بهرغم موفقیت دولت یازدهم در کاهش قابلتوجه نرخ تورم و تأکید اعضای ارشد دولت، مسئولان بانک مرکزی و مدیران بانکها بر لزوم کاهش نرخ سود سپردهها متناسب با این نرخ، طی سالهای اخیر جز در مقاطع کوتاهی، نرخ سود سپردهها روند کاهشی را تجربه نکرده است. بهطوریکه با ادامه روند نزولی نرخ تورم، در عمل اختلاف میان سود سپردههای بانکی و این نرخ افزایش یافت.
چنین پدیدهای با تشدید تبعاتی مانند تغییر در ترکیب سپردهها و سیّالیّت پول سپردهای، کاهش تسهیلات دهی بانکها، افزایش سود تسهیلات و درنتیجه فشار بر گیرندگان تسهیلات، خلق نقدینگی برای پرداخت سود سپردهها از طرف دیگر و… موجب دامن زدن به انحراف نقدینگی موجود از بخشهای مولد و درنتیجه آنچه (اگر نخواهیم نام رکود بر آن نهیم) عدم رونق کسبوکار، بهرغم تمام تلاشهای قابلتحسین دولت و سایر قوا برای ایجاد رونق و تحقق اهداف اقتصاد مقاومتی شده است. بهعلاوه با توجه به وضع نامناسب ترازنامه بانکها و مؤسسات مالی، این پدیده با افزایش روزافزون بدهی بانکها موجب تعمیق شکاف واقعی بدهیها و داراییهای بانکها و تشدید شرایط نامناسب بانکها شده و تبعات و پیامدهای اصلاح نظام بانکی را تشدید خواهد کرد و بر تداوم دستاوردهایی چون کاهش تورم و ثبات نرخ ارز تأثیر منفی خواهد داشت.
در بدو امر افزایش نرخ سود سپردهها، در شرایطی که بازیگران اصلی که به نظر میرسد قادر به جلوگیری از وقوع آن باشند، یعنی دولت، بانک مرکزی، بانکها و مؤسسات مالی، از آن متضرر میشوند عجیب به نظر میرسد. داستان زمانی عجیبتر میشود که مشاهده کنیم بعضی از این بازیگران در عمل نهتنها از تشدید این مسئله جلوگیری نکردهاند، بلکه از عوامل اصلی دامن زدن به آن بودهاند، آنهم در شرایطی که هرکدام از این بازیگران طی سالهای اخیر در موارد متعددی بر عدم رضایت خود از این روند و عزمشان برای جلوگیری از آن تأکید کردهاند. (برای مثال میتوان به همراهی شورای هماهنگی بانکهای دولتی، کانون بانکهای خصوصی و مؤسسات اعتباری خصوصی و بانک مرکزی در بهار سال ۹۵۱ برای کاهش سود سپردهها اشاره کرد، اتفاقی که مشابه آن در بهار سال ۹۳۲ و ۹۴۳ هم افتاده بود!) چنین پدیدهای دلایل و ریشههای متعددی دارد، اما دلیلی که در این نوشته به آن پرداخته میشود، وضعیت نامناسب ترازنامه بانکها و مؤسسات مالی است.
مشکلات ترازنامهای موجود در بسیاری از بانکها مانند حجم مطالبات معوق، سرمایهگذاریها و داراییهای راکد و… موجب نیاز شدید آنها به جذب سپرده میشود، نیازی که در کنار کاهش عرضه ذخایر از سوی بانک مرکزی، نهایتاً آنها را به رقابت بر سر جذب سپرده، مشتریقاپی و در عمل مسابقهای بر سر افزایش سود سپردهها (نهتنها در میان بانکها و مؤسساتی که مشکلات بیشتری دارند، بلکه در میان تمامی بانکها و مؤسسات) میکشاند. افزایش سود سپردهها موجب انحراف نقدینگی از بخشهای مولد شده و بر فضای تولید اثر منفی دارد، بهعلاوه نتیجه دیگر افزایش سود سپرده، افزایش سود تسهیلات است که آنهم اثر منفی دیگری بر فضای تولید در کشور خواهد داشت و بهعلاوه با توجه به اینکه موجب افزایش احتمال نکول میشود، شرایط نامناسب بانکها را نیز بدتر خواهد کرد.
