از کلماتی مانند “چپ” و “راست” در ادبیات، معانی مختلفی مدنظر است. یک نگاه، نگاه اقتصادی است. در این نگاه راستیها معتقد به بازار آزاد با کنترلهای حداقلی (و بهصورت ایدهآل بدون کنترل) هستند. راستیها بیشتر هدف خود را گسترش رفاه میدانند و در آن از اینکه طبقات مختلف شکل بگیرند هراسی ندارند. ترویج خصوصیسازی در حوزه اقتصاد مهمترین ویژگی راست بهحساب میآید. در مقابل چپگرایان خواستگاههای عدالتگرایانه دارند و معتقدند همه اقشار جامعه باید از یکسری امکانات مانند آموزش و بهداشت برخوردار باشند و وظیفه حکومت این است که این امکانات را برای همه به ارمغان آورد. ترویج دولتی سازی مهمترین ویژگی چپ بهحساب میآید. نگاههای راستگرا از سیستمهای اقتصادی لیبرالیستی پیروی میکنند و نگاههای چپگرا از سیستمهای سوسیالیستی. بدین ترتیب چپ و راست “اقتصادی” تعریف میگردد.
اما بهنوعی دیگر هم میتوان به این کلمات نگاه کرد و آن چپ و راست به معنای سیاسی آن است. راست یا راستگرا در ادبیات سیاسی، به مواضعی اطلاق میشود که خواهان حفظ نظم و سلسلهمراتب اجتماعی سنتی هستند.. در مقابل گرایشهای روشنفکری مذهبی که تمایل به تغییر ساختارهای موجود، ازجمله دستگاه روحانیت، تقلید، برتری روحانیت و طبقه وابسته در حقوق اجتماعی و.. و انطباق حوزه دین با ارزشهای نوین (مانند مردمسالاری و حقوق بشر) را دنبال کرده است، به نگاه چپگرا شناخته میشوند. چپ یا چپگرا در ادبیات سیاسی، به مواضعی اطلاق میشود که خواهان تغییرات تدریجی یا رادیکال در ساختار قدرت هستند. ریشه این اصطلاح به انقلاب فرانسه بازمیگردد؛ کسانی که در سمت چپ پارلمان مینشستند، مخالف سلسلهمراتب سنتی قدرت بودند و از اصلاحات رادیکال پشتیبانی میکردند. بدین ترتیب چپ و راست “سیاسی” تعریف میگردد.
آنچه مدنظر از ذکر تعاریف فوق بود، تفکیک «چپ یا راستی اقتصادی» از «چپ یا راست سیاسی» بود. بدین معنا که کسی ممکن است ازنظر اقتصادی نگاه راستگرایانه داشته باشد اما او را جزء جناح چپ بهحساب آورند چراکه به لحاظ سیاسی نگاه منتقدانه به ساختار قدرت داشته باشد. البته این امر درصحنه بینالملل کمتر رخ میدهد و معمولاً راستها هم ازنظر اقتصادی راستاند و هم ازنظر سیاسی، اما الزامی ندارد؛ خصوصاً در ایران که به نظر امر شایعی به نظر میرسد!
آنچه گذشت:در ایران پس از انقلاب نیز این نگاهها وجود داشت. در ابتدای امر اختلافنظرها عمدتاً از جنس اقتصادی بود. اوج این چالشها در دوران نخستوزیر میرحسین موسوی رخ داد. موسوی دیدگاههای چپگرایانه اقتصادی داشت و همین نگاههای محل اختلاف شده بود. جامعه روحانیت مبارز که از سال ۵۶ شروع به کار کرده بود و پس از پیروزی انقلاب با برخی تغییرات به کار خود ادامه میداد، درنتیجه این اختلافنظرها مجبور به انشعاب شد. این انشعاب که با تأیید حضرت امام انجام شد، منجر به تأسیس مجمع روحانیون مبارز در سال ۶۶ شد. درواقع پسازآن بود که چپ و راست در ایران بهطور رسمی از یکدیگر متمایز شدند. پسازآن جامعه روحانیت مبارز نماد جناح راست و مجمع روحانیون مبارز، نماد جناح چپ بود.
