مروری بر مفهوم و کارکرد قطبی سازی در اقتصاد سیاسی-بخش سوم

مروری بر مفهوم و کارکرد قطبی سازی در اقتصاد سیاسی-بخش سوم


یادداشت
حوزه سیاستی : مطالعات دولت و بخش عمومی
سال نشر : 1395/02/18



اقتصاد سیاسی, اقتصاد سیاسی نهادهای انتصابی, برنامه‌های انجام شده, حوزه های تخصصی, دیدگاه تخصصی, محصولات

مروری بر مفهوم و کارکرد قطبی سازی در اقتصاد سیاسی-بخش سوم  پیشگفتار:

در بخش‌های گذشته، با تعریف، انواع دسته‌بندی، سنجش، و کارکردهای قطبی‌سازی آشنا شدیم. دریافتیم که عوامل مؤثر بر بروز و تداوم آن چیست و چه حوزه یا نهادهایی متأثر از این پدیده می‌گردند. در این نوشتار سعی می‌کنیم با تمرکز بر جامعه سیاسی کشورمان، نحوه بروز و دامن زدن به پدیده دوقطبی را تبیین کنیم. در انتها نیز بحثی خواهیم داشت در خصوص چارچوب بهینه تحلیلی که می‌تواند در یک فضای قطبی شده اتخاذ گردیده و جامعه را – متشکل از نخبگان و عوام – به سمت یک انتخاب صحیح و موضع‌گیری درست رهنمون گردد.

قطبی‌سازی در ایران:

اگر قطبی‌سازی را به معنای تفکیک آرا و سلیقه‌های مردم و یا نخبگان منتسب به یک تفکر و یا ایدئولوژی سیاسی بدانیم، نمی‌توان پدیده قطبی‌سازی را یک اتفاق “نو” در ایران دانست؛ چراکه عموماً، هرزمانی که سطحی از انتخاب یا حداقلی از دموکراسی (ولو در سطح نخبگان و افراد دربار) مطرح بوده است، داستان قطبی‌سازی و انتفاع از پیامدهای آن مطرح بوده است.

منتها، آنچه امروزه از قطبی‌سازی سیاسی در جوامع مختلف – با سطوح متفاوتی از دموکراسی- پیاده می‌گردد، شکلی سازمان‌یافته و ظاهری بسیار منسجم و درعین‌حال پیچیده از چنین مفهومی است. دسته‌بندی احزاب و فعالیت‌های سیاسی جهت‌دار آنان را می‌توان مصداق خوبی از قطبی‌سازی در دنیای امروز در نظر گرفت.

در ۲۰ ساله اخیر (یعنی بعد از گذشت حدود ۱۷ سال از انقلاب) پس‌ازاینکه نهادهای انقلابی و سیاسی اولیه رفته‌رفته شکل منسجم و ساختاریافته‌ای گرفتند و امکان کار تشکیلاتی و حزبی به‌صورت مرسوم و مدت‌دار فراهم گردید، قطبی‌سازی سیاسی به شکل جدی‌تری مطرح و حتی به‌صورت عامدانه به آن دامن زده می‌شد و چنانکه در گزارش‌های قبل به‌صورت مبسوطی به آن اشاره شد، دامنه اثرگذاری آن از حوزه‌های قضایی و سیاست خارجی گرفته تا رسانه‌ها و روابط بین فردی در جامعه مشاهده می‌شود.

ازآنجاکه قطبی‌سازی‌ها عموماً در فضاهای ملتهب و غبارآلودی که جامعه (متشکل از نخبگان سیاسی و عموم مردم) در انتخاب دو مسیر، کاملاً مرددند، محقق می‌شود. این دو مسیر را طرفداران هر یک از مسیرها، با صفات دوگانه‌ای بیان می‌کنند که یکی بسیار مثبت است و دیگری منفی و غیر عقلایی. لذا گویی شنونده را در این انتخاب قرار داده‌اند یا با ما و طرفدار فکر ما هستی و یا فردی متعصب، تهی از عقلانیت و دور از واقع‌نگری.

