چرا سیاستگذاران به جامعه شناسان نیاز دارند؟

چرا سیاستگذاران به جامعه شناسان نیاز دارند؟


یادداشت
حوزه سیاستی : مطالعات دولت و بخش عمومی
سال نشر : 1401/03/10



رابطه فرد و جامعه از ابتدای تاسیس علوم اجتماعی محل بحث بوده است. سی رایت میلز، جامعه شناس آمریکایی، نخستین فردی بود که تحولات و روندهای جاری جامعه را به عنوان چشم اندازی برای درک درست موقعیت و وضعیت فرد مطرح کرد. میلز با اصطلاح «بینش جامعه شناختی» سعی داشت نشان دهد که تغییرات اجتماعی فارغ از ابعاد روزمره و فردی، در یک بستر تاریخی می‌توانند معانی عمیق تری داشته باشند. بنابراین هر نوع مواجهه با مسائل اجتماعی و راه حل یابی برای آن‌ها بدون درک جامعه شناختی، ابتر است.

اندیشکده ها به عنوان نهادهای تخصصی حل مسائل عمومی نیز نیازمند چنان درک و چنین بینشی از جامعه هستند؛ تا راه حل هایی که برای مسائل جامعه ارائه می‌دهند در نقطه اصابت، پیامدهای ناگوار اجتماعی را موجب نشود.

دکتر روح اله هنرور، مدیر مرکز مطالعات دولت و بخش عمومی اندیشکده حکمرانی شریف و استاد مدعو دانشکده مدیریت دانشگاه شریف، در سومین شماره از مجموعه گفت و گوهای «تور اندیشکده گردی» نیاز مبرم سیاستگذاران و سیاست پژوهان به دانش و بینش جامعه شناسی را مرور کرده است.

بینش جامعه شناسانه به مسائل چیست و چه کارکردی دارد؟

جامعه شناسی، علمی است که به تحولات اجتماعی می‌پردازد و بینش یا تخیل جامعه شناسانه، دیدگاه مشخصی به مسائل اجتماعی است که به اتصال روندها و نیروهای تاریخی و اجتماعی به آنچه به نظر می آید مشکل شخصی افراد است می پردازد.

این بینش لزوما مختص جامعه‌شناسان نیست و نویسندگان، هنرمندان و روزنامه‌نگاران نیز ممکن است ‌چین دیدگاهی داشته باشند.

به طور مثال پدیده طلاق یک مسئله خیلی شخصی است. اما نگاه جامعه شناختی نشان می‌دهد که در شرایطی که این پدیده رو به افزایش است، نمی‌توانیم بگوییم مسائل خصوصی تعداد زیادی از افراد یک جامعه دچار مشکل شده‌اند، بلکه باید به دنبال نیروهای اجتماعی و تاریخی دخیل در این امر باشیم.

به طور خلاصه بینش جامعه شناسانه، بررسی مسائل و پیدا کردن ارتباط بین نیروها، فرآیندها و روندهای اجتماعی و زندگی شخصی افراد است. این بینش به ما کمک می‌کند مسئله را خارج از چارچوب فردی و شخصی به‌صورت مسئله اجتماعی ببینیم (چون مسئله ای است که روی کل جامعه تاثیر گذاشته است).

جامعه شناسی و سیاستگذاری چه ارتباطی باهم دارند و چگونه باید این‌ها را باهم ربط داد؟

در سیاستگذاری بیشتر با رفع مسائل عمومی جامعه مواجه هستیم. اما نقطه ای که جامعه شناسی و سیاستگذاری را به هم وصل می‌کند، اولا بینش جامعه شناسانه نسبت به مسائل و درک جامعه شناسانه مسئله و ثانیا ریشه شناسی اجتماعی مسائل است.