مرحوم هاشمی رفسنجانی گرچه در ابتدای انقلاب مواضعی عدالتخواهانه داشت که به نگاه چپ نزدیک بود، اما در دوران موسوی کمکم به منتقد نگاه چپگرایانه موسوی پرداخت و به راستها نزدیک شد. پس از رحلت حضرت امام خمینی و حذف پست نخستوزیری، هاشمی رفسنجانی نامزد انتخابات ریاست جمهوری شد و با حمایت کامل جناح راست و جامعه روحانیت مبارز که خود از اعضای اصلی آن بود، توانست بهراحتی به این پست دست یابد.
پس از دستیابی هاشمی رفسنجانی به پست ریاست جمهوری، شدیدترین سیاستهای راستگرایانه در کشور اجرایی شد. مجموعه طرحهای اقتصادی که هاشمی در آن زمان به اجرا درآورد بانام طرح تعدیل اقتصادی شناخته میشوند. آزادسازی نرخ ارز و تشویق بخش خصوصی و اجرای سیاستهای بانک جهانی و صندوق جهانی پول ازجمله این سیاستهاست. اجرای این سیاستها از طرف هاشمی رفسنجانی بهشدت با انتقاد جناح چپ مواجه بود. اما هاشمی رفسنجانی، مطابق سنت راستگرایان که نوعی محافظهکاری را نیز با خود به همراه دارد، به برخورد با این انتقادات پرداخت. اقتدار هاشمی در برخورد با این انتقادات، جناح چپ را بهشدت جریحهدار کرد و باعث شد که ایشان نوعی خفقان و استبداد را احساس کنند. اقتدار هاشمی به حدی بود که بعضاً دوران او را بازمان شاهنشاهی مقایسه میکردند. هاشمی در آن زمان خود را سمبل راستگرایان ایران بدل ساخت.
دوم خرداد ۷۶ روز پاسخ به این احساس خفقان بود. روزی که جناح چپ، با نمایندگی سید محمد خاتمی، با شعار آزادی توانست قدرت را به دست بگیرد. گرچه جناح راست تمام تلاش خود را برای به دست گرفتن قدرت به نمایندگی ناطق نوری انجام داد، اما هیچ توفیقی نیافت. هاشمی مغضوب مردم شده بود و این در آراء مردم مشخص بود. جناح چپ پس از به دست گرفتن قدرت، سعی کرد به تمام انقام خود را از هاشمی بگیرد. هاشمی رفسنجانی توسط جناح چپ به عالیجناب سرخپوش قتلهای زنجیرهای تبدیل شد.
سپس نوبت به انتخابات مجلس ششم رسید. بازهم صفبندی جناح راست و چپ در مقابل هم با تمام قوا آغاز شد. جامعه روحانیت مبارز لیست خود را به سر لیستی هاشمی رفسنجانی منتشر کرد. در این لیست نام چهرههای دیگری همچون حداد عادل، حسن روحانی و محمود احمدینژاد را میتوان دید. جناح چپ با تمام قوا به این لیست حمله کرد. هاشمی رفسنجانی که پس از شمارش آرا در انتهای صف منتخبین ورود به مجلس قرار داشت، از این امر کناره گرفت و انصراف داد.

پس از به دست گرفتن مجلس و دولت توسط جناح چپ، کمکم شعارهای ضد ساختاری این جناح شدت گرفت. روشنفکران دینی هم از طرف دیگر مشغول طرح بدعتهایی در دین بودند. طرح لوایح دوقلو از طرف سید محمد خاتمی در مجلس ششم، به این حرکتهای ضد ساختاری رسمیت بخشید. این حرکت و صحبتهای ضد ساختاری منجر به متشنج شدن فضای کشور شد و هرروز جنجالی در کشور به پا میشد.
از طرف دیگر نزاعها بر سر سیاستهای اقتصادی کاملاً فروکش کرده بود. سید محمد خاتمی که از ابتدا اعلام کرده بود برای توسعه سیاسی به صحنه آمده است، در عرصه اقتصادی عملاً از نگاه هاشمی پیروی میکرد و میتوان گفت که تیم اقتصادی خاتمی همان راهی را رفتند که هاشمی به آن راضی بود. لذا نزاعهای اقتصادی به پایان رسید و خاستگاههای راستگرایانه تثبیتشده بود.
پسازاین زمان دیگر نمیتوان تقسیم چپ و راست را در ساختار سیاسی ایران را بر اساس نزاعهای اقتصادی دانست، چراکه در این دوره سیستم اقتصادی راستگرا تقریباً در کشور تثبیتشده بود و همه جناحهای سیاسی خود را با آن تطابق داده بودند. لذا پسازاین زمان چپ و راست، در نسبت جناحها با ساختار حاکمیت قابلتعریف است. آنها که مدافع این ساختارها بودند را میتوان راست در نظر گرفت که خود را اصولگرا مینامیدند و آنها که منتقد این ساختارها بودند را میتوان چپ در نظر گرفت که خود را اصلاحطلب نامیدند.
