اقتصاد رفتاری, اقتصاد سیاسی, برنامههای انجام شده, تیتر اقتصاد رفتاری, حوزه های تخصصی, دیدگاه تخصصی, محصولات, مطالعات موردی سیاستهای تغییر رفتار
در یادداشتهای پیشین به بحثهای فنی و تحلیلی در زمینه ارزیابی سیاست پرداختیم. این روشها باید در یک فرایند و سازوکار از پیش مشخص شده پیادهسازی شود؛ مثلاً در بحث از سازوکارهای ارزیابی باید به سؤالاتی از این قبیل پاسخ داده شود: دادهها باید از کجا تهیه شود و ارزیاب چه کسی است؟ مبدأ و مقصد گزارشها چه اشخاصی هستند؟ با چه سازوکارهایی میتوان اعتبار دادهها را افزایش داد؟ چگونه میتوان ضمانتهای اجرایی برای اطمینان از بهبود و یادگیری در نتیجه ارزیابی قرار داد؟ در این یادداشت بهطور مختصر به پاسخ این پرسشها میپردازیم.
نظارت سلسله مراتبیسادهترین سازوکار ارزیابی، از طریق نظارتهای سلسلهمراتبی است که در آن، از ساختارها و نظم بوروکراتیک، برای ارزیابی استفاده میشود؛ بهطور سنتی هر زیردست باید از مافوق خود دستور بگیرد، طبق دستورات مافوق و قوانین حاکم بر سیستم (دستورالعملها، شرح وظایف و…)، عمل کند و در نهایت به مافوق خود گزارش دهد. البته مافوق میتواند با روشهای مختلفی بر زیردستان خود نظارت کند و آنها را پاسخگو نماید. نظارت سلسلهمراتبی فقط مختص به روابط داخلی یک سازمان نیست، بلکه ساختارهای حقوقی و نظارت بر اساس جایگاههای قانونی، دارای ماهیت مشابهی است. مثلاً دفتر رهبری بر دستگاههای زیرمجموعه رهبری نظارت میکند، رئیسجمهور بر وزارتخانهها، وزارت کار بر سازمان بهزیستی و… .
نظارت سلسلهمراتبی دارای ریسکهایی هم هست؛ علاوه بر آنچه در گذشته در مورد کاستیهای بوروکراسی گفته شد، نظارت سلسلهمراتبی مادامی دارای تأثیر است که هر ناظر یا بالادست خود مسئولیتپذیر و ترجیحاً تحت نظارت یک مقام بالاتری باشد و در نتیجه تحت تأثیر تعارفات اجتماعی قرار نگیرد. عملکرد پایین زیردستان باید برای مدیر با هزینههای اخلاقی یا مادی همراه باشد وگرنه او دلیلی برای نظارت جدی بر زیردستان خود نمیبیند و گاه سعی میکند هرطور شده آنها را حمایت هم بکند. یک نکته دیگر هم اجتناب از وقوع «دور» در نظارت است؛ مثلاً A بر B، B بر C و C بر A نظارت کند. در صورت ناگزیری، هر چه شعاع دور بزرگتر باشد و در نتیجه امکان تبانی کمتر باشد بهتر است.
در هر دو چالش فوق، مشکل از آنجا رخ میدهد که ناظر و مجری، منافع مشترکی پیدا میکنند و این از اعتبار ارزیابی میکاهد (رجوع کنید به بند بعد).
نظارت جایگاه غیرذینفعدر نظام حقوقی عمومی کشور، علاوه بر نظارت سلسلهمراتبی، نظارتهای دیگری هم قابل تعریف است. مثلاً دیوان محاسبات (که درون قوه مقننه قرار دارد)، بر موضوع بودجه در دستگاهها نظارت میکند. یا سازمان بازرسی کل کشور (که درون قوه قضائیه است)، بر موضوعات اداری در دستگاهها نظارت دارد. همچنین شوراهای عالی، معمولاً دارای وظایف و اختیارات نظارتی در مورد مصوبات خود در دستگاههای اجرایی نیز هستند. در این سازوکار نظارتی، آنچه بسیار مهم است، ذینفع نبودن نهاد نظارتی در فعالیتهای آن دستگاه است؛ این منافع میتواند از جنس سلسلهمراتبی، سیاسی یا اقتصادی باشد. وجود منافع مشترک میان ناظر و مجری، میتواند اعتبار ارزیابی را بهشدت پایین بیاورد؛ مثلاً در کشور خودمان تجربه کردهایم که در شرایطی که مجلس و دولت به لحاظ سیاسی با یکدیگر همسو بودهاند، کمتر شاهد یک نظارت کارآمد از سوی مجلس بودهایم. البته منافع متعارض نیز یک شمشیر دولبه است؛ از طرفی موجب ارزیابی و نظارت سختگیرانه و موشکافانهتر خواهد شد، اما ممکن است در شرایطی که زیرساختهای حقوقی مناسبی برای پیگیری وجود نداشته باشد، ناظر بهصورت غیرمنصفانه به داوری بپردازد و به جای توجه به منافع ملی، منافع متعارض به محل دعوای دو طرف تبدیل شود (این مطلب بهخوبی در شرایط وجود اختلافات سیاسی و حزبی میان ناظر و مجری قابل مشاهده است).
اتحاد در برابر صنعت، جایگاه غیر ذینفع در اواهو[۱] آمریکا[۲]
در دعواهای سیاسی معمولاً طرفی که دسترسی بیشتری به اطلاعات دارد، مزیتی رقابتی یا به اصطلاح دست برتر نسبت به طرف مقابل دارد. این موضوع در شهر اواهو آمریکا در خصوص استفاده از جنگلها اتفاق افتاد. جایی که بین گروهی از انجمنهای مردمی و غیردولتی شهر با صنعت بر سر چگونگی استفاده و تبدیل وضعیت جنگلها اختلاف افتاد. از طرفی انجمنها با همکاری هم و برای تقویت قدرت سیاسی به ایجاد «اتحاد»[۳] روی آوردند و معتقد بودند که جنگلها بایستی حفظ و نگهداری و یا تبدیل به پارکهای ملی یا ایالتی (برای استفاده تفریحی و توریستی) شوند. از طرف دیگر صنایع موجود در شهر و خصوصاً صنایع مرتبط با موضوع مثل کارخانجات مصرفکننده چوب، بر استفاده از جنگل برای تأمین مواد اولیه کارخانجات و همچنین استفاده از زمینهای این مناطق جهت احداث کارخانه اصرار داشتند. این دو گروه به نوعی نماینده دو نوع اقتصاد متضاد در شهر بودند که یکی بر مبنای توریسم و گردشگری و دیگری بر مبنای صنعت و تولید صنعتی استوار بود.
