همه یکدلانندُ یـزدان شناس

همه یکدلانندُ یـزدان شناس


یادداشت
نظام حکمرانی
حوزه سیاستی : مطالعات دولت و بخش عمومی
ناشر : خبرگزاری دانشجو
سال نشر : 1404/04/30



تحلیل پویایی اجتماعی ایران علیه خصم؛ یک تلنگر به پندارهای سیاستگذار

از کمی بعد از طنین شیپور جنگ در صبحگاه 23 خردادماه، مطابق با انتظاری که معمولا از چنین رخدادهایی می‌رود، جوششی شریف و سلحشوری فراگیری بر عرصه اجتماع حاکم شد. هر آنچه مفهوم استعماری و مصالحه‌جویانه با دشمن بود، به حاشیه رفت و وطن، اسلام، خیبر و خیبرشکن، شهید و ... به نحوی مسلم بر کانون اجتماع ایرانیان نشست. با این‌حال این پویایی طبیعی گویی برای بسیاری از صاحبان قلم در کشور تعجب برانگیز بود. از این وحدت متعجب و البته به پیدایی آن شاد شدند. چه آنکه جامعه ایران را از حیث چیزی که آن را «انسجام اجتماعی» می‌نامند، در وضعیت مناسبی ارزیابی نمی‌کردند. چنین برآوردی از جامعه ایران توسط این اهالی اندیشه، ریشه در دست‌ بالاگرفتن ناآرامی 1401 دارد. ترسی که هنوز نریخته است. اما با وجود این وحدت عالی، این ترس باعث شده تا در فهم این وحدت و پویایی‌های اجتماع خود درک نادرستی داشته باشند.

فانتزی‌ها نمی‌توانند وحدت را توضیح دهند

امروز نمایش سترگی از وحدت دیده‌ می‌شود. و گاه اینگونه تفسیر می‎شود که گروه‌های گوناگون، زیر یک چتر جمع شده‌اند. جامعه در زمان صلح رفتاری داشته و اکنون در مواجهه با جنگ، با یک کنش گسستی، شکل دیگری از رفتار را بروز می‌دهد. این تفسیر، وقتی به تشییع شهدای جنگ برخورد می‌کند، در توضیح ناکام می‌شود؛ وقتی به تجمعات حمایت از جنگ از طرفی و نوع مهاجرت کنندگان به ویلاهای شمال و کیش یا مسافران مرزهای ارمنستان در طرف دیگر، برخورد می‌کند، قابلیت ارائه توضیح ندارد. چرا که هربار انبوهه جمعیت را نگاه می‌کنیم، با درکی زمینه‌ای و شهود کارشناسانه‌ای که از مردم خود داریم، در بین نیروی حامی میهن و پرچمدار مقاومت ایران اسلامی درمی‌یابیم که این ترکیب از جمعیت حامی، همانی است که همیشه بود. همان نیروی اجتماعی محوری‌ای است که گفتمان هویتی خود را با دال اسلام، ایران، شهید، دشمن، غرب و صهیون و ... تعریف می‌کند.

 علی رغم همه تلاش‌های نظام‌مندی که در این سالیان صورت گرفت تا با عدول روشن از موازین و استانداردها، برخی نشانه‌ها مثل بیحجابی در دایره هواداران نظام قرار بگیرند، هنوز هم زیر تابوت قهرمانان را کسی جز بانوی پوشیده نگرفته است. در طرف دیگر، اویی که حمایتی به عمل‌ نمی‌آورد و ارزش افزوده‌ای خلق نمی‌کند و در تدقیق نسبت خود با شرایط خطیر امروز فراتر از یک متن خنثی و غم‌زده مانند «ایرانم تسلیت» نمی‌رود، همانی است که نه فقط این‌ بار بلکه همیشه نبوده است. همان نیروی اجتماعی که در گفتمان هویتی آن تجدد و غرب محوریت دارد، ایران او یک ایران تن داده به استانداردهای هژمون نظام بین الملل با بن‌مایه‌هایی از باستان‌گرایی ساختگی است. ایرانی منفک‌شده از همه بنیادهای اسلامی، استقلال طلبانه و قدرت‌طلبانه آن؛ گفتمانی که در طرح فکری خود چه قبل از این چه اکنون، غیریت‌سازی دقیقی با دشمن نکرده و حتی اکنون نیز بعد از بمباران کشورش توسط آمریکا، حتی تلویحا آمریکا را مصداق عینی خصم معرفی نمی‌کند. اینها تقریر از نیروهای اجتماعی، رتوریک سیاسی نیست. واقعیت جامعه ماست و اگر کسی بدون التفات به آن درصدد تحلیل جامعه شناختی ایران باشد، آب در غربال کرده است.

