اسلام اجتماعی, برنامههای انجام شده, حوزه های تخصصی, خلاصه سیاستی, محصولات, مطالعات سیاسی و بینالملل
چارچوب نظام اجتماعی اسلام و غرب مسئلهیکی از مهمترین مخالفتها با اسلام اجتماعی و سیاسی را روشنفکران دینی و غیردینی شکل دادهاند. در این یادداشت میخواهیم با اشاره به پارهای کجفهمیهای روشنفکری از جایگاه دین، ضرورت اسلام اجتماعی را از دو زاویهی کلامی-فلسفی و جامعهشناختی بررسی کنیم. این ضرورت منافی دادوستد اسلام و دیگر سبکهای زندگی نیست. ازاینرو درپایان به شیوهی درست دادوستد نظام اجتماعی اسلام و غرب، دربرابر شیوهی غیراصولی و نادرست دادوستد پیشنهادیِ روشنفکری میپردازیم.
۱٫ تبیین نظام اجتماعی اسلام ازنظر کلامی-فلسفیجریان روشنفکری ایران عموما با ملاکهای حقوق بشر مدرن به نظام اجتماعی اسلام نگاه میکند و نتیجه میگیرد که نظام اجتماعی اسلام نظام عقبافتاده است و اگر میخواهیم اسلام را حفظ کنیم یا باید گوهر آن را که همانا تجربهای معنوی و فردی است، حفظ کنیم و پوستهی اجتماعی-سیاسی-اقتصادی آن را رها کنیم. یا باید با معیار قراردادن حقوق بشر و تجربههای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی نو قانونهای مدنی اسلام را اصلاح کنیم و البته دستآخر پای اسلام را از حوزههای عمومی کوتاهتر کنیم. در ادامه برخی از مهمترین موانعی را که جریان روشنفکری غربگرا یا دستکم بخشی از این جریان بر سر راه حضور اجتماعی دین گذاشته است، بررسی میکنیم:
- نقد تبیین نادرست نیاز انسان به دین: در جهانشناسی توحیدی که خود بر مبانی محکم عقلانی استوار است، نیاز انسان به دین از سر نیاز انسان به پیداکردن راه درست است. دست قوای شناسایی انسان از رسیدن به غیب و سر و حقیقت عالم کوتاه است و پای انسان در عالم شهودی است که جز تجلی حقیقتی ژرفتر نیست. انسان حتی نمیتواند به پیچیدگیهای عالم ظاهری و حتی خویشتن خود احاطه یابد، حال چگونه میخواهد بییاری پیامی که از حقیقت جهان بهسوی او آمده است، راه سعادت حقیقی را که همانا زیستن بر مدار خدامحوری است، بیابد! بنابراین یکی از بنیانیترین نیازهای انسان به دین بهدلیل کوتاهبودن دستش از حقیقت غیبی عالم است.
- نقد تبیین نادرست نسبت ساحات ارتباطی انسان با یکدیگر: آیا ساحات ارتباطی انسان (با خود، با خداوند، با دیگری و با محیط) آنچنان متبایناند که بخشی را به راهنمایی خدا واگذار کنیم و بخش دیگر را به عقل و تجربهی محدود خویش؟ آیا زیست معنوی با هر نظام اجتماعی سازگار میشود؟ پاسخ به این پرسشهای یا منفی است که همان پاسخ شرع مقدس است و یا دستبالا سخت و دور از دسترس خرد انسان است، که باز هم نیاز انسان را به ریسمان الهی نشان میدهد. تباین ساحات ارتباطات انسانی هم ازنظر عقلانی و هم ازنظر روانشناختی نادرست است. ازنظر عقلانی نادرست است، زیرا همانگونهکه گفته شد، عالم ظاهر و حسی تجلی عالم باطن و غیب است. پس تباینی بین این دو عالم نیست. محیط اجتماعی، جهان تجربی و خود انسان ظاهری دارند که این ظاهر تنها زمانی درست فهمیده میشود که نسبت آن با غیب عالم که همانا سرشت الهی انفس و آفاق است، شناخته شود. بهبیاندیگر، خداپرست و ملحد نهتنها در فهم باطن و بنیان عالم همراه نیستند، بلکه حتی در فهم ظاهر هم توافق ندارند. ازنظر روانشناختی نادرست است، زیرا هرچهکه انسان به هماهنگی و یکپارچگی بیشتری در زندگیاش برسد، آرامش بیشتری مییابد. درواقع، رسیدن به هماهنگی و یکپارچگی یکی از نیازهای روانی انسان است. آدمی ماشین نیست تا هر لحظه و در هر ساحت زندگی، تنظیمات خود را سوییچ کند. بلکه روابط اجتماعیاش را به خانواده میبرد و روابط خانوادگیاش را بر سر سجاده.
