهمی در این فرآیند ایفا کنند. این تفاوتهای بنیادین پنجرهای از فرصت را به روی ایران باز کرده است که باید از آن به بهترین شکل ممکن استفاده کنیم.
با توجه به تجربههای گذشته و شرایط فعلی، به نظر شما چه توصیههای سیاستی را میتوان برای مذاکرات احتمالی ایران و آمریکا در نظر گرفت؟ به ویژه از منظر اندیشکدهای و با توجه به چالشهای داخلی و خارجی که ایران با آن مواجه است.
اولین و مهمترین توصیهای که میتوانم داشته باشم این است که ما باید مسئله سیاست داخلی و سیاست خارجی خود را به طور هماهنگ و یکپارچه حل کنیم. در حال حاضر، دولت آقای پزشکیان و جریان مستقل مستقر در کشور، به همراه جریان چپ مصطلح، در حال مدیریت امور هستند. اما به قطع و یقین، جریان راست سنتی و اصیل ایرانی نیز باید در فضای سیاسی درگیر این مذاکرات شود. هر توافقی با آمریکا تنها در صورتی میتواند در کوتاهمدت پایداری داشته باشد که راست سنتی ایران نیز در آن مشارکت داشته باشد. مشارکت همه جریانهای سیاسی اصلی کشور در مذاکرات احتمالی، باعث میشود که توافق از پشتیبانی داخلی قویتری برخوردار شود و کمتر در معرض تهدیدات سیاسی داخلی قرار گیرد. این مسئله به ویژه در شرایطی که فضای سیاست خارجی ما به دلایل مختلف به سمتی رفته که واژه دیپلماسی مترادف با سازش، مصالحه و واگذاری تلقی میشود، اهمیت بیشتری پیدا میکند. در حالی که در فضای بینالمللی، دیپلماسی چنین معنایی ندارد.
برای تغییر این نگرش و تقویت دیپلماسی ایران، چه اقداماتی لازم است؟
ما به یک پیوست رسانهای و فرهنگی هوشمندانه و قوی نیاز داریم. این بار باید اشتباهات گذشته تکرار نشود و باید به آمریکا و غرب نشان دهیم که در روابط خود با روسیه، چین و قدرتهای نوظهور کاملاً جدی هستیم. این نشانهها باید به وضوح بروز پیدا کنند. علاوه بر این، باید دل محور مقاومت را قرص کنیم. محور مقاومت باید بداند که مذاکره ایران با آمریکا به معنی سازش یا مصالحه و فروختن منافع آنها نیست. این کار از طریق دیپلماسی فعال و شفافسازی اهداف و استراتژیهای ایران امکانپذیر است. ما باید نشان دهیم که مذاکرات با آمریکا تنها یک تاکتیک برای تنفس اقتصادی و ترمیم محور مقاومت است، نه یک تغییر راهبردی در سیاستهای کلی کشور.
با توجه به چندبعدی بودن مذاکرات ایران و آمریکا، چه سازوکاری را برای هماهنگی بین ابعاد مختلف این مذاکرات پیشنهاد میکنید؟
مذاکرات ایران و آمریکا ابعاد مختلفی دارد؛ از جمله ابعاد حقوقی، سیاسی، هستهای، نظامی و اقتصادی. اما ما هنوز از نبود یک نهاد هماهنگکننده قوی برای مدیریت این ابعاد رنج میبریم. متخصصین مختلف ما در نهادهای مختلف باید زیر یک چتر جمع شوند و به یک مفاهمه مشترک برسند. به نظر من، شورای عالی امنیت ملی میتواند این نقش را ایفا کند، به شرطی که به سمت یکی از نهادها متمایل نشود و نقش چتر بالاسر را به درستی اجرا کند.
آیا نمونهای از چنین نهادهایی در سایر کشورها وجود دارد؟
بله، در آمریکا چنین نهادهایی وجود دارد. برای مثال، ابتدا با تعداد کمی کارمند شروع به کار کردند، اما امروز سازمان عریض و طویلی هستند که در سفارتخانههای منطقهای نیز دفتر دارند و بیش از هزار کارمند در آنها فعالیت میکنند. این نهادها جایی هستند که مفاهمه سیاسی، حقوقی، اقتصادی، هستهای و امنیتی اتفاق میافتد. ما باید چنین نهادهایی را خیلی زودتر ایجاد میکردیم، اما هنوز هم دیر نیست و باید این نهادسازی انجام شود.
در پایان، چه توصیهای برای کاهش هزینههای مذاکرات و جلوگیری از اتکا به واسطهها دارید؟
ما نیازی به واسطه نداریم و هزینههای گزافی را برای کشورهای واسطه و افرادی که مدعی دلالی در این رابطه بودند، پرداخت کردهایم. به حمدالله، کشوری با سابقه تاریخی، قدرت معنوی، امنیتی و نظامی، وسعت و جمعیت زیاد، نیازی به واسطهگری کشورهای کوچک ندارد. این ظرفیت در کشور کاملاً وجود دارد و میتوانیم با چشم باز و بدون فراموش کردن سوابق بدعهدیهای آمریکا، به مذاکرات تاکتیکی برای تنفس اقتصادی و ترمیم محور مقاومت در یک مقطع کوتاهمدت بپردازیم. در فضای بینالمللی چندقطبی و چندلایهای امروز، نمیتوان انتظار اتحادهای بلندمدت و راهبردی با کشورهای دیگر را داشت.