خلاصه یادداشت
در حالی وارد ششمین ماه جنگ در غزه شدیم، که چشمانداز آینده جنگ و تاثیرات آن بر نظم منطقهای و بینالمللی از همیشه مبهمتر شده است. بههرمیزان که معادله نظامی در غزه گرهخورده مینماید، معادلات سیاسی پیرامون ترتیبات حکمرانی این باریکه پسابحران و ترکیب و محوریت کمپین بازسازی بیشازپیش مبهم و نامعلوم شده است.
استراتژی «جنگ بیپایان» شخص نتانیاهو که در آن علاوه بر حفظ خود در قدرت، به تشدید و توسعه منطقهای جنگ به لبنان و حتی ایران میاندیشد و امیدوار است با اتصال آن به کمپینهای انتخاباتی آمریکا، از فشار محدود فعلی دولت بایدن هم خلاصی یابد. برای او و جریان هوادارش، هدف اصلی جنگ حتی سههدف اعلامشده -نابودی حماس، ازبینرفتن رهبران آن و آزادی گروگانها- نیست. در پس حرکت او «غیرقابل سکونت کردن باریکه»، «مهاجرت سرمایههای انسانی موثر»، و حفظ «حضور اسراییل در غزه» برای مدت نامعلوم و به امید الحاق کامل این منطقه به شهرکهای اشغالی هدفگذاری شدهاند. اهدافی که با تغییرات اجتماعی-سیاسی سالهای اخیر در داخل رژیم، از حمایت گسترده و فزایندهای در جریانات افراطی «نابودگرا»۲ برخوردارند. نکته مهم آنکه رادیکالهای اسراییلی با توسعه شبکه بینالمللی خود عملا ائتلافی اسلامهراس و ضدفلسطینی را، با چارچوببندی حرکت حماس در قالب تروریسم و قابلمقایسه با پدیده داعش، در اغلب کشورهای قدرتمند غربی و حتی قدرتهای نوظهوری چون هند هم پدید آوردهاند.
آمریکا اما در این بین گروگان مستعمره و اسبتروجان خود شده است. از طرفی پایان سریع جنگ و عدم اتصال آن به کمپینهای انتخاباتی برای بایدن حیاتی است. برنامه او برای این امر، تاکید بر سیاست تخیلی-غیرعملیاتی دودولتی، اعطای مدیریت غزه به تشکیلات خودگردان و بالتبع اعلام نابودی حماس و شروع بازسازی با محوریت امارات است. از طرف دیگر اما نتانیاهو به خوبی با استفاده از لابی خود در واشنگتن، هر نوع کاهش حمایت بایدن از سیاست جنگبیپایان خود را به تعدی غیرقابلبخشش او از تعهد راهبردی آمریکا به حفظ امنیت اسراییل تعبیر میکند و عملا سیاستهای رسمی این کشور را بهمثابه ضربالمثل «سگی که صاحب خود را به دنبال خود میکشد» به گروگان گرفته است.
قدرتهای عرب و توسعهطلب منطقهای همچون امارات و عربستان هم با وجود تفاوتها و رقابتهایی، خواستار حذف کامل جریان مقاومت و حتی «بستن کامل پرونده فلسطین» بعنوان مانعی بر سر اعلام رسمی -در مورد عربستان- و اجرای کامل -در مورد امارات- سیاست عادیسازی خود با رژیم صهیونیستی با سودای تحقق رویاهای اقتصادی و توسعهای خود هستند. در این بین حمایت از رهبری محمد دحلان در باریکه و ساخت شهرکهای متعدد در اردن و صحرای سینا توسط این کشورها و آمادگی برای ایفای نقش محوری در کمپین بازسازی مطابق سیاستها و بر اساس شرایط مدنظر رژیم، مقدمهسازی اجرای سیاست «عبور از فلسطین» بنظر میرسد.
مصر و اردن هم بعنوان متاثرترین کشورها از سرنوشت موضوع فلسطینی و درعینحال کمقدرتترین آنها، ضمن ابراز شدید نگرانی هویتی و امنیتی از دورنمای مهاجرت اهالی غزه و بعدتر کرانه، در عمل دنبال چانهزنی افزایش قیمت و سود خود از «معامله تهجیر» هستند و فاقد هرگونه اراده و قدرت واقعی برای جلوگیری از این اتفاقند.