اقتصاد سیاسی, اقتصاد سیاسی نهادهای انتصابی, برنامههای انجام شده, حوزه های تخصصی, دیدگاه تخصصی, محصولات
مروری بر مفهوم و کارکرد قطبی سازی در اقتصاد سیاسی-بخش دوم مقدمهیک تعریف ساده از قطبی سازی سیاسی[۱]، میتواند واگرایی حاصل از نگرش ها و ایده های بعضاً افراطی باشد که افراد، نهادها و یا رهبران سیاسی به آن دامن می زنند. غالب بحث های قطبی سازی در علوم سیاسی، متوجه احزاب سیاسی (مانند دموکرات و جمهوری خواه در ایالات متحده )و یا نظامهای فکری (مانند اصلاح طلب و اصولگرا در ایران ) است و یکی از کارکردهای مهم آن، حذف گروههای میانهرو یا مستقلی است که خارج از دوقطب تشکیل شده است. به عنوان مثال در انتخابات ایالات متحده، جامعه ناگزیر به تبعیت از دو کانال تصمیمگیری مربوط به هر یک قطبهای جمهوریخواه و دموکرات است و بنابر یک تجربه تاریخی، افراد مستقل با ایده های جدید، عموما از گردانه رقابتها حذف میشوند. این نوشته، بخش دوم از مجموعه یادداشتهایی است که سعی گردیده در آن به صورت دقیق به تبیین و تحلیل مفهوم دوقطبی سازی و نحوه استفاده از آن در نظام سیاسی ایران پرداخته شود. این یادداشتها در سه بخش تهیه شدهاند، بخش اول، تعاریف، دستهبندی و نحوه سنجش میزان قطبی سازی در یک جامعه مورد مطالعه قرار میدهد. بخش دوم علل بروز و رشد فرایند دوقطبی سازی در جوامع را مورد بررسی قرار داده و ضمن بر شمردن حوزههای اثر یا نقاط اصابت فرایند قطبی سازی در اجتماع، نقدهای جدی که این پدیده در مجامع علمی و کارشناسی به همراه داشته است، مرور میگردد؛ و در بخش سوم نیز به بررسی تاریخی و نحوه بکارگیری از این مفهوم در فضای اقتصاد سیاسی کشورمان در چند سال اخیر خواهیم پرداخت.
علل ایجاد قطبشمحققان حوزه علوم سیاسی علل مختلفی را در بروز قطب بندی های سیاسی شناسایی کرده اند که از مهمترین آنها عبارتند از: وجود احزاب ، تودههای مردم و رسانه های جمعی. در این بخش به توضیح هر یک از این عوامل میپردازیم:
۲٫۱٫ وجود احزابواگرایی احزاب یکی از قویترین نیروها و اصلیترین علل در ایجاد سیستم دو قطبی است. برخی محققان[۲] نشان داده اند که سیاستمداران خود راغب به افزایش و حمایت از جایگاه های دوقطبی شده هستند. برای نمونه در اوایل دهه ۱۹۹۰، حزب جمهوری خواه از تاکتیک دوقطبی برای تبدیل شدن به حزب اکثریت استفاده نمود. حتی در مطالعه نیکولسون (۲۰۱۲)[۳]، نشان داده شده است که رای دهندگان براثر اظهارات پرتنش و مجادله آمیز رهبران حزب مخالف، بیشتر از رهبران حزب خودشان به یک فضای دو قطبی کشیده می شوند.
جیووانی سارتوری[۴]، ادعا می کند که دامن زدن به تفاوتهای موجود در ایدئولوژی احزاب، باعث انکسار و تقسیم بیشتر احزاب سیاسی در کشور می شود. او معتقد است که افراط گرایی در تبیین ایدئولوژیها اساس شکل گیری سیستمهای چند حزبی شدیداً دوقطبی است. وی این پدیده را جمع گرایی قطبی شده[۵] می نامد و معتقد است که می تواند منجر به ایجاد فضای دوقطبی در سایر جهات و مسیرها نیز شود.