- نقد بیبنیادی اخلاق و حقوق مدرن: فهم مدرن از اخلاق و حقوق یا مبتنی بر نیازهای عاجل روزمره است و یا مبتنی بر عاطفهگرایی. هر دوی این چشماندازها محدود است؛ اولی از آنجاکه حقیقت ژرفتر انسان، جامعه و هستی را نمیبیند و دومی بدین دلیل که بیدروپیکر است و دست عقل پلورالزده و نسبیانگار را در داوری بین اصالت داعشی، اصالت نازیستی و اصالت علوی کوتاه میبیند و دستآخر ما را به پارهای معیارهای استحسانی و عاطفی ارجاع میدهد. بنابراین نظام اخلاقی و اجتماعی به مبنایی استوارتر نیاز دارد که در عالم بیبنیاد مدرنیتهی متعارف پیدا نمیشود. عقلانیت دینی تلاشی است برای دستوپاکردن این مبنای استوارتر.
- نقد تبیین نادرست حقیقت: فهم نسبیانگارانه و انسجامگرایانهی صرف از حقیقت با مشکل تبیین جایگاه خود روبروست. درواقع، نسبیانگار پیش از هرچیز سلاح دفاعی خود را از کار میاندازد و موضع خود را دفاعناپذیر میکند. چراکه دفاع از هر موضعی مستلزم نفی همعرضی حقیقتهای گوناگون و امکان ترجیح یک موضع حقیقی بر مواضع دیگر و درنتیجه نفی نسبیانگاری است.
- نقد تبیین نادرست فهم دینی: فهم دینی را طفیلی و مصرفکنندهی صرف دانستن، هم با مشکل تبیین نیاز انسان به دین روبروست، هم با مشکل نسبیانگاری و هم اینکه مبتنی بر فهم نادرستی از متن مقدس است. درست است که انحصارگرایی در فهم متن مقدس نارواست ولی این امکان هست که بتوان بین فهمهای گوناگون داوری کرد. دراقع، فهمی معتبر است که روشمند و مبتنی بر پیشفرضهای درست تاریخی، عقلانی و … باشد. برای نمونه، قرآن صراحتا فهم تثنیثی و تثلیثی از خدا را رد میکند؛ اگرچه لزوما توحید سلمان و ابوذر یکی نیست، نباید اشتراکات فهم ایشان را نادیده گرفت و متن را یکسره تابع احوالات خواننده کرد. درواقع، در یک فرآیند دوری میتوان پیشفرضهای خود را اصلاح کرد و درنهایت به محکمات مراد گوینده رسید و در متشابهات و ریزهکاریها تا آنجا که میشود بر پایهی مبانی استوار حکم کرد و در فراسوی آن امکان و اعتبار فهمهای دیگر را رد نکرد.
- نقد برخورد قشری با دین: اشکال دیگر فهم بخشی از جریان روشنفکری از دین، تضعیف دین و ارائهی فهمی قشری از دین سنتی است تا راحتتر بتوان زیرآب چنین دینی را زد. دین صرفا متعبدانه و خشونتآمیزی که مبتنی بر روایات ضعیفی دربارهی زندگی پیامبر «ص» و ائمه «ع» است، بیشتر مطلوب این بخش از جریان روشنفکری است. اشکالات اخلاقی ایشان به دین و زندگی اولیای آن را باید در راستای چنین خواستی فهمید. درمقابل، برداشت پیشنهادی ایشان از مدرنیته نیز مبتنی بر واقعیتهای تاریخی نیست. مدرنیتهی آرمانی عقلانیتمحور را هیچ تمدنی نزاییده است و تقابلهای سادهانگارانه و فروکاستگرایانهی عقلانیت-تعبد نمیتواند نسخهای واقعی برای فهم دینورزی سنتی و مدرنیته به دست دهد.