با یک نگاه بی‌طرفانه به جامعه می‌توان دریافت این تلقی از وحدت جامعه ایران که «همه با هر تفاوتی دور هم جمع شدند» که معمولا با کلیدوازه «انسجام اجتماعی» رخ می‌نماید، در توضیح آنچه رخ داده، به شدت ناکام است. فانتزی زده و غیرواقعی است. بیشتر از یک تحلیل نظرورزانه و متقن، یک پروژه سیاسی است. اینجا پرسشی شکل میگیرد مبنی بر اینکه «به هر طریق ما واقعا حسی از وحدت پیدا کرده‌ایم. پس این را چطور می‌توان توضیح داد؟»

در ما چه اتفاقی افتاد؟

آنچه که رخ داده، تجمیع توده‌ای همه زیر یک چتر نیست؛ بلکه مسلط شدن یک گفتمان یعنی همان گفتمانی انقلابی و ایمانی بر سایر نیروهای اجتماعی معارض و حاشیه‌ای است. از زوایای مختلفی این پویایی اجتماعی مورد بحث قرار گرفته است. چه در این سطح زیربنایی و هویتی که مورد نظر این یادداشت است و چه در سطوح روبنایی‌تر و سیاسی. مثلا مولر (1970) در تحلیل محبوبیت روسای جمهوری آمریکا به پدیده‌ی جمع شدن دور پرچم (rally round the flag) اشاره می‌کند؛ او می‌گوید بحران‌ها باعث می‌شود تا انتقاد به رئیس جمهور عملی ضدمیهنی و محکوم شده تلقی شوند و به همین جهت مخالفان ترجیح می‌دهند که سکوت پیشه کنند. نه اینکه الزاما از اردوگاه مخالفان به اردوگاه موافقان رئیس جمهور کوچ جمعیت صورت گرفته باشد. بلکه یکی ساکت شده و دیگری منزلت یافته است. جامعه متشکل از نیروهای اجتماعی است. اغلب در هر زمان یک نیروی اجتماعی و گفتمانش موقعیت مسلط دارند و سایر هویت‌های اجتماعی با گفتمان‌های خود در حاشیه‌‌ی آن گفتمان محوری، با آن می‌ستیزند. کارویژه یک حکومت برای خلق وحدت همین است که تسلط و طنین اجتماعی آن نیروی اجتماعی سازنده و میهن‌دوست و همراستا با ارزش‌های اصیل کشور را تقویت کرده و تا حد ممکن از طنین و تبلیغ و قدرت‌یابی هویت‌های معارض بکاهد. در این شرایط، خیل گسترده‌ای از مردم که به حیث هویتی سیالیت دارند ولی هسته سخت گفتمان هویتی خاصی نیستند، از اثرپذیری ناشی از هژمونی و جوسازی هویت‌های معارض در امان مانده و یک اتحاد سالم شکل بگیرد.

پس از 1401، به دلایل روشنی که بیان آنها دستورکار این یادداشت نیست، بجای تلاش در این مسیر، ارکان متعدد کشور بنا را بر تقویت هویت‌های حاشیه‌ای و تحدید حدود نیروی حامل ارزش‌های اسلامی گذاشتند. این تلاش معمولا با ادبیات «سرمایه اجتماعی» یا «انسجام اجتماعی» یا «پرهیز از دوقطبی و شکاف» صورت می‌پذیرفت. توالی‌های روشنی نیز در عرصه سیاستگذاری داشت. از ولنگاری بی‌سابقه در نمایش خانگی گرفته تا الغای ضابطه‌گری‌های همیشگی در ماه رمضان و تا تعلیق کلیت موضوعی به نام حجاب. نتیجه طبیعی این اقدام آن بود که برخلاف هدف آن، به صورت بی‌پایان و رو به تزاید، مظاهر شکاف بیشتر و بیشتر می‌شد. صدای بلند و البته مجازی ناآرامی 1401، نیروهای معارض را از مارپیچ سکوت چهل ساله خارج کرده بود و نمایش اختلاف و هتک ایستارهای دینی و ملی روزافزون گشته بود.

