اقتصاد رفتاری, اقتصاد سیاسی, برنامههای انجام شده, حوزه های تخصصی, دیدگاه تخصصی, محصولات, مطالعات موردی سیاستهای تغییر رفتار
در قسمت قبلی راجع به روش شناخت جامعه از طریق مطالعات روانشناختی صحبت کردیم؛ اما مطالعات شناخت جامعه را میتوان در سطوح تحلیل بالاتر نیز انجام داد. در چارچوبها و نظریات روانشناسی اجتماعی (که در قسمت قبل چند نمونه معروف از آنها معرفی شد)، به تحلیل پارامترهای روانی فرد میپردازیم که نهایتاً منجر به رفتار یا انتخاب میشود[۱]. ولی در مطالعات سطوح بالاتر، راجع به الگوهای رفتاری تکرارشونده بر اثر محیط صحبت میشود. مثلاً چطور میشود که قاطبه افراد در یک محیط، به شکلی خاص رفتار میکنند و هنگامی که در محیط و شرایط دیگری قرار میگیرند به نحوی دیگر و مشابه سایر افراد. برخی از مطالعات به بررسی «سبک زندگی»[۲] از این منظر پرداختهاند.[۳]
در این نگاه، بهدنبال آسیبشناسی و حل مشکل بهصورت مجزا نیستیم. مثلاً بهجای تغییر مستقیم باورها، هیجانات و عادات فرد، با تغییرات محیطی پایدار، بر متغیرهای روانشناختی تأثیر میگذاریم. لذا حتی ممکن است مداخله مستقیم ما، متوجه فردِ دارای رفتار نامطلوب نباشد؛ بهعنوان مثال میتوان برای سیاستگذاری در مسئله خشونت، از طریق پلیس، جریمه یا حتی مشاوره مستقیم مجرمان اقدام کنیم، ولی راهحل دیگر، ارتقای همبستگی[۴] اجتماعی در محلهها و افزایش نظارتهای مردمی (هنجاری) است.[۵]
بر این اساس، حکومت برای تغییر در رفتارهای شهروندان، باید به ایجاد هنجارها و ساختارهای تقویتکننده رفتارهای مطلوب و رفع موانع و ساختارهای تقویتکننده رفتارهای نامطلوبِ موجود بپردازد؛ چرا که شاید بسیاری از این رفتارها، ناشی از ساختارهای حقوقی، اقتصادی و سیاسی موجود باشد. با این نگاه، شاید یکی از عوامل مهم آسیبهای اجتماعی مانند افزایش نرخ طلاق و کاهش نرخ ازدواج، وضعیت اقتصادی نابسامان جامعه باشد؛ یا یکی از عوامل اختلاس و فساد اداری، بوروکراسی و ساختارهای نامناسب در سازمانهاست؛ یا اعتیاد و فحشا ریشه در حاشیهنشینی شهرهای بزرگ و آن هم ریشه در مهاجرت ناشی از نبود کار در روستاها و شهرهای کوچک دارد.
بیتوجهی به ریشههای شکلگیری رفتارهای انسانی و تمرکز صِرف بر نتایج و بروندادها یکی از علل عمده به ثمر ننشستن سیاستهای ماست. در بسیاری از مواقع، فشار جهت اصلاح سطحی رفتارها و غفلت از ریشهها، سبب میشود که آسیبها و مشکلات، با شکل دیگری به خود بگیرند و معمولاً به شکلی پیچیدهتر و بغرنجتر ظاهر شوند. لذا دیدن ساختارها و ارتباطات سیستمی میان مسائل، قطعاً مفید بوده و در حل مشکلات جامعه به ما کمک میکند[۶]؛ البته باید توجه کرد که گستردگی این ارتباطات و وجود بسیاری از عوامل خارج از حیطه کار یک یا چند نهاد، منجر به لاینحل دیدن مسائل اجتماعی نشود.
