مقدمه‌ای بر سیاست‌گذاری رفتاری

مقدمه‌ای بر سیاست‌گذاری رفتاری


تنظیم گری



سیاست‌های عمومی، از منظر رویکردها، روش‌ها، اهداف و موضوعات، متنوع و گوناگون هستند؛ می‌توان سیاست‌گذاری سیاسی، اقتصادی (صنعتی و فناوری، پولی و مالی)، اجتماعی، آموزشی و فرهنگی، زیست‌محیطی، انرژی، شهری (مانند حمل‌ونقل و شهرسازی) و بهداشتی را از بسیاری جهات با یکدیگر متفاوت دانست؛ اما شاید بتوان گفت در تمامی این حوزه‌ها، انسان و اجتماعات انسانی در کانون تمرکز سیاست‌گذاران قرار می‌گیرد. در بسیاری از این سیاست‌ها، می‌توان این پرسش را مطرح نمود که چگونه با ایجاد تغییراتی در رفتار انسان‌ها و اجتماعات، می‌توان فواید و عوایدی را نصیب افراد و کل جامعه کرد؟ ترک اعتیاد به مواد مخدر و روان‌گردان، صرفه‌جویی در مصرف انرژی، قانون‌پذیری، استحکام و پایداری بیشتر نهاد خانواده، مشارکت سیاسی، بهبود رانندگی و رفتارهای ترافیکی، اصلاح عادات غذایی، کمک به همنوعان، رعایت بهداشت و پیشگیری از بیماری‌ها و ده‌ها رفتار دیگر، همگی موضوعات رفتاری هستند که می‌توانند در معرض توجه سیاست‌گذاران حوزه‌های مختلف قرار بگیرند.

لحظه‌ای تأمل‌کنید:

  • انسان و رفتارهای او، در هر یک از حوزه‌های علم، انرژی، صنعت، سیاست، سلامت و محیط‌زیست، چه جایگاهی می‌تواند داشته باشد؟
  • در کشور ما، سیاست‌گذاری در این حوزه‌ها، توسط کدام دستگاه‌ها انجام می‌شود؟ چقدر در این سیاست‌ها، به دلالت‌های انسانی و تغییر رفتارها توجه می‌شود؟

امروزه در کشورهای توسعه‌یافته، حکومت‌ها (فارغ از درستی و غلطی اهدافشان) به روش‌های پیچیده‌ای برای کنترل جامعه و جهت‌دهی رفتارهای اجتماعی شهروندان دست‌یافته‌اند و طوری به مداخله در جامعه می‌پردازند که شهروندان با رضایت، احساس مثبت و کاملاً با اختیار خود، رفتارهایی همسو با منافع خود و کل جامعه را بروز دهند. سیاست‌گذاران در این کشورها، قانون‌مندی‌ها و پویایی‌ها (دینامیک‌ها)ی حاکم بر رفتارهای افراد و اجتماعات را به‌خوبی شناخته و از آن‌ها بهره می‌گیرند و با بهره‌مندی از آن‌ها، رفتارهای سالم (طبعاً با معیارهای خودشان)، جوامع منسجم و نظام‌های پایداری را ایجاد کرده‌اند[۲]. سرچشمه این روش‌ها و تکنیک‌های پیچیده را می‌توان در حوزه‌های مختلف علوم انسانی جستجو کرد: اقتصاد، جامعه‌شناسی، روان‌شناسی اجتماعی، علوم شناختی، علوم سیاسی، ارتباطات و رسانه، مدیریت و بازاریابی.

در برخی از متون، رویکردهای رایج در سیاست‌های تغییر رفتار، در چهار دسته طبقه‌بندی شده‌اند:

  • استفاده مستقیم از قوه سلطه، اقتدار حکومت و اجبارهای انتظامی[۳]
  • آموزش، توجیه منطقی و علمی، آگاهی‌بخشی و انتقال اطلاعات و دانش
  • طراحی سازوکارهای هزینه-فایده و تنظیم ساختارهای جهت‌دهنده به رفتار
  • استفاده از میانبرهای ذهنی، نیمه‌آگاهانه و فرایندهای روان‌شناختی[۴]
  • اگرچه تمامی این رویکردها، در جای خود مفید و کاربردی هستند، اما مطالعاتی که از دهه‌های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ بر روی رفتارهای روزمره ما انسان‌ها صورت گرفته است، نشان می‌دهد که بسیاری از این رفتارها را می‌توان بر اساس رویکرد چهارم، تبیین، پیش‌بینی و کنترل نمود. با تأملی کوتاه در زندگی روزانه خود درمی‌یابیم که اغلب رفتارها و انتخاب‌های ما، نه وابسته به آگاهی‌های ما و نه محاسبات هزینه-فایده‌ای ما است و نه از سر اجبار (بیرونی) انجام می‌شود. درواقع انسان و فرایندهای شناختی-روانی درون او، بسیار پیچیده‌تر از آن است که بر مبنای چند قاعده مانند ترس از اعمال قدرت، کسب منفعت و مبتنی بر اطلاعات قبلی عمل کند. واقعیت این است که بسیاری از رفتارهای روزمره ما با تأمل و حتی آگاهانه صورت نمی‌گیرد، بلکه مبتنی بر احساسات، عادات، انتظارات اطرافیان، شرایط محیطی، خطاهای ادراکی و شناختی و… هستند.

    مطالعات مربوط به این رفتارها، در رشته‌های اقتصاد رفتاری[۵] و روان‌شناسی اجتماعی و در آثار برخی از دانشمندان مطرح این حوزه، مانند دنیل کانِمِن[۶]، اِموس تِوِرسکی[۷]، رابرت چَلدینی[۸]، دَن آریِلی[۹]، ریچارد تالر[۱۰]، چیپ و دَن هیث[۱۱] به‌خوبی مشاهده می‌شود[۱۲]. این مطالعات، عمدتاً مبتنی بر تحلیل اتفاقات رایجی است که همه ما در زندگی به‌وفور تجربه کرده‌ایم. به مثال‌های زیر توجه کنید:

    • اینکه یک درخواست در چه شرایطی مطرح شود، در انتخاب ما تفاوت ایجاد می‌کند. اگر ابتدا یک خواسته بزرگ‌تر مطرح شود و بعد خواسته کوچک‌تر، ذهن ما بر اساس اصل مقایسه، دومی را کوچک‌تر ادراک می‌کند و راحت‌تر پذیرش می‌کند. اگر همان خواسته را یک دوست، کسی که در حق ما لطفی کرده یا یک متخصص مطرح کند، احتمال پذیرش بیشتر است. همچنین نحوه چارچوب‌بندی[۱۳] درخواست، در واکنش ما مؤثر است؛ مثلاً ما به خاطر ۱۰۰۰ تومان با راننده تاکسی چانه می‌زنیم، ولی در معامله ملک، گاه از چند میلیون تومان چشم می‌پوشیم. یا برای خرید پوشاک، با فروشنده چانه می‌زنیم، ولی قیمت پیتزا را مقطوع و غیرقابل چانه‌زنی می‌دانیم! یا ممکن است ما برای خرید یک سیستم صوتی پیشرفته و نسبتاً گران‌قیمت برای اتومبیلمان تردید داشته باشیم، ولی هنگام خرید یک ماشین نو، با یک پیشنهاد فروشنده، آن را به‌عنوان آپشن می‌پذیریم!
    • گاه ما بیش‌از حدّ منطقی، به شانس و اقبال خود امید داریم. مثلاً احتمال برنده شدن خود را در قرعه‌کشی‌های جوایز (مانند جوایز بانک) بالا می‌دانیم، مخصوصاً پس از آنکه در آن قرعه‌کشی وارد می‌شویم و روی برنده شدن خود حساب می‌کنیم. همچنین ما معمولاً خود را فراتر از میانگین تخمین می‌زنیم.
    • ما معمولاً ارزش کار خود را بیش از دیگران تخمین می‌زنیم. به‌عنوان نمونه مطالعات نشان می‌دهد که بیشتر رانندگان (تا ۸۰%)، رانندگی خود را بهتر از میانگین می‌دانند! یا اینکه بسیاری از افراد، عملکرد شغلی خود را بهتر از همکاران خود ارزیابی می‌کنند و نظام‌های مدیریت منابع انسانی را در حق خود ناعادلانه می‌دانند.
    • در یک بحث سیاسی یا اجتماعی، به‌محض اخذ یک موضع، معمولاً به‌راحتی آن را تغییر نمی‌دهیم. مخصوصاً اگر خودمان را نماینده یک‌طرف بدانیم و جمعی نیز شاهد بحث باشند، این تغییرپذیری بسیار مشکل می‌شود و ساعت‌ها بحث و استدلال، فایده‌ای در تغییر موضع دو طرف نخواهد گذاشت. ازآن‌سو اگر هنوز موضع خاصی نداشته باشیم، نوع ورود به بحث و تمایل اولیه (مخصوصاً اولین موضع‌گیری علنی‌مان)، می‌تواند تا حد زیادی موضع نهایی ما را تعیین و پیش‌بینی کند!
    • خیلی از رفتارهای ما، تحت تأثیر این است که دیگران چه می‌گویند! بسیاری از دانش‌آموزان درس‌خوان ما، قبلاً متقاضی رشته ریاضی بودند و اکنون به رشته تجربی هجوم می‌آورند. همچنین بسیاری از بهترین رتبه‌های کنکور، سال‌هاست که در رشته ریاضی، «مهندسی برق» و در رشته تجربی، «پزشکی» را انتخاب می‌کنند. این در حالی است که برخی از رشته‌های محبوب، شاید با هیچ‌یک از معیارهای منطقی (نظیر بازار کار و پول درآوردن، آسانی دروس، علاقه و استعداد، نیازهای کشور و…)، نباید انتخاب غالب مردم باشند.
    • بسیاری از رفتارهای ما ناشی از عادت‌های ماست که گاه خودمان هم نمی‌توانیم آن را کنار بگذاریم. یکی از واضح‌ترین مثال‌ها، اعتیاد به سیگار و مواد مخدر است: بسیاری از افراد، از لحاظ منطقی و علمی می‌دانند که مصرف این مواد به بدنشان آسیب می‌رساند و نیز عواقب زیان‌باری همچون کاهش عمر، ابتلا به سرطان، تیرگی چهره و دندان و… را به دنبال دارد، بااین‌وجود قادر به ترک مصرف آن نیستند.