صاحبان احزاب یا متولیان افکار سیاسی، با انتخاب این کلمات جهت‌دار، مردم را مجبور به پذیرش حکمی می‌کنند که قرار است منافع سیاسی یا اقتصادی یا … خود و حزب خود را بیشینه کند. به‌عنوان‌مثال اگر بحث “نقدی کردن یارانه‌ها” یا موضوع ” پذیرش برجام ” را دو موضوع و عامل مهم برای ایجاد التهاب در فضای سیاسی و اقتصادی کشورمان در دهه اخیر بدانیم، می‌توانیم به‌وفور قطبی گری‌های زیر را که توسط موافقین و مخالفین موضوع مطرح شد را مشاهده نماییم:

                                          نقدی کردن یارانه‌ها

موافقین طرح

مخالفین طرح

در نظر گرفتن حق نسل‌های بعد در بهره‌مندی از منابع

به تاراج برندگان منابع کشور در زمان کوتاه

جهالت و بی‌سوادی اقتصادی

خبرگی و دوراندیشی اقتصادی

کوچک کردن دولت و از میان برندگان رانت

منفعت‌طلبان اقتصادی و رانت‌خواران

دروغ‌گو بار آوردن مردم

ترویج صداقت و احترام به شخصیت افراد

رشد دهنده بهره‌وری و کارایی

عادات به سیستم‌های ناکارای قدیم و عدم انگیزه برای تغییر

رشد دهندگان دلالی و واسطه‌گری مالی

حمایت از تولید و بخش خصوصی

در خصوص برجام نیز می‌توان به همین صورت دوقطبی‌های زیادی را از سوی موافقین و مخالفین طرح ذکر نمود که ازجمله آن عبارت‌اند از:

                                     تصویب و عملیاتی نمودن برجام

موافقین طرح

مخالفین طرح

موافقین تحریم

مخالفین تحریم

بازی برد-باخت

بازی برد-برد یا باخت-باخت

جنگ با دنیا

تعامل با دنیا

نفوذ دشمن

حفظ سرمایه‌ها

چرخیدن سانتریفیوژها

چرخیدن اقتصاد مردم

دلواپسان انقلاب

به تاراج گذارندگان ارزش‌ها

حمایت از ذی‌نفعان تحریم

مبارزه با فساد و رانت‌خواری

بیزاری از سلطه گران و حفظ آزادگی

رابطه با سلطه گران و پذیرش کدخدا

­­­­

این دو جدول، مثالی ساده از چگونگی و شدت قطبی زدگی جامعه در شرایط پرالتهابی است که به‌وسیله یک عامل خارجی (مانند مورد برجام) و یا داخلی (مانند مورد یارانه‌ها) می‌تواند به آن دامن زده شود. مانند این دو جدول می‌توان نمونه‌های فراوان دیگری – خصوصاً در زمان انتخابات مختلف – آورد که کشورمان تجربیات مثبتی از بروز این پدیده و شکاف ایجادشده درون طبقه نخبگان و طبقه عوام نداشته است. (برای مثال از تجربه دو انتخابات ریاست جمهوری ۸۴ و بعد ۸۸ گرفته تا انتخابات مجلس و شورای نگهبان ۹۴ از این جمله‌اند).

از قطبی‌سازی و فرایند پیاده‌سازی آن عموماً به‌عنوان یک پدیده منفی یاد می‌شود. چراکه ذاتاً موجب افتراق و ایجاد شکاف بین اقشار و توده‌ها شده و یکپارچگی و همدلی جامعه را به خطر می‌اندازد و لذا زمینه اثرپذیری بدنه اجتماعی و اقتصادی کشور از تهدیدات و دخالت‌های خارجی و یا بحران‌های داخلی را تحکیم می‌بخشد. اما قطبی‌سازی مزایای جدی‌ای نیز داشته که موجب می‌شود احزاب یا افراد به آن دامن زده و جامعه هم بروز و بقای آن را بپذیرد. قطبی‌سازی برشدت فضای رقابتی بین احزاب یا مردم افزوده و بالطبع موجب شفاف نمودن مرزهای آن‌ها در حوزه نظر و عمل می‌گردد و این راه را برای انتخاب مردم هموارتر می‌کند. برای خود حزب یا گروه سیاسی نیز موجب پایداری در مسند قدرت و امکان استقرار سریع‌تر قوانین و احکام می‌گردد.