به عنوان مثال، یکی از نقدهایی که به وضع کنونی توزیع بنزین وارد است، توزیع بنزین بین افرادی از جامعه است که درجه ای از رفاه اجتماعی برخوردارند و مالک موتور یا خودرو هستند. ۶۰ درصد باقیمانده که وضع مالی ضعیف تری دارند و مالک وسایل نقلیه نیستند، بهره ای از یارانه بنزین نمی‌برند. درصورتی که بنزین باید به همه تعلق بگیرد و اگر فاکتورهای اجتماعی را در نظر بگیریم، افرادی که مالک وسایل نقلیه نیستند باید در طرح توزیع بنزین دیده شوند و امکان فروش آن را داشته باشند. در نتیجه سهمیه بندی کنونی آشکارا ناعادلانه و غیر مبتنی بر شناخت جامعه است.

اگر به عقب برویم از ابتدا نیز علوم اجتماعی صرفا برای درک علمی پدیده ها یا کنجکاوری ذهنی و فکری به وجود نیامده است. کسانی مثل مارکس دنبال یک برنامه تغییر اجتماعی بودند و تغییر اجتماعی‌ هم ایجاد کردند. حتی امثال دورکیم هم که نقشی مثل مارکس پیدا نکردند، در زندگی شخصی و اجتماعیشان سعی می کردند با روش های جامعه شناسانه، مسائل اجتماعی را قابل درک و مدیریت نمایند.

انجمن های جامعه شناسی امریکا هم از ابتدا به این دلیل تثبیت شدند که می‌توانستند برای مسائل اجتماعی راه حل هایی ارائه بدهند که از یک سو مبتنی بر عقل و آگاهی و از سوی دیگر بر مبنای شواهد و داده ها و فهم پدیده ها بود. و به سیاستمداران شانس پیشبرد امور مبتنی بر واقعیت ها را می‌دادند.

از نظر اگوست کنت، جامعه شایسته، جامعه ای است که در آن جامعه شناسان رهبری جامعه را به دست بگیرند. اما اکنون نه جامعه شناس این ادعا را دارند و نه لزوما جامعه از این نگاه تبعیت می‌کنند. ولی درواقع قلب نگاه جامعه شناسانه همیشه نقش هدایت جامعه یا کمک به حل مسئله جامعه بوده است.

بینش جامعه شناسی یا بینش جامعه شناسانه به عنوان یک ابزار یا رویکرد در سیاست پژوهی به چه معناست؟

در ابتدا باید بین مراحلی که یک سیاست طراحی و اجرا می‌شود، تفکیک قائل شویم. یک چرخه وجود دارد که اولین گام آن شناخت مسئله است. جامعه شناس می‌تواند مسئله را صورت بندی کند. به طور مثال بحران کرونا که مسئله ای فراگیر است، دید جامعه شناسانه می‌گوید که طبقات محرم تر اجتماعی بیشترین آسیب را از کرونا دیده‌اند. دلیل آن می‌تواند محرومیت اقتصادی یا محرومیت دانشی یا محرومیت دسترسی به درمان و خدمات درمانی باشد.

گام دوم ارزیابی گزینه هاست. پس از صورت بندی مسئله، راه‌ حل هایی به ذهن می‌رسد که باید بررسی شود کدام یک مناسب تر است. بینش ها و اطلاعات اجتماعی نشان می‌دهند که هر راه حل چه اثراتی بر آن پدیده می‌گذارد و چه پیامدهایی را به دنبال دارد.

گام آخر، مرحله پیاده سازی سیاست است. پس پیاده سازی و اجرایی سازی سیاست، دید جامعه شناسانه می‌تواند نشان دهد که هر سیاست چگونه اثرگذار بوده است؟ چه پیامدهای اجتماعی به دنبال داشته است؟ و چه شرایطی را رقم زده است؟

در این سه مرحله انواع و اقسام نقش هایی را داریم که جامعه شناسی می‌تواند از طریق آن‌ها به سیاست کمک کند یا از سوی دیگر لایه های پیچیده تری به سیاست بدهد.

اندیشه ورز یا سیاستگذار چگونه می‌تواند بینش جامعه شناسی را کسب کند؟

آموزش جامعه شناسی در ایران بسیار نظریه محور پیش رفته است کمتر به دنبال ایجاد شناخت از جامعه ایران بوده است. تعداد کتاب های جامعه شناسانه ای که با داده در مورد جامعه ایران حرف زده‌اند به زحمت به ده عدد می‌رسد. درحالی‌که بیشتر از پنجاه سال از تاسیس دانشکده علوم اجتماعی می‌گذرد.