    خطاهای شناختی، ادراکی و تصمیم‌گیری

    ۱- درباره چیستی این خطاهای شناختی و ادراکی جستجو کنید:

    Halo effect, Attribution effect, Recency effect, Fading effect, Egocentric bias, Status quo bias, Self-serving bias

    ۲- به مدخل List of cognitive biases در ویکی‌پدیا مراجعه کنید و گستردگی خطاهای شناختی-ادراکی را ببینید. می‌توانید ترکیباتی که همراه با واژه‌های bias، effect و fallacy در فضای روان‌شناسی و علوم شناختی کاربرد دارند، جستجو کنید[۱۴].

    ۳- در مورد این خطاهای تصمیم‌گیری جستجو کنید:

    Overconfidence bias, Escalation of Commitment, Risk aversion

    همان‌طور که در مثال‌های فوق مشهود است، بسیاری از رفتارها و انتخاب‌های ما، غیرآگاهانه و غیرتعمدی صورت می‌پذیرد و با رویکرد چهارم قابل تبیین است. لذا استفاده از آن در سیاست‌گذاری موجب می‌شود که سیاست‌هایی کارآمدتر (مؤثرتر)، به‌صرفه‌تر (مخصوصاً نسبت به رویکرد اول که مستلزم هزینه‌های فراوان در بازرسی و نظارت، صدور و اجرای احکام است) و همراه با پذیرش و رغبت بیشتر افراد جامعه (نسبت به رویکردهای اول و سوم) طراحی شود[۱۵].

     

    ۱- مروری بر یک مقاله

    مقاله زیر را که اخیراً در نشریه اکونومیست به چاپ رسیده است، مرور کنید:

    «سیاست‌گذاران در سراسر جهان، علوم رفتاری را دربر می‌کشند»[۱۶]

    https://goo.gl/Z2fKfr

    اصطلاح واحد تلنگر (nudge unit)، به چه معناست؟ تجربه مشاوره این واحدها به دولت‌ها چگونه بوده است؟