هدف از تشکیل «اتحاد»، تلاش برای برگزاری همهپرسی حفظ جنگلها و جمعآوری امضا برای آن بود. پیشبینی میشد که اتحاد بتواند تعداد امضای مورد نیاز را به نفع خود از مردم شهر اخذ کند. در این صورت، تولید چوب در بسیاری از جنگلها، ممنوع میشد و تولیدکنندگان مجبور به ترک شهر میشدند.
اداره خدمات جنگل اواهو[۴] که در واقع مسئول اصلی حفظ جنگلها و مراتع ایالت بود نیز در موضوع اختلاف این دو گروه وارد شده بود و البته موافق برگزاری همهپرسی نبود، چرا که معتقد بود صنعت بهقدر کافی مراقب صیانت از جنگلها هست و از نظر علمی، میزان قطع درختان به درستی صورت میپذیرد و نیت واقعی برخی از اعضای «اتحاد»، مجبور کردن صنعت به فروش زمینهای خود و تبدیل آنها به پارک ملی است.
پرسش اصلی اینجا بود که آیا ادعای اتحاد در این مورد که نرخ قطع درختان در حال حاضر بیش از حد است، درست است یا خیر. در این میان نقش جایگاهی غیرذینفع در ارائه اطلاعات دقیق پررنگ شده بود. برنامهی جمعآوری اطلاعات و موجودی جنگلها (FIA[۵]) که توسط اداره خدمات جنگل آمریکا[۶] اجرا میشد با هدف گردآوری، تحلیل و انتشار داده و اطلاعات در خصوص وضعیت جنگلها و مراتع آمریکا ایجاد شده بود و در این موضوع به عنوان جایگاهی غیر ذینفع و مرضیالطرفین شناخته میشد. دادههای FIA هر ۱۰ سال یکبار منتشر میشود و در زمانی که این اختلاف نمایان شده بود، اطلاعات جدید FIA در شرف انتشار بود و با توجه به زمانی که برای برگزاری رفراندوم تعیین شده بود، دقیقاً یک ماه قبل از رفراندوم دادهها منتشر میشد. برخی از دادههای منتشره در گزارش FIA، عبارت خواهد بود از:
– چقدر جنگل در این منطقه وجود دارد و نسبت به دوره قبل، چقدر تغییر کرده است؟
– چه حجمی از چوب در آنجا وجود دارد و با چه سرعتی در حال تغییر است؟
– جنگلها با چه سرعتی در حال رشد یا از بین رفتن هستند؟
– توزیع سن و مساحتی جنگلها چگونه است؟
فرایند تهیه گزارشهای FIA به این صورت است:
۱- ابتدا دادهها جمعآوری میشوند. این کار، حدود دو سال بهطول میانجامد (بسته به مساحت منطقه).
۲- سپس یک بازبینی علمی داخلی از دادهها انجام میگیرد تا از کامل بودن و درست بودن متودولوژی آن اطمینان حاصل شود. این کار حدود دو هفته زمان میبرد.
۳- گام بعد، بازبینی فنی صورت میگیرد که شامل انتشار دادهها به ادارات ایالتی است (که پیش از این نیز در مطالعات حضور داشتهاند). همچنین نمایندگان صنعت و دانشگاهیان نیز در این مرحله دخالت داده میشوند. قاعده سفت و سختی در این مورد که چه کسی میتواند به این فرایند ملحق شود، وجود ندارد. این بازبینی حدود ۶ هفته به طول میانجامد و آنچه FIA احیاناً در مورد آن بیخبر است، معلوم میشود؛ مثلاً یک آتشسوزی، طوفان یا آفت. معمولاً تغییرات زیادی در نتیجه این مرحله، در گزارش روی نمیدهد.
با اینکه در گام سوم، نتایج بهطور عمومی منتشر نمیشود، ولی FIA مطمئن بود که در مورد اواهو، با توجه به حساسیت سیاسی قضیه، قطعاً دادهها درز خواهد کرد. نگرانی FIA با توجه به جایگاه کلیدی که در زمینه جمعآوری و ارائه اطلاعات داشت، در خصوص انتشار پیش از موعد اطلاعات و زیرسؤال رفتن جایگاه این برنامه و این سازمان بود. بنابراین مسئولان FIA تا جای ممکن سعی داشتند تا در مراحل جمعآوری اطلاعات و بررسی آن و خصوصاً قبل از موعد تعیین شده، دادهای درز نکند و به همین خاطر از طرف گروههای درگیر در موضوع (حتی مسئولان ایالتی)، سخت تحت فشار بودند.
همچنین دادههای اولیه بدست آمده از ایالت، نشان از وضعیت نه چندان خوب جنگلها از لحاظ قطع صیانتی بود. ولی این دادهها از مناطقی بدست آمده بود که نماینده خوبی برای کل ایالت نبودند و معلوم نبود بتوان آن را تعمیم داد، ولی در صورت درز این دادهها، قطعاً مورد استفاده سیاسی قرار میگرفت.
پرسشهایی برای بحث:
۱- FIA به عنوان یک نهاد کشوری، چگونه دادههای مورد نیاز خود را از تمام کشور جمعآوری میکرد؟ چگونه روایی آنها را چک میکرد؟
۲- شما در مورد خاص اواهو، چه توصیهای به FIA میکنید؟
۳- FIA، طبق قانون آزادی اطلاعات[۷]، باید گزارش خود را به صورت عمومی منتشر کند. این الزام، در فرایند ارزیابی، چه مزایا و معایبی را به همراه آورده بود؟
چند نمونه داخلی
۱- آمارهای تخمینی قاچاق در ایران، بیانگر آن است که این پدیده، به یک معضل جدی کشور تبدیل شده است. برای این موضوع، تمهیدات گوناگونی اندیشیده شده است که از جمله آن، پررنگ کردن مشارکت مردم در مبارزه با قاچاق بوده است. بدین منظور، استفاده از رویکردهای ترویجی و فرهنگسازی در سالهای اخیر افزایش و تنوع قابل توجهی یافته است.اما اگر با نگاه اقتصادی به موضوع نگاه کنیم، مردم، شرکا و ناظران خوبی برای مبارزه با قاچاق کالا نبودهاند؛ چرا که کالاهای بسیار متنوع و بهصرفهای از طریق قاچاق به دست مصرفکننده میرسد و این برای فرد دارای مطلوبیت است. از طرف دیگر، با اینکه منافع کل جامعه با قاچاق کالا به خطر میافتد، ولی این منافع، بلندمدت و حاصل کنش جمعی (و نه مسئولیت فردی) است و چندان انگیزه شخصی برای مردم، جهت مشارکت و ایفای نقش در آن ایجاد نمیکند. لذا میتوان این طور تعبیر کرد که صرفاً با نگاه اقتصادی، مردم و قاچاقچیان، منافع فردی مشترکی دارند که سبب میشود نظارت مردمی چندان ممکن نباشد.