در این میان نباید از نقش پر رنگ صاحبان سرمایه و حامیان مالی احزاب در فرایند قطبی شدن جامعه غفلت نمود. این افراد خصوصاً در هنگام انتخابات که نمایندگان نیاز به پشتیبانی مالی فراوان دارند، برای بالاتر بردن احتمال رای آوردن کاندیدای مورد نظر، اقدام به تخریب رقبا و بزرگ نمودن کاندیدای مورد حمایت خود نموده و به نوعی به قطبی شدن جامعه دامن میزنند.
۲٫۲٫ تودههای مردمیبا در نظر گرفتن اینکه در انتخابات، مردم به کسی رای میدهند که بتوانند اجرای بخش قابل قبولی از خواسته هایشان را تضمین نماید، میتوان از یک منظر قطبی شدن جامعه را حاصل ترجیحات و گرایشات غالب افراد عامه در جامعه در نظر گرفت.
تقسیم بندی های مذهبی، قومی و سایر انفکاک های فرهنگی که – خصوصاً در قشر عامه – میتواند به طرفداریهای بعضاً تند و افراطی دامن بزند، اغلب در ظهور پدیده قطبی سازی مؤثر است. به عنوان مثال در نظام انتخاباتی آمریکا، چنانکه لیمن و همکاران[۶] نشان دادند، تقسیم بندی های ایدئولوژیکی میان دموکرات ها و جمهوری خواهان با شکافهای فرهنگی- مذهبی مردم کشور در ارتباط است. آن ها معتقدند که دموکرات ها نسبت به دیدگاه های مذهبی معتدل ترند درحالی که جمهوری خواهان در این راستا سنتی تر عمل میکنند، لذا رای دهندگان طرفدار جمهوری خواهان به احتمال بسیار زیاد به نامزدی که دارای عقاید شدید پروتستانی است رای میدهند و این با گسترش فضای دو قطبی در آمریکا در ارتباط است. البته مطالعات اندکی نیز وجود دارند که به این جمعبندی دست یافته اند که مذهب، نمیتواند مبنای قطبی سازی قرار گیرد، بلکه این ائتلاف و قطبی سازی فعالان حزب است که باعث می شود که یک حزب به سمت نگرش های افراطی یک مذهب خاص تغییر جهت دهد.[۷]
یک عامل مهم دیگر در ایجاد قطبی زدگی سیاسی که توسط توده مردم ایجاد و به آن دامن زده میشود، شرایطی است که کشورها پس از گذراندن دوران استعماری یا انقلابهای داخلی به آن مبتلا میشوند. این قطبیشدن عموماً بین افراد با ایدههای افراطی انقلابی و سایرین که معتقد به نظام قبل از انقلاب یا دوران استعمار هستند، ایجاد میگردد. به عنوان مثال اواخر دهه ۱۹۸۰ در آفریقای جنوبی ، اعضای محافظه کار، یعنی حزب ملی طرفدار آپارتاید آفریقای جنوبی، به حمایت خودشان از آپارتاید خاتمه داده و بنابراین به لحاظ ایدئولوژیکی، از حزبشان جدا شدند. تقسیم بندی هایی شامل هلندی-آفریقایی ها، سفیدپوستان انگلیسی و بومیان آفریقایی که بر اساس اختلافات نژادی صورت گرفته، باعث ایجاد فضای دوقطبی می شوند.[۸]
نابرابری های اقتصادی هم می تواند به ایجاد فضای دوقطبی در بین عموم دامن بزند. برای مثال، پس از جنگ جهانی اول، در آلمان، حزب کمونیست کارگر و سوسیالیست ملی و حزب فاشیست به عنوان حزب های غالب سیاسی ظهور نمودند و راهکارهای متفاوتی را برای مشکلات اقتصادی آلمان ارائه کردند.[۹] در ونزوئلا نیز در اواخر قرن بیستم، ورود صنعت نفت به اقتصاد ملی باعث نابرابری های اقتصادی شد که انفکاک های شدید ایدئولوژیکی را رقم زد. در نتیجه، طبقه کارگری که از حقوق خود محروم شده بودند به رهبر افراط گرای سوسیالیست یعنی هوگو چاوز پیوستند.[۱۰]