    ۲- فرمان رئیس‌جمهور ایالات‌متحده آمریکا

    فرمان اخیر رئیس‌جمهور ایالات‌متحده برای «استفاده از بینش‌ها و آموزه‌های علوم رفتاری در راستای خدمت‌رسانی بهتر به مردم امریکا» را مرور کنید:

    https://goo.gl/BohvuQ

    ۱- در این فرمان، به چه تجربیات موفقی (که این آموزه‌ها در آن‌ها به‌کار رفته)، اشاره شده است؟

    ۲- چه ضرورتی برای استفاده از این رویکردها بیان‌شده است؟

    ۳- این فرمان، چه الزاماتی را بر دستگاه‌های اجرایی اعمال می‌کند؟

    ۴- چه ضمانت اجرایی برای آن در نظر گرفته‌شده است؟

     

    ۳- فعالیت‌های دانشگاهی در سیاست‌گذاری رفتاری

    برخی مؤسسات دانشگاهی برتر دنیا، بر مطالعات رفتاری در سیاست‌گذاری عمومی تمرکز نموده‌اند. مثلاً دانشگاه هاروارد از سال ۲۰۰۸، مشاوره‌های سیاستی خود را در این زمینه آغاز نموده است که برای مشاهده آن‌ها، می‌توانید به سایت www.ideas42.org سر بزنید.

    همچنین پس‌از فرمان رئیس‌جمهور ایالات‌متحده، مدرسه حکمرانی این دانشگاه[۱۷]، واحدی با نام «کاربرد بینش‌های رفتاری در طراحی سیاست عمومی»[۱۸] را در برنامه درسی همه دوره‌های خود افزوده است. این برنامه را می‌توانید از لینک زیر دانلود کنید:

    https://goo.gl/o9uJ52

    درباره اینکه در این واحد درسی چه موضوعاتی فراگرفته می‌شود، تحقیق کنید.

    مروری بر این یادداشت‌ها

    فرایند سیاست‌گذاری عمومی و مخصوصاً سیاست‌گذاری تغییر رفتار در کشور ما، با چالش‌های عدیده‌ای روبرو است. ما قصد داریم در یک سری یادداشت‌های دنباله‌دار، به این چالش‌ها بپردازیم. در این یادداشت‌ها، به‌صورت کاملاً استقرایی، این چالش‌ها را در پنج دسته کلی مورد بررسی قرار می‌دهیم:

  •  
  • مباحث مربوط به یک سیاست خوب تغییر رفتار: امروزه در کشور می‌توان سندها و سیاست‌های متعددی را مشاهده نمود که معطّل و زمین‌مانده‌اند و مجریان، آن‌ها را «اجرایی» نمی‌دانند یا پس از اجرا، اثربخشی لازم را در جامعه ندارند. شاید بتوان گفت یک علت عمده این مشکلات، ناشی از یک عامل ساده است: نبود یک برنامه اقدامِ[۱۹] عملیاتی و مؤثر. در یادداشت اول، به این موضوع خواهیم پرداخت که یک برنامه اقدام خوب، باید چه اجزایی داشته باشد و از چه ابزارها و ایده‌هایی می‌توان در طراحی آن استفاده کرد[۲۰]. دراین‌بین، نمونه‌های جالب و موفقی نیز به‌منظور عینی‌سازی این راه‌حل‌ها به خوانندگان نشان خواهیم داد.
  • فرایند تحلیل و کارشناسی در تدوین سیاست‌ها: برای بررسی علل ناکارآمدی سیاست‌ها، هم می‌توان به محتوای برنامه اقدام توجه کرد و هم فرایند و چگونگی تدوین آن‌ها را بررسی نمود. رویکرد کلی یادداشت نخست، بررسی مسئله از دیدگاه اول بود؛ اما در یادداشت بعد، از دیدگاه دوم به موضوع نگاه می‌کنیم که در آن به پرسش‌هایی از این قبیل پاسخ خواهیم داد: از یک دیدگاه فنی، «روش» تهیه یک سیاست تغییر رفتار چگونه است؟ چه نهادها و فرایندهایی برای بهتر انجام شدن فرایند تدوین سیاست لازم است؟ و اینکه با چه چالش‌های رفتاری در فرایند تحلیل مواجه هستیم؟
  • مباحث ساختاری در فرایند سیاست‌گذاری و اجرا: در این یادداشت، نحوه طراحی مؤثر ساختارهای رسمی، چگونگی استفاده از ظرفیت‌های بخش محلی، استفاده از مشارکت‌های مردمی و مراوده با مؤسسات و نهادهای ذی‌نفع مورد بحث قرار می‌گیرد.
  • ارزیابی و یادگیری در سیاست‌های تغییر رفتار: در این یادداشت، به موضوعات مرتبط با ارزیابی و اصلاح سیاست‌ها خواهیم پرداخت: نحوه طراحی شاخص‌ها، تکنیک‌ها و روش‌های فنی ارزیابی، سازوکارهای ارزیابی و بحث‌های نهادی مرتبط با آن.
  • مهارت‌ها و مسائل نرم در مدیریت فرایند تغییر رفتار: در نهایت، به سایر موضوعات و مسائل نرم در فرایند راهبریِ سیاست‌های تغییر رفتار خواهیم پرداخت. اینکه یک مدیر چگونه برنامه زندگی خود را سامان می‌دهد، یکی از موضوعات این یادداشت خواهد بود. همچنین با نگاه به فرایند از منظر «سیاست و قدرت» و «مدیریت تغییر در سازمان حاکمیت» آشناآآشنا خواهیم شد. افزون‌براین به برخی عوامل فرهنگی مؤثر بر سیاست‌گذاری در ایران مروری خواهیم داشت.
  • یکی از کاستی‌های موجود در حوزه سیاست‌گذاری عمومی و مخصوصاً سیاست‌گذاری تغییر رفتار، کمبود متن‌های کاربردی و در عین‌حال علمی است. در هر یک از یادداشت‌های فوق، با مطالعه نمونه‌ها و تجربیات موفق و ناموفق از سیاست‌های تغییر رفتار در ایران و سایر کشورها، به‌دنبال تعمق و یادگیری بیشتر چارچوب‌ها، تکنیک‌ها و ابزارهای مربوطه هستیم. این یادداشت‌ها می‌تواند مقدمه‌ای باشد برای مطالعه و بررسی دقیق‌تر و گسترده‌تر نمونه‌های داخلی و استخراج چارچوب‌های بومی و مناسب‌تر برای ایران. به همین خاطر، از تمامی خوانندگان محترم درخواست می‌کنیم نظرات و تجربیات خود را در هر موضوع، در اختیار ما بگذارند. جمع‌آوری این تجربیات، می‌تواند آغازی باشد بر یک کار جمعی در جهت ارتقای سطح سیاست‌های عمومی در ایران.

    بیان چند نکته قابل‌توجه جهت ادامه بحث

    آنچه مسلّم است، تغییرِ مقوله بسیار پیچیده‌ای همچون رفتارهای انسانی و اجتماعی، با یک سری ابزارها و تکنیک‌های جهان‌شمول (و آن‌هم در چند یادداشت) قابل انجام نیست. این یک اصل در مدیریت و سیاست‌گذاری اجتماعات انسانی است که هیچ شاه‌کلیدی وجود ندارد که با آن بتوان تمامی قفل‌ها را گشود. در این یادداشت‌ها نیز هدف اصلی ما طراحی و ارائه چند ابزار نیست. بلکه تلاش ما این است که ذهن فعالان این حوزه بازتر شده و زوایای دید جدیدی را در مثال‌های عینی، تجربه و تمرین کنند. درنهایت این خودِ سیاست‌گذاران و تحلیل‌گران سیاست هستند که باید با بینشی که با مطالعه چنین متن‌هایی به‌دست می‌آورند، ابتکار بزنند و روش‌های جدیدی را در تناسب با موضوع خود خلق کنند. متأسفانه در کشور ما، نوعی نگاه تکنیک‌زده و مهندسی به رشته‌های علوم انسانی نیز سرایت یافته است. اگر محقق علوم انسانی بتواند در چند جمله، چند راه‌حل مشخص برای حل کلیه مشکلات ارائه نماید که هیچ! وگرنه به کلی‌گویی و بی‌فایده سخن گفتن متهم می‌شود. بخش عمده‌ای از کامیابی در رشته‌های علوم انسانی، براثر تمرین و کسب مهارت و بینش در عمل و ارتباط تنگاتنگ با جامعه انسانی به‌دست می‌آید.

    علاوه بر این، لازم به ذکر است که تغییر در سیستم‌های پیچیده و گسترده انسانی و اجتماعی (و آن‌هم در کوتاه‌مدت)، احتمالاً بسیار محدود است و سیاست‌مداران، دانشگاهیان و مردم باید مقیاس ذهنی خود را متناسب با واقعیات تنظیم کنند. تجربیات بشری مخصوصاً در دهه‌های اخیر نشان می‌دهد با اینکه حکومت، فقط یکی از عوامل مؤثر بر رفتارهای ماست، اما می‌تواند نقش چشمگیری در تغییرات اجتماعی ایفا کند؛ البته باید توجه داشت که در سطح کلان، گاه تأثیرات چنددرصدی در کل جمعیت نیز تأثیر بالایی به‌حساب می‌آید.

    لازم به ذکر است که روش‌ها و تکنیک‌های به‌کارگرفته شده توسط کشورها (مخصوصاً از منظر سیاست‌گذاری خارجی و رویکردهای استعماری[۲۱]) منحصر در مواردی که به آنچه در متن‌ها یا مطالعات موردی انتشار یافته و ما در این یادداشت‌ها بدان خواهیم پرداخت، نیست. چرا که قطعاً یکی از محدودیت‌های اصلی نویسندگان و سیاستمداران در اظهار و افشای بسیاری از روش‌های مورد استفاده خود، محذوریت‌های اخلاقی و عدم امکان اقناع افکار عمومی است[۲۲].

    نکته مقدماتی آخر اینکه، بحث‌های اخلاقی و دینی فراوانی پیرامون استفاده از رویکردهای رفتاری در سیاست‌گذاری عمومی مطرح شده است. پرسش‌هایی مانند اینکه آیا حکومت حق دارد با استفاده از ابزارهای قدرتمند رفتاری، بر رفتارها و انتخاب‌های افراد اثر بگذارد؟ در چه حوزه‌هایی می‌تواند و در چه حوزه‌هایی نباید ورود کند؟ محدودیت‌ها و ملاحظات اخلاقی مربوط به هر یک از ابزارهای حکومت در تغییر رفتار، چیستند؟ رابطه این ابزارها با خودآگاهی و مسئولیت‌پذیری اجتماعی چیست؟ پرداختن به هر یک از این موضوعات، مطالعات و بحث‌های جداگانه‌ای را می‌طلبد.[۲۳]

    لطفاً دیدگاه‌ها، نقدها و تجربیات خود را با ما درمیان بگذارید.

    [۱] برخی public policy را «خط‌مشی عمومی» ترجمه نموده‌اند که شاید از جهاتی نیز نسبت به «سیاست عمومی» ارجح باشد، ولی به‌این‌علت که دومی در زبان فارسی، متداول‌تر شده است، ما آن را به کار می‌بریم.

    [۲] البته و صدالبته که همه این توصیفات، نسبی و مناقشه‌پذیر است و قطعاً آنچه را در این کشورها می‌گذرد نیز می‌توان موردنقد قرار داد که این موضوع خارج از بحث این نوشتار است. در اینجا فقط می‌خواهیم به توانمندی این کشورها، در کشورداری به مفهوم مدرن آن و ایجاد هماهنگی در جامعه، کنترل بهتر رفتارها و اقناع مردمشان اشاره کنیم.

    [۳] Coercion

    [۴] احساسات، هنجارها، تلقین‌ها، عادت‌ها و…

    [۵] Behavioral Economics

    [۶] Daniel Kahneman

    [۷] Amos Tversky

    [۸] Robert Cialdini

    [۹] Dan Ariely

    [۱۰] Richard Thaler

    [۱۱] Chip Heath & Dan Heath

    [۱۲] برخی از کتاب‌های این نویسندگان، جزو پرفروش‌ترین کتاب‌ها بوده‌اند و برخی برنده جایزه نوبل اقتصاد؛ مثلاً کتاب‌های Thinking, Fast and Slow (کانمن)، influence (چلدینی)، Predictably Irrational (آریلی)، Nudge (تالر) و Switch (هیث) که به‌جز کتاب Nudge، بقیه به فارسی ترجمه شده‌اند.

    [۱۳] framing

    [۱۴] در این زمینه کتاب‌های بسیاری نیز نگارش شده‌اند. مثلاً در کتاب «هنر بهتر و متفاوت اندیشیدن» از رولف دوبلی و ترجمه دکتر محمدتقی عیسایی و امیر سپهری، به ۹۹ خطای ذهنی همراه با مثال‌های روز، اشاره شده است.

    [۱۵] البته در اینجا ما در مقام نقد سه رویکرد اول نیستیم؛ زیرا همان‌طور که بیان شد، هر یک از این رویکردها در موضوعات خاص، با توجه به مخاطب خود و سایر ملاحظات مربوطه، ممکن است ترجیح داشته باشد و قطعاً ترجیح مطلق با یک رویکرد نیست؛ مثلاً در مورد اشخاص حقوقی و کسب‌وکارها و درزمینه رفتارهای اقتصادی، شاید رویکرد سوم ترجیح داشته باشد. یا در مورد برخورد با مجرمان و رفتارهای خطرناک، رویکرد اول ممکن است مناسب‌تر باشد. در سیاست‌گذاری آموزش‌وپرورش (تعلیم و تربیت) و ایجاد باورها و رفتارهای پایدار نیز قطعاً رویکرد دوم ترجیح دارد.

    درزمینه رفتارها و انتخاب‌های روزمره و عوامل روانی و اجتماعی مؤثر بر آن، به کتاب Influence رابرت چلدینی، فصل آخر مراجعه کنید
    [۱۶] Policymakers around the world are embracing behavioural science

    [۱۷] Harvard Kennedy school of government

    [۱۸] Applying Behavioral Insights to the Design of Public Policy

    [۱۹] Action Plan: برنامه‌ای است که در آن، اقدامات لازم برای دستیابی به یک یا چند هدف، لیست شده است.

    [۲۰] البته باید توجه کرد که همه آنچه در فرایند تغییر رخ می‌دهد (یا باید رخ دهد)، در برنامه‌های اقدام آورده نمی‌شود؛ از جمله برخی از تغییرات ساختاری و یا سبک‌های رهبری/مدیریتی و یا استفاده از از ابزارهای سیاسی مانند ایجاد ائتلاف‌ها، لابی، جذب مخالفان و… . به این موارد در یادداشت‌های سوم و چهارم اشاره خواهد شد.

    [۲۱] منظور ما از رویکردهای استعماری، اقداماتی است که کشورهای قدرتمند، برای سلطه بر سایر کشورها از آن استفاده می‌کنند. امروزه استعمار، منحصر در سلطه نظامی و اقتصادی نیست و سلطه فرهنگی و سیاسی رشد بیشتری یافته است. به همین دلیل برخی، از آن، تحت عنوان «استعمار نوین» نیز یاد می‌کنند.

    [۲۲] مثلاً ایجاد تفرقه در میان مردم یک اجتماع و کاهش انسجام و سرمایه اجتماعی آن‌ها، نفوذ و تطمیع گروه‌های دارای مرجعیت یا ایجاد فساد در آن‌ها، رفاه‌طلب و سرگرم نمودن افراد به امور کم‌اهمیت، نگه‌داشتن افراد در سطح پایین نیازها، ایجاد شایعه و بسیاری از فنونی که در ادبیات رسانه به «پروپاگاندا» معروف شده است، از مواردی است که ادعا می‌شود در استعمار نوین، در جهت تغییر رفتار شهروندان به کار گرفته می‌شود.

    [۲۳] مثلاً در نگاه اسلامی، گرچه رفتارهای سالم و روابط صحیح میان انسان‌ها، برای تحقق یک جامعه مطلوب ضروری دانسته می‌شود، اما آنچه اصالت دارد، رشد درونی و ایمانی افراد است و لازمه این رشد درونی آن است که رفتارها، به‌صورت آزادانه، آگاهانه و از روی اختیار بروز یافته باشد. بنابراین تغییر رفتارها، اگر صرفاً متأثر از جوّ جامعه و اطرافیان، انتخاب احساسی، عادت، تلقین و مواردی از این قبیل صورت گرفته و به جهت‌دهی و تحول در باورها، ایمان، شخصیت و نیت‌های فرد نینجامد، تربیت و رشدی برای انسان در پی نخواهد داشت و توخالی و متکی به شرایط بیرون است. برای بحث بیشتر در باب چالش‌های رویکرد چهارم، به پیوست کتاب «درآمدی بر مدیریت سیاست‌های تغییر رفتار» رجوع کنید.