برای کسب دید جامعه شناسی باید اول بدانیم مسئله جامعه شناسی چیست؟ و علم جامعه شناسی برای چه به وجود آمده است؟ اصلی ترین ابزار شناخت، همان روش های جامعه شناسانه است. به طور مثال آقای دکتر مرتضی فرهادی نزدیک ۲۸ سال در مورد مسئله تعاون در روستاها و تعاون و همکاری بین زنان روستا در نقاط بسیار مختلف ایران کار کرد؛ فقط برای دنبال کردن یک ایده که نظام همکاری روستاهای ایران چه شکلی است؟ و چه ظرفیت هایی دارد؟  اندیشه ورز یا سیاستگذار علاقمند به بینش جامعه شناسی باید از قاب نظریه ها  فراتر رود و سعی کند تصویری از جامعه ایران به دست آورده و به نحوی که گفته شد در مراحل مختلف سیاستگذاری از آن بهره بگیرد.

یک سیاستمدار از منظر جامعه شناسانه چه کاری انجام می دهد؟

گفتیم که سیاستمدار و سیاستگذار می توانند در شناخت مسئله، ارزیابی گزینه ها و ارزیابی نتایج سیاست ها از دانش و بینش جامعه شناسی استفاده کنند.  اما، از منظر جامعه شناسی، سیاستگذار، دولت یا افراد تصمیم گیر در دولت ها هم کنشگران اجتماعی هستند و بر فضای اجتماعی اثرگذارند.  این اثرگذاری از سه طریق آشکار می شود: اولا، به رسمیت شناختن یا نشناختن یک مساله اجتماعی توسط دولت بر روندهای اجتماعی مرتبط با آن و نحوه مواجهه با مساله در جامعه تاثیر می گذارد. ثانیا، سیاستمدار در حین طراحی سیاستها و مداخلات خود، گروه های اجتماعی را از هم تفکیک یا با هم ترکیب می کند و یا دسته‌بندی های جدید اجتماعی ایجاد می‌کند. به طور مثال همین دسته بندی دارای خودرو و فاقد خودرو، متضمن ایجاد یک دسته بندی اجتماعی است که تبعات مشخصی هم در جامعه دارد. ثالثا، از آنجا که سیاستها و برنامه های دولت توسط دستگاهها و ساختارهای اداری اجرا می شوند، شکل و نحوه عملکرد این سازوکارها پیامدهای اجتماعی وسیعی در جامعه دارند.

شما تحصیلکرده رشته سیستم های اطلاعاتی از مدرسه اقتصاد لندن هستید و تجربه حضور در ساختار و فرآیند سیاستگذاری در ایران را دارید. با توجه به این سابقه نظری و اجرایی، تا چه حد سیاست های فعلی را دارای جنبه ها و رویکردهای اجتماعی می‌بینید؟

متاسفانه دولتها در ایران سیاست های اجتماعی و فرهنگی فعالی را تعقیب نمی‌کنند. حتی مسائلی مانند فرهنگ حجاب در کشور به عنوان مسئله اجتماعی شناخته نمی شوند و غالبا در طرحها به یک پیوست اجتماعی یا فرهنگی قناعت می‌شود که در آنها هم تحلیل مسئله وجود ندارد و بر اساس شناخت نوشته نمی‌شوند.

بینش جامعه شناسانه چپ و راست چه تفاوتی دارند؟

جامعه شناسان ایرانی به طرز عجیبی جبرگرا هستند. به این معنی که تصور می‌کنند بر اساس بینشی که جامعه شناسی به آن‌ها داده است، سیر تغییراتی را برای جامعه قائل هستند و این تغییرات قابل تغییر و جهت دهی نیستند. بنابراین کنش اجتماعی خاصی را شکل نمی دهند.