برای بدست آوردن دیدی جامع نسبت به شبکه وسیع عوامل و پیامدها و پویاییهای میان آنها، ابتدا باید شناختی سیستمی نسبت به آنها بهدست آید و سپس به تحلیل آنها بپردازیم. برای انجام این شناخت و تحلیل، میتوان از مدلها و ابزارهای پویایی سیستمها[۷] استفاده نمود. استفاده از این مدلها، فهم و شناخت پیچیدگیهای سیستمها را برای ما امکانپذیر میکند. در این مدلها، بهصورت عمده از دو نوع متغیر حالت و نرخ استفاده میشود که با فلشهایی که نمایانگر اثرات علّی و معلولی هستند، به هم متصل میشوند. متغیرهای حالت را میتوان به مخزن و متغیرهای نرخ را به شیرهای متصل به آن مخزن (ورودی یا خروجی) تشبیه نمود. متغیرهای حالت، مستقیماً تحت کنترل ما نیستند، ولی میتوانیم با متغیرهای نرخ، بر روی آنها تأثیر بگذاریم (مثلاً جمعیت، یک متغیر حالت است و نرخ زادوولد و مرگومیر، متغیر نرخی است که بر آن اثر میگذارد). لذا باید متغیرهای نرخ را از متغیرهای حالت تفکیک کنیم و برای متغیرهای نرخِ مناسب، سیاستگذاری کنیم.
همچنین در این مدلها، ترجیحاً به دنبال بستن حلقههای علّی هستیم تا بتوانیم از طریق تحلیل این حلقهها، پدیدههای تعادلی یا فزایندگی را شناسایی کنیم[۸]. حتی میتوان از طریق شناخت کمّی پویاییهای یک سیستم، آن را در یک دوره مشخص شبیهسازی کرده و وضعیت متغیرهای آن را پیشبینی نمود. یکی از روشهای شبیهسازی سیستمی که در سیاستگذاری رفتار قابل استفاده است، مدلسازی عاملمحور[۹] نامیده میشود. در این روش، هر یک از افراد (عاملها)، دارای پروفایلی هستند که شامل مجموعهای از خصوصیات مربوطِ آنها است. سپس مدلی تهیه میشود از تأثیر فاکتورهای شخصی و اجتماعی بر تصمیمات مورد نظر. سپس با استفاده از رایانه میتوان این مدل را در بلندمدت راهاندازی و نتایج را (مانند یک آزمایش واقعی)، تحلیل آماری کرد. تهیه معادلات دینامیک و وجود دادههای کافی از وضعیت کنونی سیستم، از الزامات این روش است.
یکی از انواع پیچیدگیها که شناخت سیستمی را بسیار مشکل میکند، پیچیدگیهای پویا[۱۰] است. گاه ما با مداخله و سیاستهای خود، بر متغیرهای نرخ و سپس متغیرهای حالت تأثیر میگذاریم، ولی درنتیجه مداخله، متغیرهای نرخ و حالتِ جدیدی رخ مینماید و مسئله ما، شکل عوض میکند (مسئله، پویاست). یافتن این پیچیدگیهای پویا، میتواند ما را در پیشبینی و برنامهریزی برای اثرات جانبی سیاست یاری نماید.
یک پرسش
به نظر شما، مسئله افزایش طلاق در کشور ما، چقدر تحت تأثیر ساختارها و وضعیت اقتصادی کشور است؟ میزان اثرگذاری متغیرهای دیگر مانند شیوه و معیارهای انتخاب همسر، سطح توقعات مادی افراد، انتظارات از شریک زندگی، شیوهها و مهارتهای رابطه با همسر و…، را با متغیرهای اقتصادی مقایسه نمایید.
۱- تغییر زیرساختهای شهری در لندندر اجرای سیاست «منطقه طرح ترافیک»[۱۱] در لندن، دو اقدام انجام گرفت: استفاده از انگیزشهای مالی (اخذ جریمه از افرادی که با خودروی شخصی در مرکز شهر لندن سفر میکردند) و سرمایهگذاری قابلتوجه در ظرفیت سیستم حملونقل عمومی. از سال ۲۰۰۳ (سال آغاز اجرای این طرح)، حجم سفرهای خودروی شخصی در منطقه طرح ترافیک، بیش از یکسوم کاهش یافت و از طرف دیگر شمار سفرهای روزانه با اتوبوس شهری، ۳۱ درصد افزایش داشت.