اما جنگ چه کرد؟

جنگ، 40 سال پافشاری نیروی اجتماعی انقلاب بر یکسری موازین و سیاست‌ها را بالاخره اثبات و بی‌چون و چرا واجد ارزش کرد. اساسی‌ترین روایت‌هایی که نیروی اسلامی و انقلابی جامعه برای حکومت‌داری تولید کرده بود به یکباره در یک سحرگاه به بالاترین حد اثبات شد. حال این اثبات و این ارزشمندی نه اینکه الزاما از جمعیت اندک مخالفان کاسته باشد بلکه این تایید قدرتمند باعث شد تا این گروه‌های مخالف به سکوت محکوم شوند. آنها میدان سیاست و افکار عمومی که دیگر برای آنها مجالی برای پیروزی و سلطه اجتماعی در آن نبود را ترک کردند. جنگ تمام گفتارهای طبقه متوسطی و تصویرسازی هویت تجددی و غرب‌اندیش را منهدم کرد. طبقه متوسط (طبقه متوسط به معنای فرهنگی و نه اقتصادی) که معمولا آن را با ارزش‌های بی‌نسبت با اسلام، استقلال، دشمن و...  و همراستا با ارزش‌های غرب می‌شناسیم، در یک شرمساری سنگین فرو رفت. چیزی شبیه به همان پدیده‌ای که مولر (1970) از آن یاد کرد و در بالا به آن اشاره شد. این یادداشت را می‌توان به یافته‌های منطق کنش جمعی و روانشناسی اعتراض نیز مستند کرد. خشم و ترس و احساساتی از این دست عوامل موثر بر کنش اجتماعی‌اند و در هنگامه بحران و بخصوص بحرانی مانند جنگ که گرانبار از ارزش و نشانگان هویتی است، مانند جنگ رژیم صهیونیستی و جمهوری اسلامی ایران، هویت‌های معارض و مخالف به دلیل ترس از انزوا و یا ترس از آینده نامعلوم و غیرقابل پیش‌بینی، از شرکت در میدان سیاست انصراف می‌دهند (klandermans, 1997) و با سکوت خود به صحنه سیاسی کشور آرامش و وحدت را بازمی‌گردانند. در مفهومی باکارکرد مشابه، مفهوم پنجره اورتون (overton window)، (Overton,2006; BRITANNICA, 2025 ) توضیح می‌دهد که در یک جامعه پنجره‌ای برای ارزش‌ها و سیاست‌ها وجود دارد که برخی از این ارزش‌ها و سیاست‌ها را پذیرفته شده می‌کند و برخی دیگر رادیکال و طرد شده قلمداد می‌شوند. طبیعی است که در هنگامه جنگ، هر تفکر به اندازه‌ای که تمایلی به سازش با دشمن دارد، طرد می‌شود. باز در منطقی مشابه، می‌توان به نظریه مارپیچ سکوت(spiral of sailence) اشاره کرد. نومان (1993) توضیح می‌دهدکه در شرایطی خاص افراد مخالف تمایل به سکوت پیدا میکنند. سکوتی که می‌تواند نتیجه آن یک اجماع عمومی باشد.

