کالبدشکافی بحران میان افغانستان و پاکستان در 2025؛ دو طالبان پشت یک مرز

کالبدشکافی بحران میان افغانستان و پاکستان در 2025؛ دو طالبان پشت یک مرز


یادداشت , بين الملل , دیدگاه تخصصی
حوزه سیاستی : بین الملل
ناشر : خبرگزاری ایرنا
سال نشر : 1404/09/11



درگیری نظامی افغانستان و پاکستان در اکتبر ۲۰۲۵، بازتابی از شکاف عمیق ژئوپلیتیکی، ایدئولوژیک و ساختاری میان دو کشور بود.

این بحران با حملات هوایی ارتش پاکستان در عمق خاک افغانستان آغاز شد که هدف آن رهبری «تحریک طالبان پاکستان» (ت‌ت‌پ) بود؛ گروهی که اسلام‌آباد آن را مسئول حملات فرامرزی می‌داند.

درگیری‌ها با بسته شدن مرزها و توقف تجارت تشدید شد تا اینکه در ۱۹ اکتبر آتش‌بس موقتی برقرار شد.

با وجود برگزاری مذاکرات سه‌جانبه در استانبول به میزبانی ترکیه و قطر (۵ تا ۸ نوامبر ۲۰۲۵) و سپس گفت‌وگوهای غیررسمی ۱۴ و ۱۵ نوامبر در دوحه، مذاکرات آتش‌بس با شکست مواجه شد و بی‌اعتمادی متقابل میان دو طرف به نقطه بی‌بازگشت رسید.

این بحران را می‌توان بر پایه سه بنیاد تحلیلی کالبدشکافی کرد:

۱. شکست دیپلماسی اجبار

مذاکرات نوامبر ۲۰۲۵ در استانبول نقطه اوج تلاش‌های دیپلماتیک بود اما با شکست کامل پایان یافت. پاکستان نتوانست از طالبان افغانستان برای مهار تحریک طالبان پاکستان تعهد کتبی بگیرد.

از دید اسلام‌آباد، طالبان برخلاف تعهدات توافق‌نامه دوحه ۲۰۲۱، نه‌تنها اقدامی علیه ت‌ت‌پ نکردند، بلکه برای رهبران این گروه تروریستی پناهگاه نیز فراهم کردند. طالبان نیز اقدام نظامی پاکستان را نقض آشکار حاکمیت خود دانست و حاضر به امضای هیچ تعهد امنیتی نشد.

فروپاشی مذاکرات از دید بسیاری، نتیجه تصور پاکستان درباره کارآمدی «اجبار نظامی» بود. بمباران اکتبر نه‌تنها کابل را وادار به همکاری نکرد، بلکه طالبان را به مقاومت سیاسی واداشت.

اکنون اسلام‌آباد میان دو گزینه پرهزینه قرار دارد: تشدید درگیری و پذیرش خطر جنگی گسترده یا کنارآمدن با حضور ت‌ت‌پ در مرزهایش. در هر دو حالت، دیپلماسی اجبار از هر دو سو، عملاً به بن‌بست رسیده و تنها حاصل آن تضمین چرخه درگیری‌های آینده خواهد بود.

۲. پیوند میان دو طالبان

ریشه اصلی بحران، پیوند ایدئولوژیک و هویتی میان طالبان افغانستان و تحریک طالبان پاکستان است. این دو جریان خود را از نظر هویت سیاسی و دینی «امتداد طبیعی» یکدیگر می‌دانند.

پس از بازگشت طالبان در ۲۰۲۱، حملات ت‌ت‌پ جهش یافت و بیش از ۲۸۰۰ نفر در پاکستان جان باختند. درگیری‌های مرزی همچنین فضای عملیاتی برای گروه‌هایی مانند داعش خراسان و ارتش آزادی‌بخش بلوچستان ایجاد کرده است.

طالبان حاضر به انحلال یا اخراج ت‌ت‌پ نیست، زیرا این گروه ابزار فشار کم‌هزینه‌ای علیه پاکستان محسوب می‌شود که از طریق آن طالبان می‌تواند اسلام‌آباد را در وضعیت امنیتی شکننده نگه دارد. علاوه بر این، مخالفت با درخواست‌های پاکستان، جایگاه طالبان را نزد جناح‌های تندرو داخلی تقویت می‌کند.

هر امتیازدهی در این حوزه می‌تواند خطر شکاف در ساختار طالبان را بالا ببرد. بدین ترتیب، حتی اگر راه‌حلی دیپلماتیک ممکن باشد، هزینه سیاسی آن برای طالبان بسیار بالا خواهد بود. نتیجه آن، تداوم بن‌بست و بازتولید بحران در چرخه‌ای بسته است.