این دلایل سبب شدهاند که بهرغم نفع مشترک میان بانکها و مؤسسات مالی در کاهش سود سپرده و باوجود توافقهای آنها بر کاهش هماهنگ آن در عمل جز در مقاطع کوتاهی بعد از اعلام هماهنگی و عزم راسخ این بازیگران اصلی شاهد کاهش نرخ سود سپردهها نباشیم. یکی از دلایل اصلی که باعث عدم پایبندی این بازیگران به توافقهای انجامشده میشود، مانع مشترکی است که بر سر راه تداوم همکاری در اکثر توافقها، کارتلها و… وجود دارد، چیزی که ریشه آن تا حدودی در بازی معمای زندانی (معضل زندانی)۴ در نظریه بازی مورد تحلیل قرارگرفته است. ریشه این مسئله در این است که برای همه بازیگران (در اینجا بانکها و مؤسسات مالی) همکاری و پایبندی به توافق (کاهش سود سپرده) منفعت بیشتری در مقایسه بازمانی که همگی عدم همکاری (عدم کاهش سود سپرده یا حتی افزایش سود سپرده) را انتخاب کردهاند، دارد؛ اما هرکدام انگیزه دارند با توجه به نبود ضمانت اجرا برای تداوم توافق و مجازات قابلباور برای خاطیان، بدون توجه به سایر بازیگران با اندک تخطی از توافق منفعت بیشتری (حجم بیشتری از سپرده) را جذب کنند و این مسئله نهایتاً سبب تخطی همه بازیگران تا جایی که برایشان مقدور است از توافق انجامشده میشود.
دولت، بانک مرکزی یا مجموعه بانکها میتوانند بهمنظور حراست از منافع مشترک همگی آنها (و بهعبارتدیگر همگی ما!)، برای تخطی از چنین توافقهایی مجازاتی تعریف کنند، اما درصورتیکه تعهد یا توانایی آنها به اعمال مجازات تعریفشده از طرف بانکها و مؤسسات مالی باورپذیر نباشد یا اینکه بهزعم بانکها و مؤسسات مالی اساساً انگیزهای برای اعمال مجازات وجود نداشته باشد، تعریف کردن این مجازات نمیتواند موجب جلوگیری از تخلف بانکها و مؤسسات مالی شود.
همانطور که بیان شد، بازی تشریح شده میان بانکها و مؤسسات مالی شباهت قابلتوجهی به بازی معمای زندانی دارد، شباهتی که در کنار عدم وجود ضمانت اجرا توافقهای انجامشده و مجازات بازدارنده، موجب عدم همکاری بازیگران و درنتیجه تشدید وضع موجود میشود؛ بنابراین به نظر میرسد راه اصلی جلوگیری از تشدید شرایط و اصلاح وضع موجود، اصلاح ترازنامه بانکها و تقویت انگیزههای دولت و خصوصاً بانک مرکزی برای برخورد با تخلفات اینچنینی باشد که نیاز به اصلاحات ساختاری قانونی و همکاری و همراهی سایر قوا نیز خواهد داشت. اقدامات اساسی مانند اصلاح ترازنامه بانکها هزینهها و ملاحظات زیادی دارند و امید میرود بانک مرکزی هرچه سریعتر برای انجام آنها اقدامات و هماهنگیهای لازم را به عمل آورد. صرفنظر از این اقدام که راهکار اصلی و پایهای است، میتوان راهکارهایی برای جلوگیری از تشدید وضعیت موجود (افزایش نرخ سود) در نظر گرفت.