همانطور که مشاهده میشود، رفع موانع و محدودیتهای رفتارهای درست (اینجا: ایجاد زیرساختهای حملونقل عمومی)، برای امکانپذیر کردن تغییر رفتار مردم بسیار مهم است. بهطور مشابه، ایجاد موانع و محدودیتها برای کاستن از تمایل مردم برای رفتارهای نامطلوب، مؤثر است؛ مثلاً طرح کاهش جرم و رفتارهای سوء اجتماعی در لندن با رویکرد طراحی مناسب شهری برای حذف مناطق مستعد جرم، مؤثر بوده است. شواهد نشان میدهد که حتی افزایش نور خیابانها در سطح شهر، درنهایت جرم و جنایت را به میزان ۳۰ درصد کاهش میدهد![۱۲]
پرسشهایی برای بحث:
۱- در هر یک از مثالهای فوق، آیا میتوان گفت مسئله و راهحل، کاملاً رفتاری یا فرهنگی بوده است؟
۲- تفاوت میان رویکردهای پیشگرفته شده در رفع موانع، در دو نمونه فوق، چه تفاوتی با یکدیگر دارند؟
۳- وجود درههای متعدد و وسیع در داخل شهر تهران، همواره یکی از معضلات زندگی در اطراف این مناطق بوده است. تجمع معتادان، کارتنخوابها و حتی بزهکاران در این مناطق و در وسط شهر، برقراری امنیت و آرامش را برای نیروی انتظامی، بسیار مشکل کرده بود. به همین علت، شهرداری تهران، تصمیم گرفت با انتقال زندگی عادی به این نقاط، عملاً بافت آن را به شهر ملحق کند و خودبهخود معضل را برطرف نماید. لذا در چند دره شهر، طرحی را پیاده کرد. آن طرح چه بود؟ به نظر شما آیا موفق بود؟ اثرات جانبی احتمالی آن را بررسی کنید.
۲- کنترل چاقی در انگلستان با شناسایی کلیه عوامل مؤثر بر بروز آن[۱۳]
دفتر امور علمی نخستوزیری دولت انگلستان[۱۴] در سال ۲۰۰۷، بهمنظور کنترل معضل چاقی در جامعه، یک مطالعه آیندهپژوهی با هدف شناسایی همه عوامل دخیل در چاقی و ارائه توصیههای جامع سیاستگذارانه به دولت انگلستان برای کنترل آنها انجام داد. بدینمنظور، تیمی متشکل از متخصصان چندین حوزه علمی (نظیر روانشناسی، جامعهشناسی، علوم غذایی، ژنتیک، پزشکی و…) به همکاری مشترک جهت تدوین «نقشه سیستم چاقی» با تأکید بر معرفی نقش کلیه عوامل مؤثر بر آن پرداختند. درنهایت، نقشهای جامع و با جزئیات دقیق (مطابق شکل زیر) تهیه شد و در قالب سندی تحت عنوان «کنترل چاقی: انتخابهای آینده- نقشه سیستم چاقی»[۱۵] انتشار یافت.
شکل ۱: نقشه سیستم چاقی[۱۶]
در این نقشه تعداد زیادی از عوامل مداخلهگر (حدود ۱۰۸ متغیر) در سطوح فردی، اجتماعی و محیطی بههمراه پیوندهای آنها با سایر عوامل نگاشته شده است. مطابق شکل، این عوامل را میتوان در شش دسته «فعالیتهای انفرادی»، «روانشناسی فردی»، «مصرف غذا»، «زیستشناسی»، «تأثیرات اجتماعی»، «محیط فعالیت» و «تولید غذا» افراز نمود. در وبسایت این نهاد میتوان عناوین همه عوامل مذکور و نیز نحوه ارتباط آنها با یکدیگر را با جزئیات کامل مشاهده نمود[۱۷]. مطابق جزئیات نقشه، پیوندهای بین عوامل، به تفکیک تأثیرگذاریهای مثبت یا منفی (با خطوط ساده و خطچین) ترسیم شده و همچنین جنس این عوامل بهتفکیک رسانهای، اجتماعی، روانی، اقتصادی، غذایی، فعالیت، زیرساخت، توسعهای، زیستی، پزشکی (با رنگهای مختلف) مشخص شده است.