۲٫۳٫ رسانههای جمعیدر نیم قرن گذشته، رسانههای جمعی توانستند نقش خود را در جهتدهی و کانالیزه کرده افکار عمومی به سمت یک فکر یا ادئولوژی از قبل مشخص، بسیار پر رنگتر کنند. به عنوان مثال در کارهای مان[۱۱] ،هترینگتن[۱۲] و هولاندر[۱۳] نشان داده شد که که رسانه ها چطور در سه دهه گذشته توانستند در فضای انتخابات و مطرح نمودن کاندیدای مورد نظر تاثیر چشمگیری بر رای دهندگان داشته باشند و بینندگانی یا شنوندگانی که در گذشته کمتر عقاید حزبی داشته اند، در حال حاضر رسانه های خبری دوقطبی شده را انتخاب می کنند. فعالیتهای خلاقانه و بعضاً پر خرج این رسانهها سبب میشد که مخاطبان از برنامه های سیاسی یکنواخت معمول، به برنامههای پرچالش و مقالات رقابتآمیز و یک طرفه رو بیاورند. این برنامه ها باعث می شوند که مخاطبانی که آن ها را مشاهده میکنند، خود به منبعی تاییدکننده و تشویق کننده ایدئولوژی های این رسانه ها تبدیل شوند. این مطلب درکشورهای با بازار رسانه ای کمتر متنوع اما در حال ظهور چون چین[۱۴] و کره [۱۵]جنوبی، به علت تنوع رسانه های سیاسی، بیشتر دچار فضای دو قطبی شده اند. بعلاوه در حال حاضر، اکثر موتورهای جستجو و شبکه های اجتماعی از الگوریتم های کامپیوتری به عنوان فیلتر استفاده می کنند که محتوای وب ها را بر اساس سابقه جستجوی کاربران، مکان، و کلیک های قبلی صورت گرفته در اختیار افراد می گذارد که باعث دسترسی های قطبی شده به اطلاعات می شود.
به طور کلی مفهوم قطبی سازی سیاسی به طور آشکارا قابل تشخیص ومشاهده نیست و عموماً از شرایطی کلی که بر جامعه حاکم میگردد شناخته میشود. این پدیده میتواند پیامدهای مطلوب و نامطلوبی به همراه داشته باشد. با وجود اینکه اثرات قطعی قطبی سازی آن محل مناقشه است ، واضح است که میتواند فرآیندها و ترکیبات سیاسی عمومی را دگرگون کند.
۳٫۱٫ آثار قطبی شدگی در مجلس قانونگذاریقطبی گرایی سیاسی از چندین جهت میتواند بر فضای تصمیم و تصویب قوانین در مجلس اثرگذار باشد. از جمله آن عبارتند از:
اول اینکه، دوقطبی گرایی بن بست ها در روند تولید و تصویب قوانین را افزایش داده و میانه روهایی که مصوبات رادیکال را محدود کرده و باعث کاهش نگرش های متعصبانه می شوند را پایین میآورد. [۱۶]
دوم اینکه، محققان نشان داده اند که قطبی سازی، اعضای مجلس قانونگذار را به سمت بکارگیری تاکتیک های تلافیجویانه و استفاده از برخی قواعد محدود کننده سوق می دهد. قطبی سازی به واسطه افزایش در استفاده از قواعد بسته ای[۱۷] – همچون محدود کردن اصلاحات، بیرون راندن اعضای حزب اقلیت از کمیته های بررسی و افزایش استفاده از ملاقات های قضایی و اجرایی – تاثیر منفی بر فعالیت های مجلس میگذارد.[۱۸]
سوم اینکه، با ایجاد مانع در فرآیند سیاستگذاری، کیفیت قوانین مصوب را پایین می آورد. چراکه تاکتیک های دوقطبی شده شفافیت و نظارت را کاهش داده و توانایی دولت برای سازگاری با اهداف بلندمدت داخلی یا خارجی – خصوصا آن هایی که نیازمند تغییر توزیع منافع و منابع میگردد- را محدود می کند.[۱۹]
بسیاری از تحقیقات[۲۰]، پیرامون قطبی سازی نشان داده اند که قطبی شدن منجر به تضعیف فضای مشورتی، همکاری پایینتر و افزایش خصومت های بین حزبی می شود؛ به طوری که حزب اکثریت تنها بدنبال تسریع تصویب قوانین درجهت استقرار برنامه های کاری خود است. نتیجه این فرآیند کاهش هماهنگی میان احزاب سیاسی و همچنین میان مجلس نمایندگان و شورای نگهبان و سایر ارگانهای تصمیمگیر و تصمیمساز کشور میگردد که این خود باعث محدود شدن پیشرفت ها و نتایج قوانین تصویب شده می شود.
