مروری بر مفهوم و کارکرد قطبی سازی در اقتصاد سیاسی-بخش اول

مروری بر مفهوم و کارکرد قطبی سازی در اقتصاد سیاسی-بخش اول


یادداشت
حوزه سیاستی : مطالعات دولت و بخش عمومی
سال نشر : 1395/02/08



اقتصاد سیاسی, اقتصاد سیاسی نهادهای انتصابی, برنامه‌های انجام شده, حوزه های تخصصی, دیدگاه تخصصی, محصولات

مروری بر مفهوم و کارکرد قطبی سازی در اقتصاد سیاسی-بخش اول  مقدمه

یک تعریف ساده از قطبی سازی سیاسی[۱]، میتواند واگرایی حاصل از نگرش ها و ایده های بعضاً افراطی باشد که افراد، نهادها و یا رهبران سیاسی به آن دامن می زنند. غالب بحث های قطبی سازی در علوم سیاسی، متوجه احزاب سیاسی (مانند دموکرات و جمهوری خواه در ایالات متحده )و یا نظام¬های فکری (مانند اصلاح طلب و اصولگرا در ایران ) است و یکی از کارکردهای مهم آن، حذف گروه¬های میانه¬رو یا مستقلی است که خارج از دوقطب تشکیل شده است. به عنوان مثال در انتخابات¬ ایالات متحده، جامعه ناگزیر به تبعیت از دو کانال تصمیم‌گیری مربوط به هر یک قطب¬های جمهوریخواه و دموکرات است و بنابر یک تجربه تاریخی، افراد مستقل با ایده های جدید، عموما از گردونه رقابت ها حذف می شوند. این نوشته، بخش اول از مجموعه یادداشتهایی است که سعی گردیده در آن به صورت دقیق به تبیین و تحلیل مفهوم دوقطبی سازی و نحوه استفاده از آن در نظام سیاسی ایران پرداخته ¬شود. این یادداشت¬ها در سه بخش تهیه شده-اند، در بخش اول، تعاریف، دسته‌بندی و نحوه سنجش میزان قطبی سازی در یک جامعه مورد مطالعه قرار می‌گیرد. بخش دوم علل بروز و رشد فرایند دوقطبی سازی در جوامع را مورد بررسی قرار داده و ضمن بر شمردن حوزه¬های اثر یا نقاط اصابت فرایند قطبی سازی در اجتماع، نقدهای جدی که این پدیده در مجامع علمی و کارشناسی به همراه داشته است، را بررسی می‌کند؛ و در بخش سوم نیز به بررسی تاریخی و نحوه بکارگیری این مفهوم در فضای اقتصاد سیاسی کشورمان در چند سال اخیر خواهیم پرداخت.

تعاریف و اندازه‌گیری قطبی­ سازی

قطبی سازی در حوزه سیاست به شرایطی اطلاق می شود که در آن موضع یک فرد در مورد یک موضوع خاص (مثلا انتخابات) به شدت در چارچوب قالب های از پیش تعریف شده یک گروه خاص (مثلا دو حزب سیاسی دموکرات یا جمهوری خواه در ایالات متحده و یا دو تفکر مختلف اصولگرا و یا اصلاح طلب در ایران) قرار گیرد. [۲]

با توجه به مقاله دیمگیو و همکاران[۳]، قطبی شدن هم به عنوان یک وضعیت و هم یک فرآیند قابل طرح است؛ به عنوان یک وضعیت یعنی شرایطی که نظرات مخالف با یک موضوع به شکل جدی، در کنار نظر حاکم مطرح است و به عنوان فرآیند یعنی واگرایی که در شرایط بروز و رشد این اختلاف در حال اتفاق است. درخصوص شرایط بروز این پدیده برخی از محققان حوزه علوم سیاسی معتقدند که دو قطبی شدن نیازمند وجود واگرایی در یک طیف وسیع از موضوعاتی است که بر اساس مجموعه منسجمی از باورها و اعتقادات شکل گرفته اند.[۴] برخی دیگر نیز معتقدند که زمانی یک سیستم دو قطبی می شود که گروه های متعصب و مجزای ایدئولوژیکی قوی وجود داشته باشند.[۵]