۳. سایه سنگین خط «دیورند»

اختلاف بر سر خط دیورند (مرزی که یادگار دوران استعمار بریتانیا است) همچنان بذر اصلی بی‌ثباتی میان دو کشور است.

هیچ حکومتی در افغانستان، از دوران امان‌الله‌خان تا طالبان کنونی، این مرز را به رسمیت نشناخته است. در مقابل، پاکستان آن را مرز بین‌المللی قطعی می‌داند و از آن به‌عنوان پایه سیاست امنیتی خود دفاع می‌کند.

از نگاه کابل، قبایل پشتون در دو سوی مرز اعضای یک ملتِ تقسیم‌شده‌اند و بنابراین هرگونه درگیری در امتداد خط دیورند یک «مساله داخلی» تلقی می‌شود. در نتیجه، تلاش‌های اسلام‌آباد برای کنترل مرز یا ایجاد حصار نظامی که اساسا موضوع را در قالب یک امر «خارجی» و «دوجانبه» تعریف می‌کند، از منظر افغانستان تجاوز محسوب می‌شود.

همچنین، پاکستان نمی‌تواند مرز را به‌طور کامل نظامی کند، زیرا خطر جنگ تمام‌عیار وجود دارد. از سوی دیگر، هرگونه همکاری بروکراتیک نیز به دلیل عدم پذیرش مشروعیت مرز از سوی کابل بی‌فایده است.

این تناقض ساختاری موجب می‌شود که تمام توافق‌ها به آتش‌بس‌های موقت نظامی محدود بماند و امکان ایجاد چارچوب سیاسی پایدار برای مدیریت مرزها وجود نداشته باشد.

جمع‌بندی

تحولات داخلی پاکستان و رقابت قدرت‌های منطقه‌ای، نقش تعیین‌کننده‌ای در مسیر آینده بحران افغانستان-پاکستان دارند.

چالش‌های سیاسی در اسلام‌آباد از گسست میان جامعه و ارتش تا احیای ت‌ت‌پ و جدایی‌طلبی گروه‌های نظامی بلوچ، توان تصمیم‌گیری دولت را تضعیف کرده و باعث شده هیچ راهبرد واحدی در برابر طالبان شکل نگیرد. طالبان افغانستان نیز این ضعف را به‌دقت تشخیص داده‌اند و به همین دلیل در مذاکرات استانبول حاضر به امتیازدهی نشدند.

در سطح منطقه‌ای، تداوم درگیری تهدید مستقیمی برای کریدور اقتصادی چین-پاکستان و ابتکار کمربند و جاده ایجاد کرده و پکن را از یک بازیگر صرفاً اقتصادی به سمت ایفای نقش امنیتی فعال سوق می‌دهد. احتمال شکل‌گیری ترتیبات امنیتی سه‌جانبه میان چین، پاکستان و طالبان در چنین زمینه‌ای قابل تصور است. همزمان، هند نیز با گسترش تماس‌های دیپلماتیک با کابل می‌کوشد نفوذ خود را در برابر پاکستان تقویت کند.

در سطح فرامنطقه‌ای، آمریکا در چارچوب عملگرایی سوداگرانه خود بیشتر بر تحریم طالبان، معادن افغانستان و همکاری محدود ضدتروریسم تمرکز کرده، اما افزایش تنش می‌تواند واشنگتن را به بازگشت به موقعیت‌های استراتژیک (مثلاً بازپس‌گیری پایگاه هوایی بگرام) در منطقه ترغیب کند.

با تمام این اوصاف، محتمل‌ترین سناریو، ادامه درگیری‌های محدود بدون تبدیل شدن به جنگ تمام‌عیار است. روابط کابل-اسلام‌آباد شکننده می‌ماند، تجارت دچار اختلال می‌شود و موج‌های پناهجویی به سوی ایران افزایش خواهد یافت. این سناریو خطر سرریز خشونت و قاچاق را برای ایران بالا می‌برد، اما هم‌زمان فرصتی ایجاد می‌کند: کاهش اتکای افغانستان به مسیرهای پاکستان باعث می‌شود تهران بتواند خلأ ترانزیتی را از طریق چابهار و کریدورهای جایگزین پر کند و از این موقعیت برای کسب اهرم فشار در روابط دوجانبه استفاده کند.

در چنین شرایطی، ایران باید هم‌زمان سه هدف را دنبال کند: مدیریت تهدیدهای امنیتی در شرق، بهره‌گیری از فرصت‌های ترانزیتی ناشی از کاهش نقش پاکستان و حفظ دیپلماسی فعال و بی‌طرفانه برای جلوگیری از سرریز یک بحران منطقه‌ای به داخل مرزهای خود.

 

منتشر شده در: خبرگزاری ایرنا