لذا دو قطبی‌سازی را نه می‌توان ذاتاً بد و نه خوب تلقی کرد و لذا تجویز آن برای بدنه سیاسی کشور، به شرایطی بستگی دارد که کشور در آن قرار دارد. کشور ما به علت ماهیت انقلابی و استکبارستیزی که دارد، همواره موردتوجه و هجمه دول قدرتمند و مداخله جو از مناظر مختلف سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و حتی در برهه‌هایی نظامی بوده است. در چنین شرایطی حفظ اتحاد و یکپارچگی میان مردم و مسئولان، یکی از ملزومات حکمرانی خوب[۱] و داشتن رشد و توسعه پایدار در زمینه‌های مختلف اقتصادی، سیاسی و اجتماعی است و لذا اجتناب از مضرات قطبی شدن اهمیت بیشتری از فواید آن می‌تواند داشته باشد. اهمیت این مطلب به حدی است که مقام رهبری به بهانه‌های مختلف ایجاد چنین پدیده‌ای را به مسئولین، مردم یا اقشار فعال در زمان التهابات سیاسی (مانند دانشجویان در زمان انتخابات) متذکر شده و عدم مدیریت بهینه آن را گوشزد نموده‌اند. ازجمله آن‌ها دیدار مقام رهبری با دانشجویان دانشگاه کرمان قبل از انتخابات ۸۴ بود که فرمودند:” بنده دعوای اصلاح‌طلب و اصول‌گرا را هم قبول ندارم. من این تقسیم‌بندی را غلط می‌دانم. نقطهٔ مقابل اصول‌گرا، اصلاح‌طلب نیست. نقطهٔ مقابل اصلاح‌طلب، اصول‌گرا نیست. نقطهٔ مقابل اصول‌گرا، آدم بی اصول و لاابالی است؛ آدمی که به هیچ اصلی معتقد نیست، آدم هرهری مذهب است… نقطهٔ مقابل اصلاح‌طلبی، افساد است. بنده معتقد به اصول‌گرای اصلاح‌طلبم.” یا دربند سوم از توصیه ۱۵ ماده‌ای به دولتمردان که در شهریور ۹۳ انجام گرفت، فرمودند:” جناح باندی‌های سیاسی اشکالی ندارد اما نباید جامعه را به دو قطب تبدیل کرد زیرا این کار موجب دل‌زدگی و خستگی مردم و شکننده شدن محیط جامعه می‌شود.” ایشان همچنین در سخنرانی عمومی خود که در سال ۹۳ و در گرامیداشت ۱۶ دی‌ماه در قم انجام گرفت فرمودند: “دولتی‌ها هم مراقب باشند، دودستگی در مردم به وجود نیاورند، حاشیه‌سازی نکنند، بعضی حرفه‌ای غیر لازم مطرح نشود؛ این یکپارچگی مردم ما، این همت بلند مردم ما، این ایمان مردم ما، درست مورداستفاده قرار بگیرد، ان‌شاءالله راه این کشور باز بشود”. و لذا با مخاطب قرار دادن قشرهای مختلف اهمیت این مطلب را گوشزد نمودند.