نظر به اهمیت روابط چندجانبه بین متغیرهای مختلف محرک چاقی، برای ایجاد تغییر و مداخله در جامعه با محوریت کنترل چاقی، نیاز به تدوین برنامه گسترده و جامع، باثبات و بلندمدت و دربرگیرنده مداخلههای مختلف هست. البته باید توجه نمود این سیستم علیرغم پیچیدگیهای خود، دارای متغیرهایی کلیدی است، که با اعمال مداخله در آن نقاط، میتوان به نتایج مناسبی دست یافت. بهزعم تحلیلگران، موتور اصلی مدل (که در مرکز شکل مستقر شده است) با چهار متغیر حرکت میکند، که خود این متغیرها نیز از طریق شبکه پیچیدهای از متغیرهای وابسته تحریک میشوند. لذا این چهار متغیر، اهداف اصلی مداخلههای سیاستگذاری دولت هستند که عبارتاند از:
۱- سطح تردید روانی[۱۸] شهروندان در تعیین مؤلفههای سبک زندگی (غذا، ورزش و..)
۲- نیروی عادتهای غذایی بازدارنده شهروندان از پذیرش جایگزینهای سالمتر
۳- سطح فعالیت فیزیکی شهروندان
۴- سطح کنترل اشتهای اولیه در مغز افراد[۱۹]
تحلیلگران در توصیههای سیاستی خود، اشاره نمودهاند باتوجه به اینکه گردآوری دادههای مربوط به همه متغیرها در این گزارش مقدور نبوده، دولت با اکتفا به دادههای موجود، مداخلههای سیاستی خود را از این موارد آغاز کند:
الف) کاهش سطح تردید روانی:
– کاهش سطح ناآگاهیهای علمی در خصوص مسائل سلامت
– لحاظ کردن موضوع سلامت در ارزشگذاری غذا در جامعه
ب) کاهش نیروی عادتهای غذایی بازدارنده شهروندان از پذیرش جایگزینهای سالمتر
– کاهش حجم سهم غذایی افراد[۲۰]
ج) افزایش سطح فعالیت فیزیکی:
– ایجاد امکان پیادهروی بیشتر برای افراد جامعه
– کاهش بیحرکتی و یکجا نشستن در محیط کار
– کاهش استفاده از اتومبیل
– افزایش فرصتهای انجام فعالیتهای ورزشی برای افراد جامعه
د) کاهش مستقیم سطح کنترل اشتهای اولیه در مغز افراد:
– افزایش درجه سیری مربوط به کنترل اشتهای اولیه افراد
– حداقل نمودن تأثیرات ارثی با بهینه نمودن ترکیب بدنی مادران[۲۱] و ارتقای کمیت و کیفیت شیردهی آنها
پرسشهایی برای بحث:
۱- با مراجعه به سایت مذکور و مشاهده نقشه سیستمی، بهنظر شما، دلیل انتخاب چهار متغیر فوق بهعنوان عوامل اصلی سیستم چاقی چیست؟ آیا عوامل اصلی سیستم مذکور در ایران نیز همین موارد میتواند باشد؟
۲- به نظر شما، آیا تحلیل بینرشتهای فوق در ایران قابل پیادهسازی است؟ انجام چنین تحلیلی، چه پیششرطها و موانعی را به همراه دارد؟
۳- اگر قرار باشد در کشورمان مداخلهای سیاستی و چندبعدی بر اساس مدل فوق اجرا شود، کدام نهاد باید محور اجرای آن باشد؟
۳- تغییرات پارادایمی در حوزه سلامت عمومی[۲۲]
شاید یکی از بزرگترین تغییرات رویکردی یا به نوعی تغییر پارادایم که اخیراً ایجاد شده مربوط به تغییر رویکرد از فردی به اجتماعی باشد. به عبارت دیگر در این تغییر، به جای آنکه در تغییرات اجتماعی حوزه تمرکز، خودِ فرد باشد، گروهی از افراد یا در واقع اجتماعات انسانی موضوع تمرکز قرار میگیرند. بالطبع فاکتورها از مقیاسهای کوچک تغییر یافته و در حوزههای کلان تعریف میشوند.