با توجه به انتقاداتی که به فهم نادرست، محدود، فروکاستگرایانه، سادهانگارانه و نسبیانگارانهی غالب جریان روشنفکری از اسلام وارد است، باید اسلام را در همهی ابعاد فردی و اجتماعی آن برنگریست. این نگاه البته باید به این پرسش پاسخ دهد که اسلام فراگیر و جامع چه مزیتی نسبت به نظام اجتماعی-سیاسی مدرنیته دارد. بهبیاندیگر چنین اسلامی چه کارکردهایی برای زیست فردی و جمعی انسانها دارد. یک پاسخ توجهدادن به نیاز انسان به راهنمای الهی است. چنین پاسخی، نظام اجتماعی اسلام را بر پایهی مبانی فلسفی فرض میگیرد. درواقع، عقل، ما را بر در خانهی دین میگذارد و اکنون باید در این خانهی فراعقلی و درعینحال مبتنی بر عقل، زندگی کنیم. اما میتوان از این هم جلوتر رفت و کارکردهای بنیادی نظام اجتماعی اسلام و درهمتنیدگی آن با سبک زندگی مومنانه و معنوی را در تمایز با نظام اجتماعی مدرنیته نشان داد. بدین منظور نخست به جایگاه مناسک و شریعت در حفظ و ترویج نگاه الهی-دینی میپردازیم؛ سپس مبانی متفاوت نظام اجتماعی اسلام و مدرنیته را بررسی میکنیم؛ درنهایت، به پارهای از انتقادات روشنفکری به دین میپردازیم که مبتنی بر توجهنکردن به نظامات اجتماعی متفاوت اسلام و مدرنیته است.
۲٫۱٫ مناسک مدرن و اسلامیاسلام، دینی شریعت و مناسکمحور است. یکی از مهمترین تفاوتهای اندیشههای انتزاعی فیلسوفانه و اندیشههای دینی که در پی نفوذ مردمی است، اهمیتدادن به مناسکی است که پشتوانهی اجتماعی باورها و گرایشهای دینی و الهی است. ازجمله میتوان به آیین وحدتبخش حج، نماز جمعه و جماعت و زیارت امام حسین «ع» در اسلام و تشیع اشاره کرد که در حفظ و ترویجِ حداقلی باورهای دینی نقشی بهسزا دارد. مدرنیته نیز همچون یک دین دست به مناسکسازی خاص خود زده است. میتینگهایی جهانی همچون المپیک، جام جهانی و مسابقات ورزشی، گردهمآییهای روشنفکرانهی موسیقیدانها، فیلمسازان، همجنسبازان و … که رنگی غیردینی یا ضددینی دارد، مناسکسازیهای مدرنیته است برای حفظ و ترویج باورهای سکولار غیردینی و گاه ضددینی. قهرمانسازیهای ورزشی، هنری، سیاسی، داستانی و سینمایی مدرنیته را نیز باید در همین فضا تحلیل کرد.
نمادسازیها، استعارهها و اسطورههای دینی مثل داستانهای قرآنی دربارهی زندگی پیامبران و بیانهای استعاری دربارهی نسبت خداوند با عالم و رفتار مومنانه و کافرانه وجه دیگری از نفوذ نرم دین است. دربرابر، میتوان به نمادسازیها، استعارهها و اسطورههای سکولار یا ضددینی مثل زندگی یله و رها، استعارههای جنسی، اسطورهسازی از آزادیهای فردی و مادی اشاره کرد. ضداسطورههایی مثل داعش و تروریسم اسلامی پازل نمادسازی مدرنیته را تکمیل میکند. ازاینروست که جمهوری اسلامی داعش را بهعنوان نمادی صهیونیستی و استکباری معرفی میکند و از این رهگذر توانسته است دستکم در فضای داخلی تااندازهای با این پازل غربی مقابله کند.