بررسی مفهوم قطبی سازی و مکانیزم اثرگذاری آن، با رویکردهای مختلفی انجام گرفت است. یکی از معروفترین این رویکردها، بررسی و طبقه­بندی قطبی­سازی بر اساس طبقه فکری درگیر با آن است. در این طبقه بندی جامعه هدف به دو دسته “نخبگان سیاسی (شامل نمایندگان مجلس، دولتمردان، فعالین احزاب و اندیشمندان سیاسی اثرگذار است)”[۶] و “عموم مردم(که عموما متاثر از دسته دیگر هستند)”[۷] طبقه­بندی می­گردد.[۸]

در هر دو مفهوم، دیدگاه ها و جایگاه های سیاسی از طریق پایبندی به خطوط حزب و یا تفکر حاکم مشخص می شود. دو مفهوم فوق هم می توانند به طور همزمان هم اتفاق بیفتند و هم به شکل مستقل از یکدیگر. در ادامه به تبیین هر یک از آن­ها می­پردازیم.

۲٫۱٫   قطبی سازی در میان نخبگان

این مفهوم اشاره به قطبی سازی افکار حاکم، در در بدنه اجرایی جامعه (با محوریت دولت) و احزاب (به عنوان نهادهای متولی افکار سیاسی) دارد. قطبی سازی نخبگان زمانی رخ می دهد که اعضای حزب (هم شامل مقامات دولتی زیر پرچم آن حذب و هم فعالان درون حزبی) “سنخیت” بیش تری با جایگاه یک حزب و “افتراق” بیش تری نسبت به اندیشه­های حزب دیگر پیدا می­کنند. احزاب سیاسی دو قطبی در داخل خود، منسجم، یکپارچه، برنامه محور و به لحاظ ایدئولوژیکی همفکر بوده و معمولاً در یک سیستم پارلمانی دموکراتیک بروز می­یابند. در یک نظام سیاسی دوقطبی همچون آمریکا، که به صورت غالب از دو حزب دموکرات و جمهوریخواه تشکیل شده است، قوه مقننه نیز بالتبع دو قطبی بوده و دارای دو ویژگی مهم است: اول اینکه، هیچ همپوشانی میان اعضای دو حزب وجود ندارد و دوم اینکه، تقریبا تمام اختلافات بین دوحزب، با منطق یا ایدئولوژی لیبرال-محافظه کار توضیح داده می­شود. به عبارت دیگر هر یک از احزاب جدا از اختلافات سیاسی و سلیقه­ای، منطقی را بر افکار و رفتار خود حاکم می­بیند که به جهت اخلاف بالا با حزب دیگر، مانع از امتزاج دو حزب و نمایندگان آنها با یکدیگر می­گردد . [۹]این دو ویژگی، منطق حاکم بر سیستم دوقطبی بسیاری دیگر از کشورها نیز می­باشد. در شکل زیر به عنوان مثال توزیع نمایندگان ایالات متحده بین دو حزب مذکور از سال ۱۸۹۷ تا ۲۰۱۰ پرداخته شده است.. چنانکه مشخص است، تغییرات این دو روند تقریباً مکمل یکدیگر بوده است و این یعنی: اولا تعداد نماینده فعال خارج از این دو حزب بسیار معدود است و ثانیاً افتراق و عدم همپوشانی آن­ها مشهود می­باشد.