با هدف ایجاد انگیزه اقتصادیِ فردی در میان مردم و ایجاد تعارض منافع میان مردم و قاچاقچیان، طرحی با عنوان «شبکه بازرسی و نظارت مردمی (شبنم)» راهاندازی شد. در این طرح، کدی یکتا به تمام کالاهای وارداتی کشور اختصاص مییابد که با آن کد، جریان کالا قابل رهگیری است. در لحظه ورود کالا به کشور یا در نقطه تولید، این کد به کالا الصاق میشود. مردم، بهعنوان بازرسان اصلی، با استفاده از اپلیکیشن تلفن همراه یا ارسال پیامکی کد مندرج روی کالا، میتوانند از قاچاق نبودن یا اصالت داشتن کالا مطمئن شوند. در غیر اینصورت، با شناسایی فروشگاه مربوطه و همینطور در طول زنجیره تأمین، میتوان به رهگیری کالای قاچاق پرداخت. برای تشویق فردی که گزارش را ارسال مینماید نیز یک جایزه نقدی در نظر گرفته میشود.
اما این طرح، هیچگاه بهطور گسترده توفیق نیافت؛ هیچگاه مشارکت مردمی فراگیر صورت نپذیرفت و با چاپ برچسبهای تقلبی، عملاً نه تنها مشکلی از قاچاق حل نشد، بلکه یک مرحله، بدون هیچ فایدهای، به فرایند واردات اضافه شد.
به نظر شما، چرا این طرح در اجرا موفق نشد؟
۲- «دولت تاجر خوبی نیست». این جمله معروفی است که آن را مکرر از طرفداران خصوصیسازی شنیدهاید. همچنین در بسیاری از کشورها، منع قانونی برای ورود دولتمردان در فعالیتهای اقتصادی وجود دارد. دولت، باید تنظیمگر و ناظر فعالیتهای اقتصادی باشد و آنگاه که خود در جایگاه ذینفع قرار میگیرد، میتواند رانت و فساد ایجاد کند. لذا در کشور خودمان شاهد این هستیم که برخی از صنایع ضعیف، غیررقابتی و بعضاً ضررده، با شیوههای مختلف، «موفق» ارزیابی میشوند و در نتیجه از حمایتهای بیشتر، تسهیلات بانکی، معافیتهای مالیاتی و… برخوردار میشوند و در نتیجه، بنگاههای ضعیف، رانتهای تعیینکنندهای در رقابت با سایر اقتصاد بدست میآورند.
خودارزیابیدر بسیاری از مواقع، فارغ از اینکه چه کسی ناظر است، ارزیابی توسط خود مجری انجام میپذیرد. این ارزیابی هم میتواند از جنس فرایند باشد که در آن، مجری فعالیتهای خود را گزارش میدهد و هم از جنس ارزیابی تأثیر (که شاید به خاطر دسترسی بیشتر مجری به جامعه هدف، او برای جمعآوری دادههای نتیجهای ترجیح داده شود). خودارزیابی (یا خوداظهاری)، با اینکه دادههای دست اول و مستقیم را بهصورت کمهزینهتر در اختیار ما قرار میدهد، ولی دارای ریسکهایی هم هست. همیشه باید بر نحوه تهیه گزارشهای خودارزیابی نظارت داشت. این نظارت میتواند بهصورت تصادفی، ولی با هزینههای سنگین در صورت خطا یا تقلب در ارزیابی باشد[۸]. دادههای خوداظهاری میتوانند با دادههای حاصل از سایر منابع، چک شوند. در کشور ما، در ارزیابی بسیاری از سیاستها، به گزارشهای خودِ مجری اکتفا میشود و همانطور که میدانیم، همه این طرحها، بسیار فعال و موفق بودهاند!
فارغ از صداقت و داوری منصفانه مجری در ارائه گزارش از عملکرد خود، وجود فرهنگ و توانمندی جمعآوری داده و زاویه دید مجری هم عوامل مهم دیگری هستند که بر نتایج خوداظهاری تأثیر میگذارند. لذا باید حتیالامکان اثر این موارد، اصلاح یا تعدیل شود.
۱- اظهارنامه مالیاتی در ایران[۹]
در ایران مالیات به دو صورت خوداظهاری و یا علیالرأس محاسبه میگردد. در روش خوداظهاری شخص حقیقی یا حقوقی، خود اعلام مینماید که چه مقدار درآمد داشته و چه مقدار باید مالیات پرداخت نماید بیآنکه ممیزین و کارشناسان سازمان امور مالیاتی در محاسبه و دریافت مالیات، دخالت قابل توجهی داشته باشند. برای این منظور اظهارنامهای را تکمیل کرده که شامل کل درآمدها و کل هزینه و استهلاک و حقوق کارمندان و… میباشد و پس از کسر معافیت مالیاتی، مبلغ مالیات سالیانه نیز محاسبه میگردد. کارشناسان سازمان امور مالیاتی نیز به شرط صحت مطالب و کامل بودن مدارک و عدم تخلف از قوانین ثبت دفاتر و اظهارنامه و… آن را مورد پذیرش قرارداده و با توجه به آن مالیات محاسبه شده را دریافت مینمایند. در صورت عدم پذیرش اظهارنامه مالیاتی و یا عدم ارایه آن به سازمان امور مالیاتی، ممیز مربوطه به صورت علی الرأس مالیات را محاسبه نموده و به مؤدّی اعلام مینماید و نظر ممیز و کارشناس سازمان امور مالیاتی، به همراه مبلغی بهعنوان جریمه، ملاک پرداخت مالیات میباشد.[۱۰]میتوان دلایل عمده زیر را در توجیه استفاده از روش خوداظهاری برشمرد:
– جلب مشارکت مالیات دهندگان، ترغیب و تشویق آنها برای تمکین داوطلبانه، کاهش هزینههای تمکین (ازجمله تنش های موجود بین آنان و سازمان امور مالیاتی) و نهایتاً افزایش اعتماد و رضایتمندی آنها.