نزدیک شدن به انتخابات سال ۸۴، راست و چپ را به فکر یافتن نامزدی مناسب برای انتخابات میکرد. جناح راست که آن زمان شورای شهر تهران و انتخابات مجلس هفتم را با موفقیت پشت سر گذاشته بودند، گزینههای متعددی را برای ریاست جمهوری در نظر داشتند. اما اصلاحطلبان که پس از شکستهای فوق، توفیق کمتری برای خود میدیدند راه سختتری در پیش داشتند. نهایتاً کاندید جناح چپ مصطفی معین معرفی شد اما وی در مرحله اول انتخابات هیچ توفیقی نیافت.
پسازآن بود که دوگانه احمدینژاد – هاشمی شکل گرفت. احمدینژاد این بار گرچه شعارهای اقتصادی چپگرایانهای مانند عدالت میداد، اما بههیچوجه مورد استقبال چپها قرار نگرفت، چراکه از دل اصولگرایان بیرون آمده بود و البته همانطور که گفته شد، پرونده نزاعهای اقتصادی چپگرایانه برای جناح چپ تمامشده بود. اصلاحطلبان گرچه مدتها به تخریب هاشمی پرداخته بودند، اما ازآنجاکه هاشمی سعی داشت خود را چهرهای فراجناحی معرفی کند، تنها راه مفر خود را حمایت از هاشمی میدیدند. شرایط دشوار تصمیمگیری، حتی موجب روی آوردن احزاب و گروههای سیاسی از متن جریان دوم خرداد به هاشمی رفسنجانی شد و این در حالی بود که در دورههای پیشین، این افراد جزو منتقدان اصلی او محسوب میشدند. سخنان عضو حزب مشارکت استان خراسان در این زمینه تا حدودی گویای این قضیه بود. ناصر آملی عضو حزب مشارکت استان خراسان گفت: ما از هاشمی رفسنجانی جهت شرکت در انتخابات ریاست جمهوری دعوت نمیکنیم، اما ممکن است شرایط اقتضا کند تا وی را برای به میدان آمدن اندکی هل دهیم. آملی گفت: ممکن است ما در انتخابات ریاست جمهوری مجبور باشیم بین بد و بدتر یکی را انتخاب کنیم که در این مورد هاشمی رفسنجانی از برخی گزینههای دیگر برای ما بهتر است.
علیرغم پشیمانی برخی از اصلاحطلبان از تخریب شخصیت هاشمی رفسنجانی در دوره گذشته، بازهم برخی از نیروهای دوم خردادی از این گذشته نادم نبوده و بار دیگر به انتقاد شدید از هاشمی پرداختند. ازجمله محمدعلی ابطحی عضو مجمع روحانیون مبارز که در اظهارنظری اعلام کرد دوران هاشمی رفسنجانی دوران رعب و وحشت بود.
اصلاحطلبان اگرچه حامی رئیس مجمع تشخیص مصلحت محسوب نمیشدند اما درعینحال از حضور وی در انتخابات استقبال کردند. دلیل این امر هم واضح بود. با توجه به اینکه زمزمههایی برای اتحاد میان جبهه اصولگرایان شنیده میشد و از سوی دیگر اصلاحطلبان نیز برای معرفی نامزد خود دچار تشتت آرا شده بودند حضور هاشمی میتوانست برهم زننده معادلات اصولگرایان باشد. این استراتژی یک ترفند پنهان در بازی سیاسی دوم خردادیها نبود بلکه در بسیاری از نوشتهها و اظهارات عناصر این جریان به این نکته اشارهشده بود. سعید حجاریان، مغز متفکر جبهه دوم خرداد، دراینباره اعلام کرد:”چنانچه هاشمی وارد عرصه شود، معادلات محافظهکاران را به هم خواهد ریخت.”