با این حال، نظریان موافقی نیز در این میان موجود است که از جمله آنها این است که:[۲۱]
اول اینکه: قطبیسازی سیاسی موجب انسجام افراد و افکار فعال در یک حزب خاص میگردد. این مطلب متقابلاً کارایی و کیفیت خروجیهای اجزاب را بالا برده و هزینهکمتری به سیستم تصمیمسازی و تصمیمگیری وارد میکند.
و دوم اینکه: برخی محققان ادعا می کنند که دوقطبی گرایی سیاسی در تمام تصمیمات سیاسی و قانون گذاری ها اثرگذار نیست. آن ها معتقدند که توافقات حزبی –خصوصاً در گذشته- کاملاً مشهود بوده و بسیاری از لوایح با حمایت هر دو حزب به تصویب میرسیدهاند. برای مثال در ایالات متحده،در برهههایی از زمان تقریبا ۸۰درصد لوایح تصویب شده مجلس از سوی هر دو حزب مورد حمایت بوده اند.
۳٫۲٫ آثار قطبی شدگی در میان عوامنظرات محققان در مورد تاثیرات قطبی سازی بر روی عوام مختلف است. برخی معتقدند رشد این پدیده در بدنه اجرایی و تصمیمساز به طور مستقیم به قطبی شدن سیاسی رای دهندگان کمک کرده است. بخی دیگر معتقدند که فعالیت های قطبی شده در دولت یا احزاب تاثیر مهمی بر نگرش عموم ندارد. حتی، برخی کارشناسان معتقدند که دوقطبی گرایی می تواند موجب نا اطمینانی عوام به فضای سیاسی و کاهش در میزان مشارکت رای دهندگان شود. (برای منبع مراجعه شود به پانوشت ۲۱ و ۶)
داوسن[۲۲] در این خصوص نشان داده است که دوقطبی گرایی سیاسی می تواند در شناسایی یک حزب و اینکه تا چه حد رای دهندگان نسبت به آن حزب نگاه مثبت دارند کمک کند. هرچه احزاب به لحاظ ایدئولوژیکی همگنتر و یکپارچه تر می شوند رای دهندگان در مورد مواضع سیاست ها آگاه تر می شوند. چون تفاوت سیاستی جدیای در خصوص یک موضوع خاص مشاهده نمیکنند.
با این حال، برخی محققان معتقدند که از آنجا که رای دهندگان نسبت به چگونگی دوقطبی شدن انتخاب هایشان ناآگاهند، تمایل به انتخاب نامزدهایی دارند که به لحاظ ایدئولوژیکی بیشتر دوقطبی هستند که این امر به انتخاب دولت و مجلس قانون گذاری منجر می شود که کمتر بیان کننده خواسته های عموم رای دهندگان است.[۲۳]
۳٫۴٫ آثار قطبیزدگی در سیستم قضاییسیستم قضایی هم می تواند از پدیده دوقطبی گرایی تاثیر بپذیرد. به طور خاص در مورد آمریکا، افزایش دوقطبی گرایی باعث کاهش نرخ تایید قضات شده است. در سال ۲۰۱۲، نرخ تایید دادگاه استیناف وابسته به ریاست جمهوری تقریبا ۵۰درصد بوده است (برخلاف اواخر دهه ۱۹۷۰ که این نرخ بالای ۹۰درصد بوده است). هرچه حزب ها در کنگره به سمت فضای دو قطبی می روند ابزار بیشتری برای به تاخیر انداختن امور اجرایی پیدا می کنند.
محققان عقیده دارند که در دوره های شدیدا دوقطبی، انتخاب ها بیشتر انعکاسی از حزب راست یا چپ هستند و کمتر نشان دهنده رای دهندگان میانه رو می باشند. . این مطلب به متولیان امور اجرایی و طور خاص رئیس جمهور برآمده از یک حزب، توانایی بیشتری برای تثبیت قضاوت های نامتعادل را می دهد. دوقطبی گرایی سیاسی باعث حمایت از نامزدی میگردد که در حزب رئیس جمهور فعلیست و این امکان را به حزب می دهد که قوه مجریه را کنترل کرده تا قوه قضاییه را به سمت طیف راست یا چپ متمایل سازد.[۲۴]
۳٫۵٫ آثار قطبیزدگی در سیاست خارجیجدای از مسائل داخلی، محققان متذکر می شوند که دوقطبی گرایی سیاسی می تواند توافقات یکپارچه در مورد سیاست های خارجی را تضعیف کند و موقعیت یک کشور را در جهان خدشه دار سازد. محققان در این خصوص به دو تاثیر مهم اشاره می کنند:[۲۵]و[۲۶]
اول اینکه، وقتی این تقسیم بندی ها ظاهر می شود، متحدان کمتر به وعده ها اعتماد می کنند و دشمنان نقاط ضعف را آسان تر پیش بینی می کنند.
دوم اینکه دیدگاه نخبگان تأثیر مهمی بر دیدگاه عمومی نسبت به سیاستهای خارجی دارد. بر خلاف مشکلاتی چون بیکاری، تورم و جرم و جنایت که دیدگاه نخبگان چندان اثرگذار نیست(چون داده های و اطلاعات توسط خود مردم قابل استحصال است)، مردم عموماً نسبت به فعالیتهای خارجی کمتر اطلاع دارند و لذا سخن نخبگان میتواند جریانساز تر باشد. در حالی که تفاوت دیدگاه بین احزاب سیاسی، یک جنبه مهم و ساختاری از سیستمهای سیاسی با دموکراسی نسبتاً قوی هست، قطبی سازی این تفاوت ها را تشدید میکند.
انتقادات مطرح در خصوص قطبیسازیدر خصوص انتقادات وارده بر قطبی سازی سیاسی، سه نقد جدی(اعم از رد یا پذیرش آن) قابل طرح است: الف) محدودیت هایی که سیستمهای دو حزبی دارند، ب) حامیان دوقطبی سازی ج) تفاوت های فرهنگی.
۴٫۱٫ محدودیتهای سیستم دو (یا چند) قطبیدر یک سیستم دوقطبی، در داخل خود احزاب نیز نظرات متفاوت و بعضاً متضادی پیرامون برخی موضوعات وجود دارد. اما زمانی که فرد میخواهد رای دهد، مجبور است کاندیدایی را از یک حزب بخصوص انتخاب کند که گرچه افراط یا تفریط این کاندیدا اصلاً مورد حمایت وی نیست، ولی چون حزب مقابل را نمیپسندد، ناچار به کاندیدای این حذب (با وجود تمام نارضایتیهایش) رای میدهد. بطور مثال در ایالات متحده، تعداد محدودی از نامزدهای ریاست جمهوری در سیستم دوحزبی وجود دارند؛ لذا این فرض که اکثریت رأی دهندگان، موافق افراط در موضوعات سیاسی توسط نماینده حزبشان باشند، یک فرض غلط است. چراکه جمهوری خواهان لیبرال و دموکراتهای محافظه کار زیادی در آمریکا هستند که عقاید سیاسی متفاوتی در درون حزب خود دارند. با این حال رأی دهندگان، به دلیل انتخاب محدودی که در گزینش نامزدها دارند، اغلب از همان حزب خود حمایت میکنند.[۲۷]
۴٫۲٫ حامیان فرایند قطبیسازیعلی رغم ادعاهای فراوان که معتقدند امروزه جامعه آمریکایی به شدت دوقطبی است، محققان بسیاری عقیده دارند که شواهد نشان میدهند که افکار عمومی نسبتا پایداری، پیرامون اکثر موضوعات سیاسی اجتماعی وجود دارد. موضوعاتی که بیشتر در آنها فضای دوقطبی دیده میشود”موضوعات داغ” هستند که شامل سقط جنین، ازدواج همجنس گرایان و دخالت آمریکا در جنگ و غیره میشود.