نفوذ و ماندگاری نمادها و اسطورهها، توان گفتمانسازیشان را افزایش میدهد. مثلا آیین زیارت اربعین و عمق نفوذ آن چونان آیینی همهگستر که قشر و طبقهی خاصی را دربرنمیگیرد، بر گسترش گفتمان شیعی و دستکم تحکیم درونی جامعهی شیعه (بهویژه در عراق) تاثیرگذار بوده است. اما مناسک حج با همهی جایگاه دینی والایی که دارد چون بهشکل مناسکی پر زرق و برق و کاملا خنثی درآمده است، تاثیرگذاری کمرنگتری بر رفتار، باور، گفتمان و هویت مسلمانان پیدا کرده است. البته نباید از جنبههای معنوی و تاثیرگذاری باطنی و غیبی مناسک حج بر زندگی مسلمانان غفلت کرد.
۲٫۲٫ اسلام و مسیحیتنظام مناسکی و آیینی اسلام درکنار باورهای عقلانی آن سد دفاعی-هجومی محکمی دربرابر حملات نیرومند تندبادهای دینستیز غرب ایجاد کرده است؛ بهنحویکه تنها با پروپاگاندای یازده سپتامبر و داعش توانستهاند از شتاب موج اسلامگرایی بکاهند. مسیحیت بهدلیل باورهای غیرعقلانی (ایمان غیرعقلانی به الوهیت مسیح «ع»)، آیینهای غیرعقلانی (مناسک عشای ربانی)، استعارهی نادرست گناه ازلیِ خواست آگاهی و توتالیتاریسم مرجعیت کلیسا نتوانست چنین سدی را دربرابر تندبادهای ضددینی ایجاد کند. مسیحیت رسمی کلیسای کاتولیک همچنین با نگاهی صرفا شرارتبار به غرایز انسانی، فاقد بنیان درست برای راهنمایی و جهتدهی به غریزههای انسانی است. برعکس اسلام با جهتدهی درست به غرایز انسانی، بهرهگیری درست از این غرایز را عبادت الهی معرفی میکند. الهیبودن در اسلام نه بهمعنای نادیدهانگاشتن زندگی مادی بلکه بهمعنای دربند زندگی مادی نبودن، درعین بهرهگیری درست و منضبط از آن است. «درحالیکه سنت مسیحی، معمولا، امور جنسی را نادیده میگیرد یا سرکوب میکند، قانون اسلامی آن را به رسمیت میشناسد و در صدد مدیریتش برمیآید. سویهی جنسی سرشت مرد و ضرورت خانوادهی سالم، شالودهی عقلانی جواز چندزنی است. درنتیجه، با تقویت ازدواج از نظم اجتماعی پشتیبانی میشود و نهاینکه با مجازشمردن زنا، خانواده و نظم اجتماعی تضعیف شود.» (دنا لی بون، ).
۲٫۳٫ تفاوتهای مبنایی نظام اجتماعی اسلام با نظام اجتماعی غربنظام اجتماعی اسلامی از دو جهت به زیست دینی کمک میکند. نخست بهکمک نمادسازیهای اجتماعی و دوم بهکمک بنیاننهادن زیست جمعی بر شالودهی خدامحوری. بنیان نظام اجتماعی مدرنیته بر پایهی آزادی نسبتا بیقید و شرط میل و سرمایه گذاشته شده است. در نظام اجتماعی مدرن، بازبودن دست سرمایه و میل فردی، امری بدیهی است و قید و بند زدن بر آن دلیل و مبنای محکمی میخواهد. این دلیل و مبنای محکم(!) تنها در تجاوز به تشخص مادی و سرمایهی دیگری یافت میشود. درمقابل، نظام اجتماعی اسلامی بر شالودهی معنویت، عدالت و انصاف استوار شده است. ازاینروست که حیات اجتماعی، زیست معنوی، تحکیم بنیانهای خانواده و کارآفرینی بر آزادی سرمایه و آزادی و برابری فردی تقدم دارد. درواقع، نظام حقوق و تکلیف اسلام و غرب بر دو شالودهی متفاوت بنا شده است. به همین دلیل، داوریهای ارزشی اسلام (مثل حرمت لواط/همجنسبازی، زنا، ربا و حضور هرزه و بیعفت زن و مرد) که کمابیش برای مسلمان متعارف، بدیهی است، در نظام اجتماعی غرب ناپذیرفتنی مینماید. جایگاه متفاوت زن و مردم در نظام خانواده و اجتماع را باید در این چارچوب متفاوت برنگریست.