جمع‌بندی و نتیجه‌گیری:

چنانکه عنوان شد قطبی‌سازی نه پدیده‌ای مذموم و نه مطلقاً پذیرفته‌شده است. این شرایط فعلی و موقعیت اکنون یک کشور است که موجب می‌شود مسئولین بالادست[۲]، اجتناب و یا دامن زدن به آن را تجویز کنند. همچنین دیدیم که در کشور ما اثرات منفی این پدیده پررنگ‌تر از فواید آن است و لذا نهی از قطبی شدن جامعه، جمع‌بندی بوده است که مسئولین بالادست ما در زمان‌های گوناگون به آن رسیده‌اند. اما چنانکه مشخص است، فعالیت سیاسی و وجود تفاوت در آرا احزاب و فعالین سیاسی، به‌صورت خودکار قطبی‌سازی جامعه و قرار گرفتن مردم و نخبگان کشور را در یک دوگانه تصمیم‌گیری موجب می‌شود. لذا بهینه‌ترین تصمیم می‌تواند کم اثر نمودن مضرات قطبی‌سازی – که همان ایجاد شکاف و از میان رفتن یکپارچگی در بدنه جامعه است – باشد. برای این منظور می‌تواند پیشنهاد‌ها زیر را بیان نمود:

  • فرهنگ‌سازی جدی بین مردم و نخبگان صورت گیرد، تا بتوانند از ابزارهای تحلیلی مناسب – بجای اکتفا به شعارها و دوقطبی‌های طراحی‌شده – برای انتخاب موضع خود استفاده کنند. به‌عنوان‌مثال توجه به برنامه‌های نامزدها برای حل مشکلات خاص و مقایسه نامزدها بر اساس راه‌حل‌هایی که پیشنهاد می‌دهند، می‌تواند گزینه مناسبی به‌جای قرار گرفتن در تلاطم افراط‌ها و تفریط‌های حاصل از قطبی زدگی است.
  • مسئولین بالادست می‌توانند با ایجاد شرایطی که مردم بتوانند بهتر به مقایسه انتخاب‌های خود بپردازند، به خلاصی از شرایط سنگین قطبی شدگی جامعه کمک کنند. چراکه یافتن حقیقت از طریق شکستن دوقطبی‌ها و سفید و سیاه ندیدن پدیده‌ها مسیری است که می‌تواند به حقیقت نزدیک‌تر باشد؛ برای مثال مناظراتی که در چندساله اخیر برای کاندیداهای ریاست جمهوری بر گذار شد، به شفاف شدن مواضع هر یک و انتخاب بهتر مردن کمک شایانی نمود.
  • یک‌راه نسبتاً آسان برای تشخیص و تمایز قطب‌بندی حقیقی نسبت به دوقطبی کاذب که عموماً دقت در صحبت‌های مسئولین بالادست نظام که جانب‌داری خاصی از حزب یا طیفی نداشته و در یک نگاه کلی رشد، تعالی و ثبات بلندمدت کشور (و نه منافع کوتاه‌مدت) هدف آن‌هاست، می‌تواند مؤثر باشد. برای مثال آن چنانکه در خصوص بیانات مقام رهبری اشاره شد دوقطبی‌های کاذب بارها از سوی ایشان نهی شده چراکه شرایط گسست و انشقاق در جامعه و تضعیف نیروهای خودی را فراهم می‌آورد. در نقطه مقابل دوقطبی‌های حقیقی، همچون دوقطبی انقلابی غیرانقلابی می‌تواند به تقویت وحدت و همدلی صفوف داخلی در برابر دشمنان نظام و انقلاب بینجامد. در این میان نخبگان و نیروهای فکری انقلابی در کمک به درک هر چه بیشتر چنین دوقطبی‌هایی می‌توانند بسیار تأثیرگذار باشند.

[۱] Good Governance

[۲] منظور از مسئولین بالادست، پست‌ها و جایگاه‌های کلانی هستند که هدف آن‌ها مدیریت بهینه کشور در راستای ارزش‌های تعریف‌شده است و دوقطبی‌های انجام‌شده عموماً در طول آن‌ها صورت می‌گیرد. به‌طور مشخص و در بالاترین سطح مقام رهبری است و در سطوح بعدی مجمع تشخیص مصلحت و شورای عالی انقلاب فرهنگی و …