وحدت امروز الزاما در مقابل بلوای 1401 قابل تفسیر است. کارکرد اصلی ناآرامی‌های 1401 ایجاد یک مارپیچ سکوت برای نیروی میهنی و ستیزنده با غرب بود؛ تا در خلال آن، هویت‌های معارض فضای بسیار باز و مساعدی برای تسلط اجتماعی پیدا کنندو خیابان را به عنوان مظهر عرصه عمومی، به وسله نوعی از زیستن، بدست بگیرند. اما بالاخره بعد از قریب به سه سال، نهایتا جنگ به این مارپیچ سکوت تا حدی پایان داد. البته این هویت معارض تلاش می‌کند با مفهوم پردازی‌هایی جدید حول «پرهیز از دو قطبی»، «انسجام اجتماعی»، «نفی امت و پافشاری بر ملت و گونه‌ای از ناسیونالیسم عامیانه» مجددا شرایط قبل را احیا کند و تسلط گفتمانی هویت انقلابی را به چالش بکشد. طبعا از همین نقطه توصیه سیاستی این یادداشت به سیاستگذاران و تصمیم‌گیران آغاز می‌شود:

همه ماجرا بستگی به آن دارد که سیاستمداران و تصمیم‌گیرندگان ما چه نوع فهمی از پویایی جامعه داشته باشند. اگر کماکان همان فهم رایج «انسجام اجتماعی و پرهیز از دوقطبی» با همان قرائت رایج پسا1401 را مبنای عمل قرار دهند، بزودی نتیجه دیگری از جامعه می‌گیرند و با از کف رفتن سرمایه‌ی وحدت، حتی سرخورده می‌شوند؛ که می‌تواند تاثیر روشن بر فراز و فرود جنگ داشته باشد. قرائتی که محافظه کارانه سعی می‌کند ظهور و جلوه‌های هویت اسلامی را کنترل کرده و مهار کند و در عوض یک مبالغه گویی از همکاری هویت‌های غیراسلامی و غیرانقلابی در امر وحدت بنماید. حاملان اصلی و ثابت‌شده‌ی ارزش‌های میهنی و  دینی را کمرنگ کرده و تیپی از جامعه با مرام سکولار و عرفی را به عنوان مردم «برساخت» کند. امری که از منزلت هژمونیک جریان گفتمان مقوم کشور به نفع هویت‌های ذاتا تجددی و غرب محور می‌کاهد و بزودی وضعیت خودساخته‌ی پسا1401 و پسا زن زندگی آزادی را برای نظام جمهوری اسلامی خلق می‌کند؛ آنهم درست در میان یک جنگ!

چنانچه این فهم که به نظر فهم رایج در بدنه تصمیم‌ساز و تصمیم‌گیر کشور است، با فهم واقعی از پویایی اجتماع کشور و منطبق بر رخدادها و صحنه‌های عینی آن جایگزین شود، می‌توان امیدی به تصمیمات درست و استقرار طولانی وضعیت فعلی داشت. کدام رخدادها و صحنه عینی؟ به تشییع شهدای جنگ 12 روزه نگاه کنید. بدون فیلتر ببینید چه کسانی آمدند. به صورت‌ها و به پوشش و به هر چیز دیگر دقت کنید. اگر چه از فرط وضوح، فهم آن نیاز به دقت هم ندارد. این تصویر و این جامعه آن جامعه‌ای است که پرو بال دادن به آن، جدای از خلق جامعه سالم، قوی، اخلاق‌مند و متحد، امکان پیروزی در نبرد را فراهم می‌کند.  این هویت، یزدان‌شناس است و از بد هراس ندارد. خلق جامعه یکدل نیز بوسیله محوریت آن ممکن است.

همه یکدلانند یـزدان شناس / بـه نیکـی ندارنـد از بـد هـراس

دریغ است ایـران که ویـران شــود / کنام پلنگان و شیران شــود

ارجاعات

Britannica.(2025). https://www.britannica. com/topic/Overton-window
Klandermans, B. (1997). The Social Psychology of Protest. United Kingdom: Wiley.
Mueller, J. E. (1970). Presidential Popularity from Truman to Johnson. American Political Science Review, 64(1), 18–34. doi:10.2307/1955610 
Noelle-Neumann, E. (1993). The Spiral of Silence: Public Opinion—Our Social Skin. University of Chicago Press.
Overton, J. P. (2006). An Introduction to the Overton Window of Political Possibilities. Mackinac Center for Public Policy. Retrieved from
www.mackinac.org

منتشر شده در: خبرگزاری دانشجو