– کاهش ناعدالتی مالیاتی: معمولا بهعلت عدم وجود نیروها و منابع کارآمد جهت تجزیه و تحلیل سودآوری فعالیتهای اقتصادی گوناگون و تعیین شاخص های مؤثر در محاسبه درآمد، از روشهای نامناسبی در تخمین درآمد استفاده مینمایند و صاحبان مشاغل کوچک محکوم به پرداخت مالیات های ناعادلانه میشوند و این موضوع نارضایتیهای فراوان را به وجود میآورد.
– هزینهبر و وقتگیر بودن روش علیالرأس: این شیوه رسیدگی که بر مبنای قرائن و ضرائب مالیاتی است، وقتگیر و هزینهبر است. همچنین مشکل بزرگ دیگر این روش تشخیص اعمال سلیقههای شخصی است که از سوی مأموران مالیاتی اعمال میگردد که در امور متعددی موجبات رویگردانی مؤدیان مالیاتی از پرداخت مالیات میشود و نیز خساراتی را ممکن است به مؤدی یا دولت تحمیل نماید و این چیزی بر خلاف هدف دولت در نهادینه کردن یک فرهنگ مالیاتی غنی است.
– تحقق دو اصل مهم مالیاتی کارایی و عدالت مالیاتی: سازمان امور مالیاتی مهمترین دلیل خود در اجرای طرح خوداظهاری را تحقق دو اصل مهم مالیاتی (اصل کارایی و اصل عدالت مالیاتی) ذکر کرده است.
هر چند که در روش خوداظهاری، اظهار مؤدی معتبر بوده و به مؤدی و تشخیص مالیات به وسیله او احترام گذاشته می شود؛ ولی این بدان معنی نیست که سازمان امور مالیاتی هیچگونه رسیدگی و کنترل جهت شناسایی مؤدیان صادق از مؤدیان خلاف کار و ناصادق انجام ندهد. براساس ماده ۱۵۶ قانون مالیاتهای مستقیم، ادارات امور مالیاتی مکلفند اظهارنامههای دریافتی را حداکثر ظرف مدت یک سال از تاریخ انقضاء مهلت تسلیم اظهارنامه رسیدگی نمایند و برگه تشخیص رسیدگی را حداکثر تا سه ماه بعد به مؤدی ابلاغ نمایند. درصورتیکه درستی اظهارنامه توسط ممیز رد شود، محاسبه میزان مالیات آن شرکت به صورت علیالرأس محاسبه و اعلام میشود.
مطابق ماده ۱۹۲ قانون مالیاتهای مستقیم، درصورت عدم تسلیم اظهارنامه مالیاتی در موعد مقرر، برای اشخاص حقوقی و صاحبان مشاغل ۳۰% مالیات متعلق و برای سایر مؤدیان ۱۰% مالیات متعلق جریمه تعیین شده است که کلاً غیرقابل بخشش میباشد.
همچنین طبق ماده ۱۹۲ و ۱۹۴، مؤدیان در صورت کتمان درآمد یا ابراز هزینههای غیر واقعی و غیرقابلقبول در اظهارنامه تسلیمی، علاوه بر پرداخت جریمهای معادل ۳۰ درصد درآمد کتمان شده (که غیرقابل بخشش است)، تا سه سال پس از ابلاغ مالیات مشخصه قطعی، از هر گونه تسهیلات و بخشودگیهای مقرر در قانون مالیاتها نیز محروم خواهند شد.
پرسشهایی برای بحث:
۱- به نظر شما محاسبه مالیات با چه روشهای دیگری قابل انجام است؟ مزایا و معایب آن روشها نسبت به روش خوداظهاری چیست؟
۲- آیا به نظر شما جریمه و مجازات تعیین شده به اندازه کافی مؤدیان را ترغیب به صداقت در تکمیل اظهارنامه مالیاتی میکند؟
۲- نظارت و ارزیابی در شورای عالی انقلاب فرهنگی
شورای عالی انقلاب فرهنگی، بهعنوان قرارگاه اصلی کشور در حوزه فرهنگ، علاوه بر سیاستگذاری، وظیفه راهبری سیاستهای مصوب خود را نیز بر عهده دارد. لذا در مصوبه این شورا، با عنوان «جایگاه، اهداف و وظایف شورای عالی انقلاب فرهنگی» مصوب ۲۰/۸/۱۳۷۶، یکی از وظایف شورا بدین شرح بیان شده است:
«نظارت و پیگیری مستمر بر اجرای مصوبات شورای عالی انقلاب فرهنگی و ارزیابی نتایج و حمایت از اجرای آنها و نیز نظارت بر عدم مغایرت طرحها و برنامههای آموزشی، پژوهشی و فرهنگی -به اجرا درآمده توسط وزارتخانهها، مؤسسات و سازمانها- با اصول سیاستها و خطمشیهای مصوب فرهنگی کشور».
همچنین در مصوبه دیگر این شورا با عنوان «وظایف و ارکان دبیرخانه شورای عالی انقلاب فرهنگی» (مصوب ۲۵/۱۲/۱۳۷۷)، «ایجاد سیستم نظارت و کنترل بر اجرای مصوّبات شورای عالی و ارزیابی نتایج حاصله از اجرای مصوّبات و ارایه گزارشهای مربوط عنداللزوم»، از وظایف دبیرخانه دانسته شده است.
بنابراین شورای عالی انقلاب فرهنگی، با کمک و پشتیبانی دبیرخانه، بایستی اجرای مصوبات خود را ارزیابی کرده و بر حُسن اجرای آنها توسط دستگاههای اجرایی نظارت کند. این کار به لحاظ ساختاری، توسط چند واحد انجام میپذیرد؛ یکی «هیئت نظارت و بازرسی شورا» است که با مصوبه مستقیم شورا تشکیل شده و زیر نظر شورا فعالیت میکند. این هیئت، متشکل از منتخبین خودِ شورا و نمایندگان دستگاههای مربوطه (که رئیس آنها نیز عضو حقوقی شورا است) میباشد. دوم، «معاونت نظارت و راهبری مصوبات» است که یکی از معاونتهای دبیرخانه است. سوم، «معاونت نظارت و ارزیابی علم و فناوری» است که ذیل ستاد راهبری نقشه جامع علمی کشور فعالیت میکند[۱۱]. علاوه بر اینها، مرکزی با عنوان «مرکز رصد فرهنگ و علم» در دبیرخانه شورا وجود دارد که ارتباط مستقیمی با پایش وظایف محوله به دستگاهها ندارد، ولی تحولات کشور در حوزه علم و فرهنگ را رصد میکند و در ارزیابی تأثیر مداخلات شورا، میتواند فعالیت کند.