از این قاب کلی که گذر کنیم، جامعه شناسی در ایران دو جریان ایدئولوژیک دارد که یک نحله سوم هم به آن اضافه شده است. جریان چپ گرای مارکسیست روی سیاست های دولت محور تاکید دارند و ایجاد تعادل در جامعه را وظیفه دولت می‌دانند. این جریان که ابتدائا مبتنی بر نقد مارکس بر سرمایه داری شکل گرفت و سعی داشت آن چارچوب را بر جامعه ایران تطبیق دهد، به تدریج درگیر مسائل فهم طبقات در ایران شد و نقدهایی را بر ساختار طبقات در ایران وارد کرد. از این دیدگاه، دولت ها و حتی مجلس ها در ایران، دولت و مجلس طبقه متوسط هستند. به این معنی که دولت ها و مجلس ها با عمدتا با رای طبقه متوسط روی کار آمده‌اند و مسائلی نیز که از سوی دولت و مجلس دنبال می‌شود، مربوط به طبقه متوسط است. و به مسائل طبقه کارگز و کشاورز پرداخته نمی‌شود.

جریان دوم، جریان راست زمان شاه بودند که مدرنیست فرهنگی محسوب می‌شدند و معتقد بودند که در استقبال از علم و تمدن جدید، سنت ها و عادت هایی را که مانع پیشرفت هستند، حذف کنیم. این جریان هیچگاه قدرتمند نبوده است و در حال حاضر نیز در ایران نمود فعالی ندارد. اکنون جریان راست جامعه شناسی در ایران افرادی هستند که اولویت فرد و آزادی های فردی را مبنا قرار می‌دهند و آزادی فرد و آزادی تصمیم گیری افراد را وظیفه دولت می‌دانند.

گروه سوم، جامعه شناسی اسلامی است. از نظر من اصل این حرکت جریان ارزشمندی است؛ چراکه متناسب با مختصات ایران اسلامی می‌توانیم مبانی فکر اجتماعی تولید کنیم. اما اشکال عمده‌ای که به این جریان وارد است، مربوط به این می‌شود که افراد فعال این جریان در ارائه راه حل یا حتی ارائه درک آسیب ها و مسائل اجتماعی کم توان هستند و (به طرز عجیبی) نظریات آنها ارتباطی با پدیده های روزمره پیرامون ما در جامعه پیدا نمی کند- یا برقرار کردن این ارتباط بسیار دشوار است. درواقع، جنبه هنجاری آشکار و آرمانگرایانه این جریان موجب  شده است از بینش جامعه شناسی که در ابتدای عرایضم به آن اشاره کردم کمتر بهره بگیرد و کمتر هم به دنبال تبیین پدیده ها و مسائل اجتماعی چامعه باشد.

پیشنهاد من این است که سیاست پژوهان و حتی سیاستگذاران از ورود ایدئولوژیک به این بحثها پرهیز کنند و شناخت جامعه را در اولویت قرار دهند. هر کدام از این گرایشها که (در وضع فعلی) توانایی بیشتری در تبیین مسائل جامعه داشت، احتمالا برای حل مسائل سیاستگذاری مفیدتر است. ما جامعه ای در حا تحول داریم که خوب شناخته نشده است. بنابراین فارغ از گرایش چپ و راست در ابتدا نیاز هست که این جامعه را بشناسم و بر اساس آن شناخت به قضاوت بین این نظریات بپردازیم. البته بدیهی است که هدف نهایی باید تولید نظریه و چارچوبهای بومی برای درک و حل مسائل جامعه خودمان باشد (که ابته یافته های آن می تواند به جوامع دیگری که در وضع مشابهی هستند تعمیم داده شود.)

چه ضرورتی برای اندیشکده وجود دارد که از رویکرد جامعه شناسانه استفاده کند؟

در بسیاری موارد  مسائلی که ما در سیاستگذاری با آن مواجهیم مسائلی ریشه ای و با سابقه طولانی مدت هستند. به طور مثال ما چندین دوره بعد از جنگ تحمیلی، برنامه های اصلاح نظام اداری را در دستور کار داشتیم. گرچه برنامه اصلاح نظام اداری مدام با زبان‌های مشابه در برنامه های مختلف تکرار شدند اما تأثیری بر فضای ادارات ما نداشتند. بنابراین در اینجا مسئله دیگر فهمیدن راه حل نیست. اتفاقا به خوبی می‌دانیم که چه کاری باید انجام دهیم. در اینجا مسئله این است که چطور انجام دهیم.