با توجه دیدگاههای مطرح در حوزه سیاست عمومی، شواهدی مبنی بر افزایش دوقطبی گرایی سیاسی در طول سی سال گذشته یافت نشده است. با این حال، بسیاری از محققان توضیح میدهند که وجود و ادامه فعالیت این سیستمهای دوقطبی نه به علت گرایشات مردمی به ایدئولوژیهای دورن حزبی است، بلکه ناشی از افراط گرایی است که احزاب با دامن زدن به آن، مردم را ناچار به موضع گیری در یکی از طرفین انتخابات میکند.[۲۸]
۴٫۳٫ تفاوتهای فرهنگی و شناختیبرخی محققان معتقدند هنگام بررسی پدیده قطبیسازی، تنها ایدئولوژی احزاب و جهتگیریهای توام با افراط و تفریط غالب را نباید ملاک بررسی قرار داد. بلکه عوامل دیگری هستند که هم از یک سو به این دو قطبی شدن دامن میزنند و هم بعضاً ماهیت وجود و مکانیزم عمل آنرا دستخوش تغییر کرده یا زیر سوال میبرند. این افراد معتقند در بین ویژگیهای جمعیتی رأی دهندگان موارد زیادی از قبیل نژاد، سن، جنس و پیشرفتهای تحصیلی به عنوان مهمترین عوامل موثر بر رفتارهای انتخاباتی افراد باید مورد بررسی قرار گیرند. علاوه بر اینها، عواملی چون وضعیت منطقه جغرافیایی نقش اساسی در رفتار انتخاباتی ایفا میکند. در نهایت جایگاه اقتصادی-اجتماعی یک فرد یک شاخص قابل اعتنا در رفتار انتخاباتی است. ترکیب این عوامل و تأثیرات آنها محققان را به تجدید نظر پیرامون علل دوقطبی گرایی سیاسی وادار میکند.[۲۹]
[۱] Political Polarization
[۲] برای مثال مراجعه شود به :Ura, Joseph Daniel; Ellis, Christopher R. (10 February 2012). “Partisan Moods: Polarization and the Dynamics of Mass Party Preferences”. The Journal of Politics 74 (01): 277–۲۹۱٫
[۳] Nicholson, Stephen P. (1 January 2012). “Polarizing Cues”. American Journal of Political Science 56 (1): 52–۶۶٫
[۴] Sartori, Giovanni (1966). “European political parties: the case of polarized pluralism”. Political Parties and Political Development.