مثلاً رویکرد سابق در زمینه بیماریهایی مثل ایدز، چاقی، ذاتالریه و… از نوع اول بود و متخصصان به دنبال عامل بیماری که ویروس یا باکتری شناخته میشد، بودند. برای آگاهی افراد جامعه از این بیماریها هم به شیوهای سنتی عمل میشد و افرادی در رسانهها (رادیو، تلویزیون، بیلبوردها، مدارس و…) حاضر میشدند و اطلاعاتی درباره بیماری و عامل آن به مخاطبانی منفعل ارائه میکردند.
رویکرد جدید اما دو تفاوت اصلی با قبل دارد، یکی اینکه وضعیت سلامت افراد جامعه بیش از آنکه به وضعیت سلامتی تکتک اعضای آن جامعه بستگی داشته باشد به اوضاع اقتصادی-اجتماعی مربوط میشود که در آن زندگی میکنند. مثلاً در آمریکا شاخصهای سلامت جوامع با عوامل کلانی از جنس فقر، عدم دسترسی به غذای سالم، میزان آلودگی منطقه، وضعیت ایمنی جادهها و خیابانها و… سنجیده میشوند.
تفاوت دوم رویکرد جدید هم تغییر پارادایمی بود که در آن مشارکت و همکاری بخشهای محلی در برنامههای کلان اخذ میشود. طی تحقیقاتی ثابت شد که مؤثرترین ابزار برای مقابله با ایدز، همین فعالیتها و مشارکتهای بخش محلی میباشد که از طریق سازمانهای مردمنهاد صورت میگیرد.
بنابراین در این تغییر، دیگر فرد به عنوان عامل بیماری یا حامل آن مورد بررسی قرار نمیگیرد بلکه بیماری در ارتباط با دیگر حوزههای کلان اقتصادی و اجتماعی، فهم و مورد بررسی قرار میگیرد. افراد هم در این خصوص مورد مشارکت قرار میگیرند و به آنها اطلاعات و آگاهی در خصوص بیماری، عامل و روشهای پیشگیری از آن داده میشود و یا در برخی جوامع پیشروتر به عنوان عوامل اجرای برنامههای مقابله با بیماری به کار گرفته میشوند.
۴- یک مثال ایرانی
قائممقام سابق وزیر کشور در امور فرهنگی و اجتماعی در مصاحبه با نشریه «نامه شورا»[۲۳]، میگوید: «بنده با توجه به تجربیاتم، مهمترین علت آسیبها و معضلات اجتماعی کشور را بر هم خوردن ترکیب جمعیتی شهرها میدانم. عامل این بر هم خوردن ترکیب جمعیتی نیز مهاجرتی است که در پنج دهه اخیر… دامنگیر کشورمان شده است… یک روستایی که در روستا متولد شده و تا ۲۰ تا ۲۵ سالگی در روستا زندگی کرده است، هنگامیکه به دلیل نبودن امکان معیشت مناسب در روستا مجبور شود به شهر مهاجرت کند، وارد یک محیط ناهمگون با محیط قبلی زندگی خود میشود که مناسبات اجتماعی در آن متفاوت است. شما در روستا با یک بافت جمعیتی مواجه هستید که اکثراً با یکدیگر رابطه خویشاوندی دارند ولی در شهر اینگونه نیست. بهعبارتدیگر، زندگی در شهر حالت سلولی دارد و یک شهروند رابطه چندانی با سایر شهروندان ندارد. این روستایی که وارد شهر میشود غالباً بهعنوان کارگر ساده در شهر مشغول به کار میشود و به دلیل آنکه نمیتواند برای خود مسکن مناسبی فراهم کند، مجبور است حاشیهنشین شود و بدین گونه ممکن است، خواسته یا ناخواسته وارد یک سری معضلات اجتماعی شود؛ چرا که حاشیه شهرها همواره محل مناسبی برای تولید و تکثیر انواع آسیبهای اجتماعی مانند اعتیاد، فحشا و… هستند… ما معتقدیم تقویت معیشت روستاییان از طریق بهکارگیری فناوریهای نوین در کشاورزی، دامداری، باغداری و… که منجر به افزایش بهرهوری و بهتبع آن بیشتر شدن ارزشافزوده فعالیتهای اقتصادی میشود، میتواند در این زمینه بسیار مؤثر باشد…»
پرسشهایی برای بحث:
۱- ایشان، چه راهحلهایی برای اصلاح آسیبها و معضلات اجتماعی کشور (چون اعتیاد، طلاق، بیکاری و…) ارائه میدهند؟
۲- انجام چنین اصلاحاتی بر عهده کدام دستگاههای حکومتی کشور است؟ ارتباط حقوقی این دستگاهها با سیاستگذاریهای فرهنگی چگونه است؟
آیا شما در مورد مطالب این یادداشت، تجربه سیاستی دیگری (در داخل یا خارج از کشور) را سراغ دارید؟ درصورت تمایل، این تجربهها را در قسمت دیدگاه با ما در میان بگذارید تا با نام خودتان منتشر شود.