در نظام اجتماعی کمونیسم برعکس سرمایهداری لیبرال آزادی سرمایه و آزادی فردی دربرابر آرمانهای اشتراکی، برابری اجتماعی و رسیدن به جامعهی بیطبقه نفی میشد. میتوان در مقایسهای دمدستی و اولیه نظام اجتماعی اسلام را حد میانهای بین این دو نظام اجتماعی مدرن دانست. بااینهمه مبانی نظام اجتماعی اسلام مثل اصالت خانواده و معنویت نسبت به آزادیهای فردی یا جامعهی بیطبقهی خیالی، نظام اجتماعی اسلام را به کلی از آن دو نظام متمایز میکند. در اسلام بهجای نفی حق مالکیت فردی، بهکمک آموزههای فقهی مثل خمس، زکات، وقف، صدقه، نذورات و … تلاش میشود سازوکاری درونی برای توزیع مناسبتر سرمایه ایجاد شود. نباید گمان کنیم که این آموزهها، دستورهایی فرمایشی است که توانایی توزیع سرمایه را ندارد. بااینکه با اجرای درست این آموزهها بسیار فاصله داریم، تاثیرگذاری این دستورها بهگونهای بوده است که معیشت نیمی از شهروندان عثمانی در قرن نوزدم از موقوفات تامین میشده است، یا اینکه درحال حاضر یکچهارم خدمات درمانی ایران از طریق وقف تامین میشود.
جریان روشنفکری عموما بر پایهی عاطفهگرایی و بدون پشتوانهی عقلانی کافی در پی تضعیف نظام اجتماعی اسلام با معیار قراردادن حقوق بشر ادعایی غرب بوده است. در این راستا، جایگاه زن و کافر در اسلام و حرامبودن شیوههای متفاوت رابطهی جنسی و بردهداری را ابزارهایی مفید برای تخطئهی عاطفهگرایانهی اسلام یافته است. بدون درنظرگرفتن اینکه جایگاه زن و مرد در اسلام برای حفظ نهاد خانواده است و شکستن چنین حریمهایی در غرب، نهاد خانواده و درنتیجه معنویت را در آن دیار متزلزل کرده است. همچنین بدون درنظرگرفتن اینکه بردهداری اسلامی صرفا ناظر به جنگ مشروع با دشمن و ابزاری برای اجتماعیکردن فرد بیگانه است. نتیجهی این نظام بهجای جنایتهای گوانتانومو، ابوغریب و گولاک، پرورش بزرگان فقهی، ادبی، فکری و رزمی از میان بردگان مسلمانشدهای بوده است که به جامعهی اسلام خدمات بزرگی کردهاند. این مقایسه نشان میدهد که روشهای اسلامی در برخورد با دیگری کارآمدتر از روشهای غربی عمل کرده است. میتوان موارد دیگر تفاوت نظام اجتماعی اسلام و غرب را برنگریست و در بدیهی بودن برتری نظام غربی تشکیک کرد: مثلا جایگزینی حدود اسلامی با زندان چه تاثیری بر بازتولید و شبکهسازی جرم و جنایت در کشور گذاشته است؟ زندان حتی در کشورهای غربی هم مکان مشاهدهپذیرکردن، بازتولید، کانالیزهکردن و شبکهسازی جرم و جنایت است (). آیا من مسلمان نباید اندکی از فضای کلیشهایِ مسلمانگاشتن نظامات اجتماعی و حقوقی غربی دور شوم و با تردید بیشتر به آن نگاه کنم؟