همانطور که مشخص است، در تمامی موارد فوق، نهاد ارزیابیکننده، در درون مجموعه شورای عالی و دبیرخانه آن قرار دارد. البته ممکن است گاه بهصورت موردی، ارزیابیهایی مثلاً از سوی دفتر رهبری در مورد برخی از مصوبات شورا انجام گیرد که البته آن هم معمولاً با مشارکت اجرایی خودِ شورا بوده است.
پرسشهایی برای بحث:
۱- با توضیحات فوق، میتوان سازوکار موجود ارزیابی و نظارت را در شورا، «خودارزیابی» دانست. به نظر شما، ملاحظاتی که در این نوع ارزیابی توصیه شد، در این نمونه قابل مشاهده است؟ به بیان دیگر، اگر نتایج ارزیابی، مطلوب نباشد، ارزیابیکننده باید بر خلاف خود یا نهاد بالادستی خود شهادت دهد؟ چه سازوکاری برای جلوگیری از خودسانسوری یا ایجاد تغییر در نتایج پیشبینی شده است؟
۲- به نظر شما، برای کارآمدتر شدن این سازوکار (خودارزیابی) در این نمونه، چه تمهیداتی میتوان اندیشید؟
۳- به نظر شما، چه نوع سازوکارهای دیگری میتواند در کنار خودارزیابی قرار گیرد؟
نظارت سیستمیسیستمهای فناوری اطلاعات، علاوه بر اینکه با حذف سلیقه و عامل انسانی و ثبت دقیق، در کاهش فساد میتواند نقش بسزایی داشته باشد، بهطور خاص در ارزیابی هم میتواند کمککننده باشد. گاه با استقرار سیستمهای اطلاعاتی مناسب، میتوان بدون دخالت دست (!)، ارزیابیهای دقیق و بهروز از فرایندها انجام داد. دادههای ثبتی مانند نقل و انتقالات، مالیاتی، بانکی، جرائم، خدمات شهری، تحصیلات، بستههای حمایتی، مسافرتهای خارجی، جمعیت و…، همگی به ما این امکان را میدهند که با درجه اطمینان بالایی، دادههای ارزیابی را بدست آوریم.
برای تسهیل نظارت سیستمی، باید تا حد امکان همه بازیگران بخش عمومی و بخش غیرعمومی، آدرسدار و دارای پروفایل و پیشینه باشند. با توجه به پیشرفت زیرساختهای فناوری اطلاعات، روزبهروز استفاده از این ابزارها، امکانپذیرتر شده است.
سامانه سیمفا
تجربه تهدید به جریمه وسایل نقلیه بدون معاینه فنی، همیشه در کشور ما، موفقیتآمیز بوده و توانسته است مردم را وادار به مراجعه به مراکز معاینه فنی نماید. اما کنترل تعداد زیاد خودرو مخصوصاً در کلانشهرها، مستلزم هزینههای فراوان بوده و بهطور کامل، هیچگاه امکانپذیر نیست. اما سؤال اینجاست که آیا نمیتوان بدون کنترل گسترده پلیس در خیابانها، این موضوع را کنترل کرد؟
به این منظور، در سال ۱۳۹۴، «سامانه ملی یکپارچه معاینه فنی (سیمفا)» ایجاد شد که در آن، اطلاعات مربوط به همه مراکز معاینه فنی کلانشهرهای کشور یکپارچه و تجمیع میشوند. از آنجا که مدل و پلاک تمامی خودروهایی که در شهرهای بزرگ تردد میکنند و اطلاعات معاینه فنی آنها بهصورت سیستمی ثبت است، پلیس میتواند جریمه را به راحتی و بدون حضور میدانی انجام دهد.
به نظر شما، این ایده، چه کاستیها یا اثرات جانبی میتواند داشته باشد؟ برای آنها چه راهحلی پیشنهاد میکنید؟
ارزیابی نهادهای خصوصینهادهای خصوصی و مردمی، میتوانند یکی از بهترین سازوکارهای ارزیابی از جایگاه غیرذینفع را بهتصویر بکشند. نهادهای غیررسمی دارای استقلال حقوقی و گاه دارای استقلال مالی از حاکمیت هستند. حتی معمولاً منافع این نهادها در انتشار گزارشهای صحیح و بدون جانبداری است. در برخی از کشورها، مؤسسات متعددی بهصورت خصوصی یا غیرانتفاعی، به ارزیابی عملکرد بخش عمومی میپردازند (بهعنوان مثال پیش از این به اندیشکدهها اشاره شد). این مؤسسات، با اهداف اقتصادی، سیاسی یا اجتماعی، علاقهمند به تثبیت برند و کسب اعتبار و اعتماد در میان جامعه هستند که در بلندمدت، جز از طریق صداقت، دقت و حرفهایگری بدست نمیآید.