اما میان این دو بازی تفاوتهای استراتژیکی نیز وجود دارد که باعث میشود علاوه بر راهکار اصلی بیانشده بتوان راهکار مؤثر و سریعتری که تا حدی میتواند از تشدید وضعیت جلوگیری کند استخراج کرد. یکی از تفاوتهای استراتژیک در وجود بازیگران بالقوهای به نام «مردم» یا بهطور دقیقتر «سپردهگذاران» است که در تحلیلهای بالا تقریباً نادیده گرفتهشده و در عمل رفتار منفعلانهای برایشان تصور شده است. در عمل تاکنون چنین فرض شده است که سپردهگذاران تا جایی که بتوانند و دسترسی داشته باشند به انتقال سپردههایشان به موسسه یا بانکی که بیشترین سود سپرده را وعده میدهد اقدام خواهند کرد. تاکنون با توجه به امکان وقوع هجوم بانکی، بهجز سخنان و هشدارهای قابلتحسین و اخیر رئیس بانک مرکزی مبنی بر ریسک سپردهگذاری در بانکها! و مؤسسات مالی که وعده سود بالاتری میدهند ۵ و اشارههایی به سقف ضمانت سپردهها در رسانهها طی دو سال اخیر ۶، اقدام خاصی بهمنظور تأثیرگذاری بر رفتار این بازیگران انجامنشده است، اقداماتی که کافی نیستند و نیاز به اقدامات دیگری برای اثرگذاری بر رفتار بازیگران وجود دارد.
در عمل هرگونه استراتژی باهدف تأثیر بر سپردهگذاران باید با در نظر گرفتن جوانب احتیاطی بهمنظور جلوگیری از تغییر قابلتوجه در میزان و ترکیب سپردهها، جابهجایی سپردهها، امکان هجوم بانکی و سرازیر شدن نقدینگی به سمت بازارهای دیگری مانند مسکن، طلا، ارز و… تدوین شود؛ بنابراین استراتژی که بتواند با تأثیر بر باور سپردهگذاران، بدون تأثیر منفی قابلتوجه بر جذابتر بودن بازار سپرده در مقایسه با سایر بازارها، جذابیت سود سپردههایی که وعده سود بیشتری میدهند را برای سپردهگذاران کم کند و درنتیجه از طریق کاهش انگیزه سپردهگذاران برای انتقال سپرده میان بانکها و مؤسسات مالی منجر به تضعیف انگیزه بانکها و مؤسسات مالی برای تخلف از توافق و افزایش سود سپردهها و درنتیجه کاستن از شدت مسابقه میان آنها شود، مؤثر و مفید خواهد بود.
با در نظر گرفتن این ملاحظات و با توجه به تحلیلهای صورت گرفته، به نظر میرسد بانک مرکزی بتواند با اعلام ضربالاجلی مبنی بر عدمحمایت از سپردههای تازه افتتاحشده یا هرگونه افزایش سپرده از تاریخی به بعد در سپردههایی که وعده سودهایی بیشتر از سقف مشخصی را میدهند، با تأثیر بر باور سپردهگذاران، جذابیت سپردههایی که وعده سودهای بیشتر از سقفهای تعیینشده را میدهند کاهش دهد. سقفهای موردنظر باید به شکلی تعیین شوند که اولاً آنقدر پایین نباشند که منجر به تحریک سایر بازارها و خروج سپردهها از بانکها شوند، ثانیاً در ابتدا در حدود کف سودهای بالای موجود تعیین شود و ثالثاً به تفکیک و بر اساس نوع سپردهها، کوتاهمدت، سهماهه و… تعیین شوند. در ادامه این فرآیند میتوان بهتدریج سقفهای موردنظر را کاهش داد بهنحویکه اختلاف میان سود سپردهها و تورم کمتر و کمتر شود. در صورت موفق بودن چنین استراتژی که البته لازم است همراه با استراتژی اصلی و اصلاح ساختاری پیشتر گفتهشده اجرا شود، بانک مرکزی علاوه بر اینکه قادر خواهد بود از شدت انتقال منابع از سایر بخشها به سمت سپردههای بانکی بکاهد، از تشدید وضع موجود و بدتر شدن وضعیت بانکها و مؤسسات مالی نیز جلوگیری خواهد کرد و تبعات و پیامدهای منفی هرگونه اصلاح اساسی در آینده را نیز کاهش میدهد. بهعلاوه با این تجربه، ضمن تکمیل اقدامات گذشته، نمونهای از برقراری ارتباطات کامل، مناسب، مؤثر و کنترلشده بانک مرکزی با مردم تمرین خواهد شد که یکی از ضروریات موردنیاز در مراحل مختلف اصلاح نظام بانکی است.
منتشر شده در روزنامه دنیای اقتصاد در تاریخ ۱۲ تیر ۱۳۹۶