مثلا در رابطه با مثال اصلاح نظام اداری، لازم است این درک جامعه شناختی را داشته باشیم که جامعه ما افراد را با این تصور تربیت کرده است که: اگر درس خواندی و پشت میز نشستی، زندگی تو تامین شده است و نیاز نیست زحمت بکشی! تصویر مشابهی از کار دولتی در آثار جلال آل احمد، از جمله کتاب «در خدمت و خیانت روشنفکران» ترسیم شده است. و اصلا ما آدم ها را همین مدل تربیت می‌کنیم! بی توجهی به این بینش باعث شده است که سال ها برنامه های انگیزشی برای کارمندان داشته باشیم که محدود به درون سازمانها بوده است، بدون اینکه این سابقه و فضای اجتماعی موجود را درنظر بگیرد و طبیعتا  نتیجه ای هم بدنبال نداشته است.

بنابراین راه حل ها باید مبتنی بر شناخت جامعه باشند. اندیشکده ها در ارائه راه حل برای مسائل جاری باید از این شناخت در کنار  بینش جامعه شناسی استفاده کنند تا بتوانند تصور دقیق درباره ابعاد مساله بدست آورند.

اندیشکده ها چگونه می‌توانند این بینش را به دست آورند؟

باید علاوه بر مطالعه تاریخ، به دنبال جمع آوری داده درباره مساله باشیم تا بتوانیم بهتر ریشه یابی کنیم که الان با چه مسئله ای مواجه هستیم؟ چگونه می‌توانیم بیشتر اثرگذار باشیم؟ بینش جامعه شناسانه به جامعه شناسان کمک می‌کند که جنبه های مختلف مسئله را شناسایی کنند و کنار هم ببینند.

ترویج بینش جامعه شناسانه وظیفه کیست؟

من فکر می‌کنم بیشتر از همه وظیفه اندیشکده هاست. اندیشکده ها اکنون دارای نقش و ارزش در جامعه شده‌اند. بنابراین وقت آن است که با داده درباره جامعه صحبت کنند. پیش از شیوع کرونا در قالب طرح احمد روشن قرار بود مبحثی را راجع به آسیب های اجتماعی فضای مجازی برای کودکان بررسی کنیم. اما ما داده هایی از اینکه چند درصد کودکان ما ممکن است با محتوای نامناسب مواجه شده باشند، نداشتیم. بنابراین ما باید تلاش کنیم داده های خود را افزایش دهیم و در تحلیل خود از آن، استفاده کنیم.

کتاب هایی که با مطالعه آن می توان بینش جامعه شناسانه به دست آورد؟

کتاب «توسعه و تضاد» دکتر رفیع‌پور برای شناخت وضع امروز جامعه ما بسیار مفید است و جزء معدود کتاب هایی است که در زمانی که شاید کسی دغدغه‌ای نداشت که جامعه ایران بعد از جنگ به چه سمت می‌رود، در مورد مسائل اجتماعی که جامعه ایران با آن مواجه می‌شود، صحبت کرده است.

«ابداع امر اجتماعی» نیز کتابی است که با بررسی روند تاریخی و سیاسی جامعه فرانسه نشان می دهد که پس از فروکش کردن هیجانات سیاسی دموکراسی خواهانه در فرانسه و استقرار دوت جمهوری، امر اجتماعی به عنوان مبنایی برای تحلیل و ارائه راه حل مسائل اجتماعی در جامعه فرانسه مطرح شد. این کتاب نشان می دهد که نظریه های جامعه شناسی که در فرانسه در انتهای قرن نوزدهم شکل گرفت (از جمله مفهوم همبستگی که توسط دورکیم مطرح شد) ریشه در تلاش برای درک مسائل جامعه از زاویه ای غیرسیاسی بود که بتواند مبنای مشترکی برای عمل دولت بوجود آورد.

این گفت و گو را در اینجا بخوانید.