۳٫ دادوستد نظام اجتماعی اسلام و غربآنچه در بالا گفته شد، بهمعنای محدودکردن فقه کنونی به تمامیت احکام فقه سنتی و پرهیز از نوآوری و اصلاح نیست. برعکس، میتوان با حفظ مبانی اسلامیِِ حفظ خانواده، کارکردهای اساسی مرد و زن در نهادهای خانواده و اجتماع، خطقرمزهای روابط جنسی، اقتصادی و سیاسی، و بر اساس معیارهای عقلانیِ پذیرفتهشده در عرف اندیشمندان مسلمان در ریزهکاریهای قانونهای اسلامی تغییراتی ایجاد کرد. این تغییرات البته میتواند بهکمک دستآوردهای عرف علمی و عقلانی غرب باشد. برای نمونه، آیتالله جوادی آملی اصل تفکیک قوا (نه سهتا یا چهارتا بودن آن) را امری عقلانی و درنتیجه دینی میدانند؛ برخی فقها در برخی جوازها دربارهی ولایت پدر بر فرزند صغیرش محدودیت ایجاد کردهاند؛ برخی دیگر از فقها شرط تعدد زوجات را رضایت همسر پیشین و شرط متعه را دسترسینداشتن به همسر دانستهاند؛ همچنین میتوان در دایرهی معاملات مشروع و نامشروع بر پایهی شیوههای نوتر معاملات، بازنگری کرد و یا میتوان در شیوههای گرفتن و بهکاربستن خمس، زکات و وقف بازنگری کرد و پویایی بیشتری در این عرصه پدید آورد. منتها این بازنگریها نباید بهقیمت دستشستن از شالودهها و مبانی نظام اجتماعی اسلام باشد. درواقع این بازنگریها در راستای پویایی درونی فقه شیعه انجام میشود و ریشه در تاریخ فقه شیعه دارد. در این بازنگری میتوان از دستآوردهای نظام اجتماعی مدرن نیز بهره گرفت. منتها با این ملاحظه که تسلیم مبانی و مسلمات حقوق بشری مدرنیته نشد و دادوستد را در چارچوب نظام اجتماعی اسلام سامان داد. در ادامه به پارهای نکات در زمینهی ضرورت این بهرهگیری اشاره میکنیم.
۳٫۱٫ کاهش رفتارهای آسیبزا، مسئلهای صرفا اخلاقی-فردی یا برآمده از کارآمدی ساختار سیاستی؟یکی از نکتههای غلطی که به دلیل ناآشنایی با مطالعات کشورهای غربی در زمینهی تاثیرگذاری درست بر رفتار شهروندان رواج یافته است، تقلیل برخی موفقیتهای کشورهای غربی در گسترش رفتارهای درست شهروندی و کاهش رفتارهای آسیبزا به مسئلهای صرفا اخلاقی و فردی است. این باور که مثلا غربیها بهرغم مسلمان نبودن با ذات اخلاقی دین نسبت عمیقتری دارند و درنتیجه بیشتر به حقوق یکدیگر، صداقت و … احترام میگذارند. چنین تحلیلی علاوه بر اینکه برخی مشکلات بسیار عمیق نهاد خانواده در غرب را نادیده میگیرد، به جنبهی اجتماعی و مدیریتشدهی رفتار شهروندی نیز بیتوجه است. رفتار شهروندی نه صرف کنشی اخلاقی-فردی بلکه همچنین کنشی اجتماعی است. درواقع کشورهای غربی با تلاش برای مطالعهی پیچیدگیهای رفتاری و برخورد علمی با بایدها/نبایدهای رفتاری توانستهاند شیوههای علمی و انضباطی تنظیم رفتار شهروندی را بهمیزان چشمگیری توسعه دهند و از آسیبهای سیاستگذاریهای نادرست خود بکاهند. نتیجهی نفی این مواجههی علمی با رفتار و باورهای شهروندان ناکارآمد شدن حکومت و برخورد شلخته با مشکلات و آسیبهای اجتماعی است. چنین رویکردی یکی از مهمترین بنیانهای مدرنیته را که به پیدایش علوم جدید انجامیده است، نادیده میگیرد و آن ضرورت متد علمی برای مطالعه و حلکردن مشکلات است. لازمهی این متد علمی ثبت و انباشت تجربهها، آزمودن راهکارهای جدید و توسعهی هرچه بیشترِ فهم پدیدههاست.