۱- ارزیابی و نظارت بر سیاستهای مصرف ماریجوانا در آمریکا
در یادداشتهای بخش «تحلیل»، درباره قوانین ساماندهی مصرف ماریجوانا در آمریکا و تفاوتهای قانونگذاری در این موضوع بین ایالتهای مختلف، صحبت کردیم. همچنین به طور مشخص، ایالت واشنگتن را مورد بررسی قرار دادیم که از سال ۲۰۱۲ و با برگزاری یک همهپرسی، مصرف این ماده قانونی شد. مسئولیت اجرای این قانون در همان سال، به شورای کنترل ماریجوانا و مواد تقطیری (LCB)[۱۲] سپرده شد. رویکرد اصلی این شورا، نگاه همهجانبه به یک مسئله اجتماعی است و همانطور که از ساختار شورا[۱۳] هم مشخص است، این همهجانبهگرایی از آموزشهای مرتبط با مسئله و ایجاد آگاهی عمومی تا اخذ مالیات و حتی دستگیری در موارد تخلف از قانون را شامل میشود.شورای LCB از مجموعه شوراهای ایالت واشنگتن به شمار میآید. از اینجا به نمونه موردی RESULTS WASHINGTON و ساختاری که برای ردیابی شاخصها و ارزیابی نتایج در ایالت و توسط فرماندار واشنگتن در سال ۲۰۱۳ اجرا میشود، گریزی میزنیم. دیدیم که در RESULTS WASHINGTON، همه آژانسها، شوراها و کمیسیونهای ایالت موظف هستند که در دورههای مشخص و در حوزه مسائل مختص خود که در ارتباط با حوزههای پنجگانه[۱۴] ایالت بود، به ارائه گزارش بپردازند. مجموعه RESULTS WASHINGTON نیز مستقیماً ذیل فرماندار ایالت راهبری میشود و از سازمانهایی که با آن در ارتباط است، استقلال ساختاری دارد. شورای LCB در این مجموعه، در دو شورای مربوط به حوزه چهارم و پنجم حضور دارد و نمایندگان آن در جلسات ارزیابی ماهانهی RESULTS WASHINGTON به ارائه گزارش میپردازند.[۱۵]
علاوه بر این، در متن قانون مصوب سال ۲۰۱۲ آمده است که دو مؤسسه مشاوره BOTEC[۱۶] و سیاستگذاری عمومی ایالت واشنگتن (WSIPP) میبایست به ارزیابی تأثیرات اجرای این قانون بر دو مقوله اقتصاد و جمعیت ایالت واشنگتن بپردازند. اما رابطه این دو نهاد نظارتی با نهاد مجری قانون، با بررسی ساختار آنها بدست میآید. ساختار راهبری مؤسسه WSIPP به صورت شورایی متشکل از ۱۶ نفر از مدیران اصلی ایالت، نمایندههای مجلس، فرماندار ایالت و اساتید دانشکدههای سیاستگذاری عمومی واشنگتن است و از طرفی دیگر بخش اعظمی از هزینههای مؤسسه توسط دو بنیاد خصوصی[۱۷] که در حوزههای عامالمنفعه فعالیت میکنند، تأمین میشود.[۱۸]
مؤسسه تحقیقات و مشاوره BOTEC نیز اندیشکدهای خصوصی در ایالت واشنگتن است که در حوزه تخصصی سیاستهای جرایم و موادمخدر فعالیت میکند. این اندیشکده از همکاران قدیمی شورای LCB است که بیش از ۳۰ سال تجربه در حوزه مواد مخدر و جرایم مربوط به آن دارد و مدل درآمدی آن مبتنی بر ارائه خدمات مشاوره و پروژههایی است که برای دولت محلی ایالت واشنگتن یا نهادهایی در دیگر ایالتها و کشورها انجام میدهد. اعضای BOTEC از متخصصین اقتصادی، حقوقی، پزشکان و مهندسان میباشند و تیم راهبری موسسه شامل یک مدیر کل، یک مدیر اجرایی و چهار مدیر گروه میباشد. به صورت کلی خدماتی که BOTEC به شورای LCB ارائه میدهد شامل خدمات آزمایش کیفی محصولات، مدلسازیهای آماری، تحلیل سیاست و تنظیم مقررات میباشد. که در عین حال دارای ساختاری مستقل از LCB میباشد.[۱۹]
پرسشهایی برای بحث
۱- با توجه به ماهیت سه مجموعهای که به ارزیابی اجرای برنامه ماریجوانا در واشنگتن میپردازند، بفرمایید نوع استقلال این سه نهاد، چه تفاوتهایی با یکدیگر دارد؟
۲- مؤسسه S&P برای درجهبندی ریسک کسبوکارها
برای انجام ارزیابی از وضعیت کسبوکارها در کشور و الزام آنها به تلاش جهت بهبود نتایج ارزیابی، چه سازوکاری پیشنهاد میکنید؟ چگونه میتوان از اینکه نهاد ارزیابیکننده، در دام فساد و باجگیری نیفتد، اطمینان حاصل کرد؟
مؤسسه S&P[۲۰]، سالهاست به رتبهبندی بنگاههای اقتصادی (و سلامت اقتصادی مناطق) میپردازد. در ۲۸ کشور، تحلیلگران، مدیران و اقتصاددانان این مؤسسه، عوامل و روندهای مؤثر بر ارزش اعتباری[۲۱] را اندازه میگیرند. این رتبهبندی، میتواند معیاری برای سرمایهگذاران و ریسک انتظاری آنها از انجام سرمایهگذاری قرار گیرد.
پرسشهایی برای بحث:
۱- به نظر شما، چه چیزی میتواند صحت نتایج ارزیابیهای این مؤسسه را برای مردم تضمین کند؟ آیا ممکن نیست این مؤسسه، برای جذب سرمایه بیشتر در یک بنگاه یا منطقه، ارزیابیهای غلطی را منتشر کند؟
۲- با توجه به اینکه بهصورت نظری، قیمت سهام در بورس، بیانگر سوددهی و عملکرد انتظاری بنگاه در آینده است، دیگر چه نیازی به رتبهبندیهای تخصصی مانند رتبهبندی S&P است؟
۳- به نظر شما، آیا میتوان به شیوه مشابه، نهادهای ارزیابی یا نظرسنجی (مانند نظرسنجی انتخاباتی) معتبری در کشور ایجاد کرد؟
۳- بیمه و نظارت تخصصی[۲۲]
سازوکار بیمه، برای پوشش انواع ریسک، در سالهای اخیر، در کشور ما توسعه فراوانی یافته است. میتوان از این خاصیت استفاده کرد و ارزیابی تخصصی را با منافع اقتصادی شرکتهای بیمه، گره زد. شرکت بیمه، برای تخمین ریسک اتفاق (و در نتیجه تنظیم تعرفههای بیمهای برای پوشش آن ریسک)، مجبور است ارزیابی دقیقی از آن داشته باشد. لذا این شرکتها، معمولاً صدور بیمه را منوط به بررسیهای کارشناسی و انجام اقدامات پیشگیرانه میکنند. مثلاً برای صدور بیمه برای ساختمان، باید به لحاظ ساخت، تجهیزات و…، بررسی شود یا برای بیمه آسانسور، باید آسانسور سالم باشد و بازدیدهای ماهانه یا فصلی از آن انجام گیرد. اکنون سیاستگذار، کافی است که صدور پایان کار را مشروط به بیمه آسانسور نماید، بدون اینکه خود را درگیر فرایندهای اجرایی و فنی فراوان نماید. شاید بسیاری از مسائل سیاست عمومی نیز، در صنعت بیمه وجود نداشته باشند، ولی اصل این ایده (تضمین ریسک از سوی بخش خصوصی)، در قالبهای دیگر، قابل پیادهسازی باشد.