polarization ۲٫۲٫   قطبی‌­سازی در میان عوام

قطبی سازی عمومی یا قطبی سازی در میان عوام، زمانی اتفاق می افتد که نگرش های رای دهندگان نسبت به موضوعات سیاسی، سیاست ها و مردم به شکل متعصبانه تقسیم می شود. در شرایط قطبی سازی، رای دهندگان و عموم مردم به طور معمول کمتر میانه رو هستند. در آمریکا و در گزارش های رسانه­ای، قطبی سازی معمولا در قالب ایالت های قرمز و آبی نشان داده می شود در حالی که محققان سیاسی معتقدند یک چنین گزارش هایی به شدت ساده سازی شده اند و از عوامل پیچیده ای که باید در فرآیند دوقطبی گرایی به آن ها توجه شود چشم پوشی می کند. برخی محققان، فرآیند قطبی سازی را یک فرآیند بالا به پایین می دانند که در آن قطبی سازی نخبگان به قطبی سازی عوام منجر می شود.

سنجش قطبی شدگی

اکثر مطالعات پیرامون قطبی سازی نخبگان، حول نهادهای قانون گذاری و مشورتی متمرکز شده است. لذا برای اندازه­گیری میزان دوقطبی شدگی یک نظام سیاسی به سراغ مجلس قانونگذار آن نظام رفته و با سنجش قدرت و تعداد نمایندگان مجلسی که در یک حزب به فعالیت می­پرداختند، قدرت احزاب را سنجیده و سپس با سنجش توزیع قدرت، به میزان قطبی شدگی آن نظام سیاسی پی می­بردند. برای سنجش و شمردن نمایندگان، در گذشته به علت عدم شفافیت عضویت یک نماینده در یک حزب یا گروه فکری خاص، از آمار و گزارش­های منتشر شده برخی گروهان زینفع استفاده می­شد، ولی امروزه با رای گیری مستقیم از نمایندگان تعداد نمایندگان فعال آن­ها مشخص می­گردد.

برای سنجش قطبی سازی در میان عوام نیز ناگزیر باید سراغ نظر سنجی­ها رفت.  معمولا روندهای مربوط پاسخ­های جمع آوری شده پیرامون یک موضوع خاص، سابقه رای دادن و ایدئولوژی های سیاسی افراد رصد شده و سپس تلاش می­شود که این روندها را در قالب هویت حزبی پاسخ دهندگان و سایر عوامل مربوط به قطبی سازی در نظر گیرند. در این خصوص محققان سیاسی معمولا بررسی های خود را به موضوعات و پرسش هایی محدود می کنند که در طول زمان ثابت اند تا بتوانند زمان حال را با آنچه شرایط سیاسی به لحاظ تاریخی بوده است، مقایسه کنند.[۱۰]

 

[۱] Political Polarization

[۲] Baldassarri, Delia; Gelman, Andrew (1 September 2008). “Partisans without Constraint: Political Polarization and Trends in American Public Opinion”. American Journal of Sociology 114 (2): 408–۴۴

[۳] DiMaggio, Paul; Evans, John; Bryson, Bethany (1 November 1996). “Have American’s Social Attitudes Become More Polarized?” (PDF). American Journal of Sociology 102 (3): 690–۷۵۵٫

[۴] DiMaggio, Paul; Evans, John; Bryson, Bethany (1 November 1996). “Have American’s Social Attitudes Become More Polarized?” (PDF). American Journal of Sociology 102 (3): 690–۷۵۵٫

[۵] Bafumi, Joseph; Shapiro, Robert Y. (27 January 2009). “A New Partisan Voter” (PDF). The Journal of Politics 71 (01): 1

[۶] Elite polarization

[۷] Popular polarization

[۸] Hetherington, Marc J. (17 February 2009). “Review Article: Putting Polarization in Perspective”. British Journal of Political Science 39 (02): 413

[۹] Carmines, E. G.; Ensley, M. J.; Wagner, M. W. (23 October 2012). “Who Fits the Left-Right Divide? Partisan Polarization in the American Electorate”. American Behavioral Scientist 56 (12): 1631–۱۶۵۳٫

[۱۰] Claassen, R. L.; Highton, B. (9 September 2008). “Policy Polarization among Party Elites and the Significance of Political Awareness in the Mass Public”. Political Research Quarterly 62 (3): 538–۵۵۱٫