[۵] polarized pluralism
[۶] Campbell, David E.; Green, John C.; Layman, Geoffrey C. (January 2011). “The party faithful: partisan images, candidate religion, and the electoral impact of party identification”. American Journal of Political Science (Wiley) ۵۵ (۱): ۴۲–۵۸٫
[۷] Brooks, Clem; Manza, Jeff (1 May 2004). “A great divide? Religion and political change in U.S. national elections, 1972-2000”. The Sociological Quarterly (Wiley) ۴۵ (۳): ۴۲۱–۴۵۰٫
[۸] Sisk, Timothy D. (January 1989). “White politics in South Africa: politics under pressure”. Africa Today (Indiana University Press) ۳۶ (۱): ۲۹–۳۹٫
[۹] Sartori, Giovanni (1976). Parties and party systems : a framework for analysis ([Nouvelle édition] ed.). Colchester: ECPR
[۱۰] Lombardi, John V. (2004), “Prologue: Venezuela’s Permanent Dilemma”, in Ellner, Steve; Hellinger, Daniel, Venezuelan politics in the Chávez era: class, polarization, and conflict, Boulder, Colorado: Rienner
[۱۱] Mann, Thomas E.; Ornstein, Norman J. (2012). “It’s Even Worse Than It Looks: How the American constitutional system collided with the new politics of extremism”
[۱۲] Hetherington, Marc J. (17 February 2009). “Review Article: Putting Polarization in Perspective”. British Journal of Political Science 39 (02): 413.
[۱۳] Hollander, B. A. (1 March 2008). “Tuning Out or Tuning Elsewhere? Partisanship, Polarization, and Media Migration from 1998 to 2006” (PDF). Journalism & Mass Communication Quarterly 85 (1): 23–۴۰٫
[۱۴] Yuan, Elaine Jingyan (2007). The New Multi-channel Media Environment in China: Diversity of Exposure in Television Viewing. Northwestern University.
[۱۵] Kim, S.J. (2011). Emerging patters of news media use across multiple platforms and their political implications in south korea.
[۱۶] Epstein, Diana; John D. Graham (2007). “Polarized Politics and Policy Consequences” (PDF). RAND Corporation.
[۱۷] Pack lows
[۱۸] Epstein, Diana; John D. Graham (2007). “Polarized Politics and Policy Consequences” (PDF). RAND Corporation.
[۱۹] Sinclair, Barbara (2008). “Spoiling the Sausages? How a Polarized Congress Deliberates and Legislates”. In Pietro S. Nivola & David W. Brady. Red and blue nation? Volume Two: Consequences and Correction of America’s Polarized Politics. Washington, D.C.: Brookings.
[۲۰] همان
[۲۱] Wilkerson, John D.; E. Scott Adler (2013). Congress and the politics of problem solving. Cambridge [England]: Cambridge University Press.
[۲۲] Dodson, Kyle (1 September 2010). “The Return of the American Voter? Party Polarization and Voting Behavior, 1988 to 2004” (PDF). Sociological Perspectives 53 (3): 443–۴۴
[۲۳] Hetherington, Marc J. (2008). “Turned Off or Turned On? How Polarization Affects Political Engagement”. In Pietro S. Nivola & David W. Brady. Red and blue nation? Volume Two: Consequences and Correction of America’s Polarized Politics. Washington, D.C.: Brookings.
[۲۴] Wittes, Benjamin (2008). “Comments on Chapter 3”. In Pietro S. Nivola & David W. Brady. Red and blue nation? Volume Two: Consequences and Correction of America’s Polarized Politics ([Online-Ausg.] ed.). Washington, D.C.: Brookings.
[۲۵] Wilson, James Q. (2008). “Comments on Chapter 4”. In Pietro S. Nivola & David W. Brady. Red and blue nation? Volume Two: Consequences and Correction of America’s Polarized Politics. Washington, D.C.: Brookings
[۲۶] Souva, M.; Rohde, D. (1 March 2007). “Elite Opinion Differences and Partisanship in Congressional Foreign Policy, 1975-1996” (PDF). Political Research Quarterly 60 (1): 113–۱۲۳٫
[۲۷] Baldassarri, Delia; Gelman, Andrew (1 September 2008). “Partisans without Constraint: Political Polarization and Trends in American Public Opinion”. American Journal of Sociology 114 (2): 408–۴۴۶٫
[۲۸] Fiorina, Morris P.; Abrams, Samuel J. (1 June 2008). “Political Polarization in the American Public” (PDF). Annual Review of Political Science 11 (1): 563–۵۸۸٫
[۲۹] Teixeira (2009). The future of red, blue and purple America