باید توجه داشت که هدف اصلی اصلاحطلبان از اتخاذ این راهبرد بقاء و حضور در قدرت بود. پیشبینی این جریان در مورد حوادث بعدی این بود که با توجه به مشکلات به وجود آمده و بروز اختلافات در میان ردههای بالا و میانی جبهه اصلاحات، گروههای دوم خرداد دیگر پایگاه اجتماعی سابق را در میان مردم نخواهند داشت و برای اینکه وجود چنین گسستی حیات جبهه اصلاحات را با مخاطره جدی مواجه نکند حمایت از حضور هاشمی و پیروزی احتمالی او در انتخابات ریاست جمهوری میتوانست با نظر مثبت وی در خصوص بهکارگیری برخی از عناصر معتدل دوم خرداد در دولت آینده همراه باشد.
محسن رهامی، دبیر کل انجمن اسلامی مدرسین دانشگاهها در خصوص این سطح از استراتژی اصلاحطلبان نسبت به رئیس مجمع تشخیص مصلحت تأکید کرد: «هاشمی را نمیتوان نادیده گرفت. تخریب او کار درستی نبود. اگر خاتمی در دوره دوم از توان ایشان استفاده میکرد، اصلاحطلبان موفقیت بیشتری را به دست میآورند. اگر گروههای اصلاحطلب نتوانند کاندیدایی را معرفی کنند، به سمت هاشمی خواهند رفت.» محسن سرخو از حزب اسلامی کار در مورد علت حمایت اصلاحطلبان از هاشمی چنین عنوان کرد: «حمایت از کاندیداتوری هاشمی رفسنجانی به علت فراجناحی بودن اوست. او از تمام پتانسیل و سرمایه مدیریتی کشور استفاده میکند.» جهانبخش خانجانی، مدیرکل روابط عمومی و سخنگوی وزارت کشور نیز در خصوص این استراتژی خاطرنشان کرد: نهتنها ما، مشارکتیها هم از ریاست جمهوری هاشمی بدشان نمیآید.
اما با تمام این حمایتها و در کمال ناباوری اصلاحطلبان، احمدینژاد پیروز میدان شد. جناح چپ قدرت را به تمام از دست داد؛ و هاشمی هم! این بود که در پشتصحنه پیوندی بین اصلاحطلبها و هاشمی برقرار شد. در دوران احمدینژاد، اختلافنظرها بین هاشمی و احمدینژاد بهشدت بالا گرفت و کمکم هاشمی را به منتقد جدی بدل کرد؛ انتقاداتی که موردپسند اصلاحطلبان هم بود. هاشمی گرچه همیشه خود را داخل چهارچوب اصول نظام تعریف میکرد اما از بیان انتقادات خود نیز ابایی نداشت.
اما سال ۸۸ این اختلافات به اوج رسید. هاشمی از موسوی حمایت میکرد. هاشمی نماد راستگرایی اقتصادی بود و موسوی نماد چپگرایی اقتصادی؛ اما منافع مشترک آنها را به حمایت از یکدیگر رساند. اما موسوی پس از انتخابات و رأی نیاوردن، دست به رفتارهای ساختارشکنانهای علیه کل نظام زد. گرچه هاشمی هوشمندتر از آن بود که یک همراهی همهجانبه با این جریان داشته باشد، اما طوری عملکرد که این جریان او را همراه خود ببیند و نه همراه نظام. درواقع هاشمی سعی کرد با حفظ شأن خود در نظام از طرفی و با همدل نشان دادن خود با خواستهای ساختارشکنان از طرف دیگر، خود را نماینده این جریان در حاکمیت نشان دهد. بهاینترتیب هاشمی آرامآرام تبدیل به نماد چپ سیاسی (و نه اقتصادی) در کشور شد.
در اثر همین دست مواضع هاشمی در انتخابات ۹۲ رد صلاحیت شد و این امر نشاندهنده آن بود که نظام نیز متوجه جایگاه جدید هاشمی شده است. هاشمی گرچه توانست از دروازه صلاحیت برای انتخابات خبرگان رهبری عبور کند، اما این بار به سبب رد صلاحیت سید حسن خمینی اظهارات بیسابقهای را علیه شورای نگهبان به کار گرفت. اوی در توییتر خود بیان کرد «دنیای فردا، دنیای گفتمانهاست نه موشکها». هاشمی پیشازاین نیز مواضعی علیه سوریه اتخاذ کرده بود و این در حالی بود که ایران در سوریه بهشدت مشغول دفاع بود. هاشمی پسازاین نیز مواضعی علیه قوای دفاعی کشور بیان کرد. اینها همگی مواضعی بود که کاملاً باسیاستهای نظام و رهبری اختلاف فراوانی داشت و بعضی با موضعگیریهای شدید رهبر انقلاب مواجه شد. همه اینها نشان میداد که هاشمی قصد دارد که جایگاه چپگرای سیاسی خود را در نظام حفظ کند و این جایگاه راضی است.