[۱] در روانشناسی اجتماعی، به عوامل بیرونی و اجتماعی نیز از زاویه روانشناسی و پویاییهای آن نگریسته میشود. مثلاً هنجارها نه لزوماً انتظارات و رفتارهای جمعی، بلکه ادراک افراد از آن است (subjective norm) که به مرور نیز مبتنی بر پیشگویی خودکامبخش به واقعیت تبدیل میشود. لذا تعاملات و پویاییهای متغیرهای سطوح بالاتر با یکدیگر چندان مورد بحث قرار نمیگیرد.
[۲] lifestyle
[۳] مثلاً نگاه کنید به:
UNEP, A framework for shaping sustainable lifestyles, 2016.
به این رویکرد، «بومشناسی اجتماعی» (Social ecologic) نیز گفته میشود.
[۴] Solidarity
[۵] در گذشته، در کشور خودمان، بسیاری از کنترلهای اجتماعی از همین طریق انجام میپذیرفته است. در این زمینه به این مطالعه رجوع کنید:
Sampson, R. J. 2004. Neighborhood and community: Collective efficacy and community safety. New Economy ۱: ۱۰۶-۱۱۳
[۶] به تحلیلهای سیستمی، در آینده (بخش اثرات جانبی سیاست) بیشتر خواهیم پرداخت.
[۷] System dynamics
[۸] برای مطالعه در این باب و آشنایی با نگاه سیستمی، به کتاب پنجمین فرمان از پیتر سنگه (بهطور خاص، فصلهای اول و پیوستهای آخر) مراجعه کنید.
[۹] Agent-based modeling
[۱۰] Dynamic complexity
[۱۱] Congestion charge
[۱۲] منبع:
Knott, D., Muers, S., & Aldridge, S. (2008, January). Achieving Culture Change: A Policy Framework. London. p.90, 91.
[۱۳] منابع:
GSN (Government Communication Network). (2009). Communications and behaviour change. UK Government. London: The Central Office of Information (COI)
Vandenbroeck P, Goossens J and Clemens M (2007), Tackling Obesities: Future Choices– Building the Obesity System Map, Government Office for Science, London.
[۱۴] Government Office for Science
[۱۵] : https://goo.gl/SdCVSN
[۱۶]منبع: https://goo.gl/CiG8b3
[۱۷] http://www.shiftn.com/obesity/Full-Map.html
[۱۸] psychological ambivalence
[۱۹] the level of primary appetite control in the brain
[۲۰] decrease portion size.
[۲۱] maternal body composition: ترکیب بدنی به این اشاره دارد که جسم انسان، از چه ترکیبی از چربی، استخوان، آب، ماهیچه، خون و… تشکیلشده است.
[۲۲] منبع: Bhattacharyya, J. (2004). Theorizing community development. Community Development, 34(2), 24-28.
[۲۳]– مصاحبه با آقای دکتر مرتضی میرباقری، شماره ۷۶، آذر ۱۳۹۳، ص۸۴٫