البته برداشت برعکس تلقی بالا هم غلط است یعنی برداشتی که کنش رفتاری شهروندان را به کنشی صرفا اجتماعی تقلیل میدهد و وجوه اخلاقی و خودآگاهانهی کنش را نادیده میگیرد. درست است که همواره بخشی از رفتار فرد تحت تاثیر عوامل ناخودآگاه شکل میگیرد و بخشی از این عوامل به سیاستگذاریها و برنامهریزیهای حاکمیتی بازمیگردد و از همین رو باید دستکم تا آنجا که میشود، حاکمیت به این عوامل علم و آگاهی پیدا کند. بااینهمه، نباید نقش مسئولیت اخلاقی افراد را در قبال کنشهایشان نادیده انگاشت. درنتیجه، باید با نگاه اخلاقی-اجتماعی پیچیدهتر و درهمتنیدهتر به کنشهای مطلوب شهروندی نظر اندازیم. این نگاه هم بر مسئولیت اخلاقی آحاد شهروندان تاکید میکند و هم به اهمیت ابزارهای حاکمیتی برای بهسامانکردن کنشهای شهروندی واقف است. مسئلهی رفتارها و آسیبهای اجتماعی و فرهنگی، بههماناندازه که مسئلهای اخلاقی است، مسئلهای مربوط به فناوریهای مدیریتی و سیاستی کارآمدتر نیز هست.
۳٫۲٫ سیاستگذاری در چارچوب نظام اجتماعی اسلامکارل آندروود در مقالهای با عنوان اسلام و سیاست سلامت به مقایسهی سیاستگذاری سلامت در ایران پیش از انقلاب و پس از انقلاب میپردازد و دلیلهای شکست اولی و کامیابی دومی را بررسی میکند. از نظر آندروود یکی از دلیلهای شکست سیاستگذاری سلامت پیش از انقلاب، تقابل رژیم شاه با نظام اجتماعی اسلام است، درحالیکه نظام پس از انقلاب، از ظرفیتهای نظامات اجتماعی اسلامیِ موجود برای بهثمرنشاندن سیاستهای بهداشتی بهره برد. مثلا از مسجدها، نمازهای جمعه، اوقاف و بنیادهای خیریهی اسلامی برای آموزش مسائل بهداشتی و ایجاد درمانگاههای نو استفاده کرد. نتیجه، کاهش شدید مرگومیر کودکان و گسترش چشمگیر بهداشت فردی و اجتماعی بود. بنابراین میتوان و البته باید مبتنی بر شالودههای نظام اجتماعی اسلام، سیاستگذاریهای نوی اجتماعی، بهداشتی، اقتصادی و …. را به پیش برد. درواقع، وامگیری روشهای سیاستگذاری غربی باید در چارچوب و تعامل با مبانی و سازوکارهای سنتی نظام اجتماعی اسلام انجام شود. دقیقتر آن است که بگوییم چارچوبهای عقلی و دینی بر سازوکارهای سنتی و مدرن اولویت دارد و این چارچوب عقلانی-دینی است که شیوه و محتوای دادوستد مدرنیته و سنت را تعیین میکند.
جمعبندینظام اجتماعی اسلام بر مبانی کلامی و فلسفیِ عقلانی استوار شده است. این مبانی ناظر به وجود خداوند، توحید و صفات او و نیاز انسان به دین و پیام الهی است. شکل کاملتر ترسیم وجود و صفات خداوند و پاسخ به نیاز انسان به پیام الهی را میتوان در دین اسلام یافت. نظام اجتماعی اسلام را همچنین میتوان ازنظر جامعهشناختی تبیین کرد و تفاوتهای مبناییاش را با نظامهای اجتماعی غربی برنگریست. نتیجه آن است که نخست، ما ازنظر عقلی به نظام اجتماعی اسلام نیاز داریم. دوم، نظامهای اجتماعی غرب نمیتواند جایگزین نظام اجتماعی اسلام شود و کارکردهایش را محقق کند. سوم، نظام اجتماعی اسلام را باید به شکل نظامی مهندسیشده و اولویتبندیشده ارائه کنیم نه در قالب مجموعهای از احکام و دستورهای همعرض (شکل توضیحالمسائلی). چهارم، بر اساس مبانی و هرم نظام اجتماعی اسلام میتوان نحوهی تعامل و دادوستدش با نظامهای اجتماعی مغایر را ترسیم کرد. این داودستد برای حفظ پویایی نظام اجتماعی اسلام بایسته و سودمند است.