۴- دیدهبان شفافیت و عدالت
یکی از سازمانهای مردمنهادی که در سالهای اخیر با هدف ایجاد شفافیت و مبارزه با مفاسد تشکیل شده است، «دیدهبان شفافیت و عدالت» است. در اساسنامه این سازمان، درباره نوع فعالیت سازمان این طور آمده است:
«کلیه فعالیتهای سازمان غیرسیاسی، غیردولتی و غیرانتفاعی بوده و در موضوع مبارزه با فساد و عدم شفافیت در عملکرد هیئت حاکم به عنوان دو مانع بزرگ بر سر راه پیشرفت اجتماعی و تحقق عدالت در تمامی زمینهها شامل تحریف یا سوءاستفاده از مقررات قانونی بنیانهای نهادینهای که رشد اقتصادی وابسته به آنهاست، جرایم سازمانیافته، سوءاستفاده از قدرت، اقدامات فردی یا گروهی مجرمان، جلوگیری از اجرا و اعمال قوانین و هرگونه رفتار اقتصادی و اجتماعی که موجب کاهش درآمدهای دولت، بهرهوری سرمایهگذاری عمومی یا بهرهوری اقتصاد ملی، کاهش سطح خدمات اجتماعی، رقابتگریزی، ایجاد انحصارات، تعبیر و تفسیر قوانین با هدف رقابتگریزی، هر نوع تبانی به منظور کسب ثروت و منافع نامشروع از طریق توسل به قدرت شبکه با رعایت قوانین و مقررات جمهوری اسلامی ایران و این اساسنامه، فعالیت خواهد نمود.»
همچنین روش اجرای هدف عبارتست از: «به کارگیری روشهای تحقیق و پژوهشی، تهیه مدارک و مستندات، تبلیغ و ترویج روشهای پیشگیرانه، پیشنهاد لوایح قانون مورد نیاز مجلس شورای اسلامی، تهیه و ارائه راهبردها و راهکارهای تغییر مطلوب ساختارهای اقتصادی به دولتها، اطلاعرسانی و آگاهسازی عمومی و طرح دعاوی حقوقی، هر یک به تناسب فرصتها و ضرورت و در چارچوب قوانین موضوعه.»[۲۳]
این سازمان، با پشتوانه سیاسی و اطلاعاتی جمعی از سیاستمداران و نمایندگان ادوار مجلس شورای اسلامی که اکثراً دارای تخصصهای مرتبط هستند، تشکیل شده و به همین علت، دارای حمایت، رسانه و دسترسیهای خوبی هست. اگر چه این پشتوانه سیاسی، میتواند مانع از بیطرفی آن باشد، ولی در کشور ما، برای فعالیت در این حوزه، وجود چنین پشتوانهای ضروری به نظر میرسد. چنین ساختارهای مستقل از دستگاههای رسمی که در عین حال دارای پشتوانه سیاسی و مردمی نیز باشند و وابستگی به نهادهای خارج از کشور نداشته باشند، میتواند در فرایند ارزیابی و نظارت بر سیاستها، بسیار مفید و مؤثر باشد که متأسفانه در کشور ما تعداد زیادی از آن وجود ندارد.
پرسشهایی برای بحث:
۱- یکی از نهادهای خصوصی مهم در بسیاری از کشورها مخصوصاً در حوزه سیاسی، نهادهای آماری، نظرسنجی و پیمایش هستند. چرا این نهادها اهمیت دارند؟ به نظر شما چرا این نهادها به خوبی در کشور ما شکل نگرفتهاند؟
نظارت مردمی و شفافیتدر شرایطی که ساختارها و سیستمهای مناسبی برای نظارت نهادهای رسمی و غیررسمی وجود ندارد، موضوع شفافیت در انتشار دادهها، بسیار مهم و حیاتی است. این شفافیت عمدتاً توسط رسانهها و خبرنگاران جامعه محقق میشود، ولی ممکن است بر اساس برخی قوانین، دستگاههای بخش عمومی هم ملزم به افشا و انتشار بشوند. شفافیت، میتواند زمینه مطالبه عمومی را فراهم نماید و کاستیهای نظام ارزیابی (جایگاههای بدون نظارت، خلأهای قانونی، فسادهای سازمانی و…) را مکشوف کند. این مطالبه عمومی، گاه موجب میشود که دستورکارهای سیاستی تغییر کند و جامعه در مورد یک موضوع اجتماعی، احساس ضرورت و کرده و شروع به مطالبهگری نماید. مزیت دیگر شفافیت، احساس خطر دستگاههای بخش عمومی از خدشهدار شدن اعتبار آنها در منظر عموم و احیاناً تولید هزینههای سیاسی برای مدیران آنها است؛ نگرانیای که در ارزیابیهای رسمی، شاید چندان موضوعیتی نداشته باشد. به همین خاطر موضوع شفافیت و نظارت مردمی بیشتر در یک ساختار رقابت سیاسی (مانند رقابت احزاب سیاسی در یک ساختار دموکراتیک) معنادار و ممکن میشود.
همچنین شفافیت، امکان دسترسی تحلیلگران و دانشگاهیان به دادهها را فراهم میکند و آنها را مورد کنکاش علمی قرار میدهد. در مواقعی که بیم جدی از تقدم منافع شخصی بر مصالح جامعه یا ناکارآمدی نظامهای ارزیابی و نظارت وجود دارد، بهترین راه، شفافیت است؛ لذا شفافیت، با رسانه و علوم ارتباطات گره خورده است و صرفاً دارای یک بعد فنی و مهندسی نیست.
علاوه بر دسترسی عموم به اطلاعات، میتوان از ظرفیت مردمی در فرایند جمعآوری دادهها و اطلاعات و انجام ارزیابی هم استفاده نمود. مثلاً در سازمانهای خدماتی، میتوان نظام شکایات و پیشنهادات راهاندازی نمود و یا سطح رضایتمندی را از طریق پرسشنامه جمعآوری کرد.
۱- قانون «لینکلن» در «شفافیت برای ایران»
موضوع شفافیت، یک موضوع مهم و مطرح در سیاستگذاری عمومی است. یکی از مجموعههایی که در سالهای اخیر، بهخوبی در جهت تلاش برای گفتمانسازی در این حوزه تلاش نموده است، مؤسسه «شفافیت برای ایران» است. دعوت میکنیم سری به وبسایت این مؤسسه بزنید[۲۴] و با مطالعه مطالب خوب و جذاب آن، بیشتر با حوزه شفافیت آشنا شوید. بهعنوان مثال، توجه شما را بخشی از یک مطلب در این سایت جلب میکنیم[۲۵]:«اولین قانون حمایت از گزارشدهندگان تخلف در ایالات متحده و در سال ۱۷۷۸ با عنوان Whistleblower Protection Low به تصویب رسیده است. این قانون مربوط به زمانی است که دو نفر از افسران نیروی دریایی گزارش دادند که مقام ارشد آنها با اسیران انگلیسی بدرفتاری کرده است و به خاطر این گزارش، از کار اخراج شدند. این کار موجب تصویب قانون حمایتی از گزارشدهندگان تخلف شد و این قانون فقط جنبه حمایتی داشت.
اولین قانونی که علاوه بر حمایت، اقدام به تشویق گزارشدهندگان تخلف نمود مربوط به سال ۱۸۶۳ و جنگهای داخلی ایالات متحده آمریکاست که با عنوان False Claims Act (معروف به قانون لینکلن) به تصویب رسید. وقتی که تجهیزات ارتشی آنها ضعیف شد متوجه تخلفات شدید شدند. این مسئله شروعی برای False Claims Act شد که از گزارشدهندگان مردمی و تشویق آنها برای کشف مفاسد استفاده کنند.
در سال ۲۰۰۶ یک قانون جدید تصویب شد که فعالیت گزارشدهندگان فساد به حوزه مالیات و شرکتهای بورسی را توسعه دادند. در سال ۲۰۱۰ و بحرانهای مالی که از سال ۲۰۰۸ به وجود آمده بود در قانون Dodd – frank act توسعه دادند.
تشویق گزارشدهندگان فساد در قانون لینکلن (Lincoln Low)
False Claims Act که اولین قانونی تشویقی آمریکا است وقتی که فساد اتفاق میافتد، معمولاً دو تا سه برابر مبلغ فساد جریمهای است که برای مفسد در نظر میگیرند.
گزارشدهنده فساد ابتدا گزارش را به وزارت دادگستری میدهد، اگر وزارت دادگستری پرونده را پذیرفت و بعد از پیگیری، اثبات شد که آن فساد اتفاق افتاده است و جریمه را دریافت کرد، بسته به میزان دخیل بودن شاکی خصوصی (افشاگر) در پرونده، بین ۱۵ تا ۲۵ درصد دریافتی دولت از محل جریمه یا منافع را به گزارشدهنده میدهند. در صورتی که وزارت دادگستری پرونده را نپذیرد، شاکی خصوصی میتواند خود، پرونده را جلو برده و در صورت پیروزی ۲۵ تا ۳۰ درصد دریافتی دولت را مالک گردد. اگر شاکی خصوصی نیز در فعالیتهای ناصحیح مرتبط به پرونده دست داشته باشد، مجازات به صورت جداگانه اعمال و بابت مقصر بودن فرد، دادگاه سهم او را از دریافتی پرونده کاهش میدهد ]و در مجازات او تخفیف قائل میشود[.
جیکوب هاوارد اسپانسر اصلی لایحه اینگونه توضیح میدهد که: «بهطور خلاصه در این قانون از ایده قدیمی «وسوسه کردن» استفاده کردم، یک فرد دغل را برای مچگیری فرد دغل قرار دادم، این سریعترین و امن-ترین راهی است که تا بحال برای به محکمه آوردن دغلکاران یافتهام … .»»
طبق گزارش شرکت حقوقی «جنتری لاک»، دولت امریکا بین سالهای ۱۹۸۷ تا ۲۰۱۳ دقیقاً ۳۸٫۹ میلیارد دلار از پولهای اختلاس شده را دوباره بدست آورده است که ۷۰% از آن از طریق همین افشاگریها بوده است. مثلاً طبق آمار وزارت دادگستری فقط در سال ۲۰۱۶ مبلغی بیش از ۴٫۷ میلیارد دلار از طریق افشاگری به خزانه دولت امریکا بازگشته است. طبق بررسی انجام شده در شرکت افشاگری بینالمللی، ۵۶% از کل کارمندان امریکایی در سال ۲۰۰۷ در مورد مفاسد اقتصادی و مالی افشاگری کردهاند[۲۶].
دعوت میکنیم ادامه این مطلب را در سایت «شفافیت برای ایران» ببینید.
۲- تلفنهای نظارت مردمی
یکی از راههای ارزیابی مبتنی بر ورودیهای مردمی، ایجاد تلفنهای پاسخگو برای گزارشدهی آسان است. مثلاً برای پیشنهاد، انتقاد یا هر گزارش مردمی از سطح شهر، در کلیه موضوعاتی که مربوط به شهرداری تهران است، میتوان با تلفن ۱۸۸۸ تماس گرفت. این کار، به شهرداری این اجازه را میدهد که بازرسان خود را به تعداد مردم شهر افزایش دهد و حتی بر بازرسان رسمی خود نیز نظارت داشته باشد. به همینترتیب اکثر شرکتهای خدماتی بزرگ مانند بانکها، شماره تلفنهای بازرسی و شکایات مردمی دارند.
نظر شما در مورد تصویر زیر چیست؟ به نظر شما آیا این سیاست مؤثر است؟ چگونه میتوان تأثیر آن را بیشتر کرد؟
۳- دسترسی آزاد اطلاعاتی به اقدامات دولت انگلستان
از یادداشتهای قبل، نمونه موردی برنامههای میاندستگاهی دولت ائتلافی انگلستان را بخاطر آورید. دولت بهمنظور شفافسازی اقدامات خود، در وبسایتی تحت عنوان «شفافیت-شماره ۱۰» اطلاعات مربوط به وضعیت پیشرفت اقدامات دستگاهها در هریک از برنامهها را در وبسایتی دولتی بهطور دقیق و با تمام جزئیات در اختیار عموم جامعه قرار داده است[۲۷]، بهطوری که همه اقشار جامعه قادرند گزارش دستگاهها را در دورههای زمانی مشخص رصد نمایند. مطابق گزارشهای منتشره دپارتمانها در این سایت، میتوان بر اساس اقدامات تعیین شده (که با کدهایی مشخص شده است)، نتایج فعالیتهای دپارتمانها را در قالب «گزارش اقدام»[۲۸] بررسی نمود.
بهعنوان نمونه در صفحه اصلی سایت[۲۹]، بهطور اجمالی، گزارشی از وضعیت کنونی اقدامات دستگاههای دولت گزارش شده است. در شکل زیر، اقداماتی که باید در این ماه توسط هریک از دستگاهها انجام شود نشان د