نتایج:میتوان اینطور بیان کرد که منازعات چپ و راست تا انتهای دهه ۷۰ بیشتر از منظر اقتصادی شکلگرفته بود اما هاشمی توانست این منازعه را به سود خود تمام کند. هاشمی رفسنجانی ازنظر اقتصادی (غیر از برهه کوتاهی در اول انقلاب) مهمترین چهره سیاسی راستگرای اقتصادی کشور بود و توانست سیاستهای راستگرای اقتصادی را در کشور تثبیت کند. بهاینترتیب چپهای اول انقلاب کاملاً از موضع اقتصادی خود عقب نشستند و مواضع راستگرایانه اقتصادی هاشمی را پذیرفتند. بهاینترتیب منازعات اقتصادی بر سر نگاه راست و چپ اقتصادی در پایان دهه هفتاد به پایان رسید.
هاشمی در زمان ریاست جمهوری خود ازنظر سیاسی نیز کاملاً مواضع راستگرایانه داشت و این مواضع خود را بااقتدار اعمال میکرد. جناح چپ اگرچه در مقابل این مواضع راستگرایانه، مواضع چپ سیاسی را نیز برگزیده بودند اما پس از پذیرش مواضع راست اقتصادی، همچنان به مواضع چپ سیاسی خود ادامه دادند. علت این امر آن بود که این جناح در دوره دوم خرداد، به علت گسترش نگاههای روشنفکرانه در بین ایشان به سمت نگاههای لیبرالیستی متمایل شده بودند فلذا دیگر در چهارچوب انقلاب اسلامی که مواضعی کاملاً ضد لیبرالیستی و امپریالیستی داشت قرار نمیگرفتند. لذا پسازآن مواضع چپ سیاسی دوم خردادیها به علت مواضع ضد ساختاری ایشان بود. درواقع ایشان گرچه طبق تعریف ابتدای متن که در اذهان عمومی نیز هویداست، چپ سیاسی شناخته میشوند، اما در جامعه بینالمللی این مواضع کاملاً راستگرایانه شناخته میشود. چراکه هم مواضع اقتصادی راستگرایانه را تحت تأثیر هاشمی رفسنجانی پذیرفته بودند و هم مواضع فکری ایشان تا حد زیادی منطبق بر مواضع لیبرالهاست که در دنیا به مواضع راستی شناخته میشوند. بدین ترتیب میتوان ادعا کرد که جناح چپ در ایران در یک دگردیسی کامل، از چپ به راست حرکت کرد؛ حتی اگر به دلیل مواضع ضد ساختاریشان، تحت عنوان جناح چپ شناخته شوند. لذا شناخت این جریان تحت عنوان چپ، نباید ما را دچار اشتباه کند.
هاشمی رفسنجانی نیز پس از سال ۸۴ و در پی دور ماندن از قدرت، (همانطور که بیان شد) آرامآرام مواضع منتقدانه خود را شروع کرد و این رفتار تشدید شد تا آنکه او نیز بهعنوان یک سیاستمدار چپگرا به لحاظ سیاسی شناخته شد. همین امر او را به اصلاحطلبان (که میتوان این نام را اسم جدید جناح چپ پس از دگردیسی دانست) نزدیک میکرد. اما هاشمی رفسنجانی قدرتمندتر و سیاستمدارتر از آن بود که تحت تأثیر این جریان باشد؛ بلکه باید این جناح را تحت تأثیر هاشمی دانست؛ چراکه اصلاحطلبان روزگاری از هر نوع تخریب علیه هاشمی ابایی نداشتند اما اکنون هاشمی بهنوعی به یکی از مهمترین رهبران جناح چپ بدل شده بود و این حکایت از قدرت هاشمی داشت.
هاشمی رفسنجانی که زمانی مهمترین سیاستمدار جناح راست بود، توانست مواضع جناح چپ را در هم شکند و آنها را به راه راست هدایت کند! اما پسازآن خود مواضع منتقدانه و ضد ساختاری را پیش گرفت و جناح چپ را نیز با خود همراه کرد. هاشمی راستگرایی بود که رهبر جناح چپ شد.
برای مطالعه این مقاله میتوانید به لینک زیر مراجعه نمایید: