متن مصاحبه
زیستبوم مشاوره سیاستی ایران، راههای رفته و نرفته
صادق امامیان با مرور حدودوثغور مفهوم و عملیات مشاوره سیاستی، وجود متولی حقوقی را از ضروریات این زیستبوم میداند.
سید محمدصادق امامیان، عضو هیئت امنای پژوهشکده سیاستگذاری شریف، در دفتر اندیشکده حکمرانی شریف پذیرای جامعه اندیشکدهها شد تا فرازوفرود اندیشکدهها طی سالیان را مرور و ایدههای سامانبخش خود را برای سال پیش رو توصیه کند. امامیان به گواه این مصاحبه و فعالیتهای سالهای اخیرش یک ذهن تنظیمگر است که ایده تنظیمگری را در حوزههای متعدد دنبال میکند. او در این گفتوگو نیز دغدغه تنظیمگری زیستبوم اندیشهورزی کشور را در محورهای متعدد نشان میدهد و بر ضرورت مقرراتگذاریهای شفاف و حقوقی در این فضا تاکید دارد. از نظر امامیان این مقررات باید متمایل به ارزشمندی اندیشکدهها باشد. «ارزشمندی» در تعریف وی از گذرگاه اعتباربخشی حقوقی و اعتباربخشی اقتصادی ممکن میشود.
جامعه اندیشکدهها پس از سه سال پیگیری، موفق به این مصاحبت شده است و این فال نیک را با مخاطبان همراه در میان میگذارد. خلاصهای از این گفتوگو را در ادامه میخوانید.
...
ابتدا تبیینی از تعریف شما از اندیشکده داشته باشیم. در منظومه فکری شما مجموعهها صرف انجام «سیاستپژوهی»، اندیشکده محسوب نمیشوند و باید به مرحله «مشاوره سیاستی» نائل شده باشند تا اندیشکده به حساب بیایند؟
تفاوتی که بین سیاستپژوهی و مشاوره سیاستی وجود دارد، وجه پررنگ کار عملیاتی در فرآیند مشاوره سیاستی است. سیاستپژوهی منحصر به نسخهپیچی و ارائه پیشنهاده است؛ در حالیکه مشاوره سیاستی یک گام جلوتر است. بر همین مبناست که اصطلاح Think Do Thank شکل گرفته است؛ که پیگیریهای اجرایی توصیهها را برجسته میکند.
به نظرم Research policy و تاکید بر پژوهشی که در سیاستپژوهی وجود دارد، در حیطه فعالیت دانشگاههاست. اما کار اندیشکدهها سیاستپژوهی و فراتر از سیاستپژوهی است.
در تزهای دانشگاهی، یک صفحه مربوط به پیشنهادات عملیاتی وجود دارد. اما عمده کار اندیشکدهای Policy Proposal است. یعنی اصلیترین بخش گزارش اندیشکدهای، توصیههای آن است. علاوه بر این، کمپینسازیها یا اقناعسازی اجتماعی، پایلوتسازی و غیره بخشی از زنجیره عملکرد نهادهای مشاوره سیاستی محسوب میشوند. بنابراین تمرکز بر روی پژوهش صرف، تقلیل کارکرد اندیشکده است.
نمونههای مطلوب از مشاوره سیاستی مورد نظر شما کدامها هستند؟
مثالهای بسیاری در اندیشکدههای قوی و قدیمی ما وجود دارد. طرح بنزین اندیشکده شریف، یک طرح مشاوره سیاستی بود که علاوه بر زمینه پژوهشی آن، حاوی توصیه سیاستی، تهیه پیشنویس قانون و طراحی ساختار است.
همچنین طرحی که اخیرا روی قانون انتخابات کار کردهایم. پژوهش دانشگاهی یا سیاستپژوهی در این حوزه میتواند پاسخ پرسشهایی را بدهد که معطوف به انواع نظامهای انتخاباتی است و بهترین نظام را برای ایران بررسی کند. اما کاری که اندیشکده میکند ناظر به چند سطح است. در سطح پیشنهاده به اقتضای شرایط سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و دینی کشور، در صدد است به معنای حقیقی مشکلی از شما را حل کند. در سطح مشاوره سیاستی از پژوهش خارج میشویم و وارد حیطههایی نظیر اجماعسازی، ائتلافسازی و ایجاد بسیج اجتماعی میشویم. اینها وجوهی است که مشاوره سیاستیِ طرح انتخابات را از عملیات پژوهشی آن متمایز میکند.
با همین تعریف و متمرکز بر همین دو مثال، باز هم به نظر میرسد در ایران مشاوره سیاستی با تعریفی که شما دارید، چندان مصداقی ندارد. یعنی آن وجه بسیج اجتماعی حول مسئله و ائتلافسازیها موانع جدی دارد و هنوز به عملیات اندیشکدهها تبدیل نشدهاند.
مقیاس پروژه بنزین و اصلاح نظام انتخابات حدود بسیار بزرگی دارند و به اصطلاح Mass Scale هستند. به این دلیل که همه آحاد جامعه را درگیر میکند، طبیعتا همه ابعاد آن کار یک مجموعه نیست. اندیشکده شریف به شدت روی ایجاد اجماع کریدورهای حاکمیت، ائتلافسازی و کار رسانهای کرده است. پروژههای وبپیج یا اپیلیکیشن انرژییار در جهت شبیهسازی طرح بنزین بودهاند. اما حتما جای کار بیشتری هم دارد و باید به سمت یک کمپین اجتماعی گسترده حرکت کرد.
از سوی دیگر در طرحهای بزرگ، درگیری عناصر سیاسی نیز بالاتر است. بنابراین معارضین آن نیز زیاد هستند. برخی طرحها که وجه امنیتی برجستهای دارند و افراد و گروههای متعدد درگیرش نیستند. در تنظیمگری رسانه، با وجود معارضین زیاد آن و مخالفت دولت وقت، چون مقیاس بزرگی نداشت، فضاسازیها و کمپینسازیهای حول آن در یک دامنه کوچک جواب داد. و از جایی به بعد عمده اجرای آن به اندیشکده واگذار شد. این طرح عملا Think Do Tank بوده است.
ورود یکی دو ساله اندیشهورزان به سطوح حکمرانی در دولت و مجلس را وجهی از همان Think Do Tank میدانید؟
به نظرم ورود به اجرائیات، بخشی از زندگی این افراد است و باید درگیر شوند. در این درگیری نیز سه ملاحظه و شرط باید صورت بگیرد. نخست اینکه جایگاه هایی که وارد میشوند، جایگاه سیاستسازی باشد، نه اجرا. یا اگر جایگاه اجرایی است، به لایههای سیاستی اجرا وارد شوند، نه درلایه عملیاتی آن. دوم اینکه ارتباطشان را با ایدههای سیاستی خود که پیشتر توسعه دادهاند، حفظ کنند. از نمونههای جهانی آن میتوانم به آقای الکس پاول و جفری ساکس اشاره کنم که دومی حتی در مقام نمایندگی سازمان ملل، ایدههای سیاستی خود را دنبال میکند. یعنی افراد ایدههای سیاستی خود را به جایگاهها ببرند، نه اینکه درگیر کارهای دیگر شوند. شرط سوم حفظ ارتباط افراد با نهادهایشان است. افراد به اندیشکده و نهاد خود به عنوان سکویی برای استخدام نگاه نکنند. رفتوبرگشت بین اندیشکده و اجرا میتواند انباشت دانش و تجربه را ممکن شود. این سه شرط در کنار هم، اتفاق مثبتی را از ورود اندیشهورزان به جایگاههای اجرایی رقم میزند.
وضعیت فعلی که یک بنبستی در پیشبرد اندیشهورزی در اجراست را چطور تحلیل میکنید؟ ایدههای سیاستی به جایگاههای اجرا وارد شدهاند اما به سد اقتضائات سیاسی برخورد کردهاند. گویا اندیشهورزان نگاه معصومانهای به حل مسائل داشتهاند و واقعیات سیاسی در ذهن آنها جایگاهی نداشته است.
من اینطور نگاه نمیکنم. فردی (Think tanker) که به برخی جایگاههای سیاسی مثل وزارت یا نمایندگی مجلس رسیده است، حتما اقتضائات سیاسی و اداری را میفهمد و به ادبیات سیاسی کشور مسلط است. وگرنه تا این حد بالا نمیرفت. البته حرف شما را به طور کامل رد نمیکنم. ما اندیشهورزان را در اتاقهای دربسته و به دور از کریدورهای حاکمیت پرورش میدهیم. اگر به این کریدورها هم راهی مییابند، بسیار تکنوکراتیک، خطی و فرمولی با مسائل برخورد میکنند. و درکی از فرآیند Policy Political Process ندارند. این فرآیند ذاتا ابر سیاسی قوی و پررنگی دارد و بسته به سیاستی که درباره آن صحبت میکنیم، ایعاد سیاسی میتواند قویتر و ضعیفتر باشد. به هر حال افراد به دنبال حفظ چهره خود در جامعه هستند و در موضوعاتی که محل اختلاف است، ابعاد فنی را کاملا کنار میگذارند و صرفا سیاسی رفتار میکنند.
همینجا بحث نسبت حاکمیت و اندیشکدهها پیش میآید. به نظر میرسد حاکمیت نهادهایی را تحت عنوان اتاق فکر یا اندیشکده وارد و روی آن سرمایهگذاریهایی هم کرده است اما اکنون میلی به تاثیرگذاری آن ندارد. از نظر شما نسبت مطلوب حاکمیت و اندیشکدهها چگونه است؟
وقتی از واژه حاکمیت استفاده میشود، پیشفرضهایی به بحث وارد میشود. بعد از این نکته، اندیشکدهها در این ساختار سیاسی میتوانند چند نقش و کارکرد مطلوب داشته باشند. در وهله نخست اندیشکدهها میتوانند نهادهایی برای جامعهپذیری عده بسیاری از پژوهشگران و نسلهای جوان تحصیلکرده کشور باشند. افراد در اندیشکدهها شیوههای تخاطب و زبان سیاسی کشور را فرا میگیرند و پیچیدگیهای امر سیاست را درک میکنند.
کارکرد دیگر اندیشکدهها میتواند تربیت نیروهای لازم برای کشور باشد و از این طریق در شکلبندی و سازه سیاسی نظام مشارکت داشته باشند. این تربیت نیز وجوه متعددی میتواند داشته باشد. به طور مثال از تربیت نیروها و بروکراتهای لازم برای دیوانسالاری کشور آغاز شود و به تربیت حتی نیروهای سیاسی مورد نیاز کمک کند. این کارکرد (تربیت نیرو) میتواند ضعف نظام حزبی ما را نیز جبران کند. با این توضیح که اندیشکدهها، به فضاهایی برای تربیت و ایجاد اعضای پایدار برای احزاب تبدیل شوند. یعنی یک مبانی سیاسی بسازیم و روی آن بدنه سیاسی سوار کنیم که برایمان سیاستورزی کنند.
همچنین اندیشکدهها میتوانند به عنوان نهادهایی مدنی که کمتر شائبه ذینفعبودن داشته باشند، ظاهر شوند و واسطه میان جامعه و حاکمیت قرار بگیرند.
این وضعیت مطلوب ارتباط حاکمیت و اندیشکدههاست. وضعیت فعلی را چطور آسیبشناسی میکنید؟
وضعیت مطلوب در نسبت با واقعیت ترسیم شد. اما وضعیت فعلی، رابطهای در حال شکلگیری است. سابقه این نوع ارتباطها به ارتباط حوزه و دانشگاه با حاکمیت بازمیگردد؛ که تجربه موفقی هم نبوده است. قرار هم نبوده که ارتباط موفقی باشد. چراکه نیاز به واسطهای داشته است. به طور مثال رابطه صنعت و دانشگاه نمیتواند رابطه موفقی باشد؛ این واسطهای به نام شرکتهای دانشبنیان است که به آن سامان میدهد. اگر این واسطه نبود، ارتباط میان صنعت و دانشگاه، در وضعیت طرد و تحقیر یکدیگر باقی میماند.
ما به تنوعی از نهادهای واسط نیاز داریم. نهادهای مشاوره سیاستی که اندیشکدهها هم یک نوع آن هستند و خود اندیشکدهها هم به چند نوع تقسیم میشوند، میتوانند نهاد واسط میان نهاد علم و نهاد اجرا باشند. اما پس از چند دهه فعالیت مجموعههای مشاوره سیاستی، یک خلایی ایجاد شد. چراکه شیوه مواجهه اندیشکدهها با مسائل بهروز نبود و ابزارشان نیز سنتی بود. به طور مثال مجموعه معظمی همچون مرکز پژوهشهای مجلس تا مدتها گزارش مکتوب تولید میکرد و استفاده از بسته متنوعی از ابزار در آن دیده نمیشد. از سوی دیگر برخی از مجموعههای بزرگ به Gatekeeperهایی تبدیل شدهاند که اجازه ورود سایر مجموعهها به نهاد مربوطه را نمیدهند. در بحث شرکتهای دانشبنیان نیز همین تجربه وجود داشت. برخی اجازه ورود به صنایع را نداشتند. اما این رویه تعدیل شد. در زیستبوم مشاوره سیاستی نیز اتفاقات خوبی در حال شکلگیری است و دسترسی به نهادهای حاکمیتی برای مجموعههای مختلف فراهم شده است.
معطوف به سال 1402 چه توصیههایی برای بهبود وضعیت اندیشهورزی در کشور دارید؟
یک زمانی در کشور دانشبنیانها به عنوان ارزش معرفی شدند، برای آنها قانون تصویب شد و حمایتهای بسیاری به آنسو سرازیر شد. همین کار را در زیستبوم مشاوره سیاستی لازم داریم. یعنی اعتبار حقوقی و اعتبار اقتصادی از طریق ایجاد چرخه اقتصادی، باید حول مجموعههای مشاوره سیاستی شکل گیرد تا به بالندگی و تاثیرگذاری مطلوب برسند. ارزشمندی از طریق چرخه اقتصادی ایجاد میشود. چراکه معمولا پول به جایی میرود که ارزشی داشته باشد.
شما تخصیص بودجه سیاستپژوهی را در این ارزشمندی اقتصادی موثر میدانید؟
من به عنوان فردی که در حوزه مشاوره سیاستی کار میکنم، میدانم که نباد جواب ساده به سوالات داد. بنابراین تمایل دارم درباره تخصیص اعتبارات جواب بله یا خیر ندهم. چراکه همواره مشکلات در جزئیات پدیدار میشوند. بودجه سیاستپژوهی هم میتواند در سبد متنوع تامین مالی در نظر گرفته شود. اما باید دید الزامات اجرایی آن چگونه دیده میشود. بودجه سیاستپژوهی میتواند تاثیرات مثبتی داشته باشد اما یک «اگر» بزرگ (If) دارد؛ اگر تنظیمگر و مجری درستی آن را به دست بگیرد.
بیش و پیش از ایجاد ابزارهای جدید ما نیاز داریم نهاد اندیشکده را پالایش و هرززدایی کنیم. اکنون دانشگاههای ما گرچه نوآور و منعطف نیستند اما از یک استانداردی برخوردارند. اندیشکدهها نیز نیازمند استانداردسازی هستند. این مجموعهها غیررسمی هستند و پیش از استانداردسازی بودجهبندی برای آن میتواند شدیدا فسادزا باشد.
در نهایت توصیه میکنم به ابزارهای جدید فکر نکنیم و با ابزارهای فعلی کار کنیم؛ بودجه پژوهشی، معاونت علم و فناوری ریاستجمهوری، صندوق پژوهش و فناوری، شرکتهای دانشبنیان و بنیاد ملی نخبگان از ابزارهای فعلی ما هستند.
برای رسمیتبخشیدن به اندیشکدهها دو روش اعتبار حقوقی و اعتبار اقتصادی را اشاره کردید؛ که مداخله از بیرون محسوب میشوند. درون زیستبوم اندیشکدهها چطور میتوانند روند به رسمیت شناختهشدن خودشان را تقویت کنند؟
سوق و ایجاد انگیزه اندیشکدهها باید در جهت استفاده از ابزارهای نوین باشد. نوآوریهای سیاستی و نوآوریهای ابزاری در سیاستسازی و سیاستپژوهی را وارد کنند. ایدههای جدید و غیرتکراری مهم هستند. نکته دومی که توصیه میکنم نزدیکی به نهاد سیاست و دورشدن از وضعیت شدیدا تکنوکراتیک فعلی است. ما به تنوع اندیشکدهها و بهویژه اندیشکدههای سیاسی و حزبی نیاز داریم. روسای جمهوری ما در حوزه سیاست تنهاترین هستند. پیش از انتخابات، تبلیغات و اطلاعرسانی حول فرد شکل میگیرد؛ اما پس از انتخابات آن حلقه مشاوره سیاستی را ندارد. علاوه بر گارد امنیتی، باید یک گارد سیاستی دور روسای جمهور شکل بگیرد و ماشین سیاستسازی و تصمیمسازی افراد منتخب شوند.
در نهایت هم وجود یک متولی واحد خوب را برای زیستبوم ضروری میدانم. هنوز مشخص نیست متولی این حوزه، وزارت علوم، معاونت علموفناوری، خانه اندیشهورزان یا سایر نهادها هستند. به لحاظ حقوقی و رسمی باید متولی این فضا مشخص باشد. چراکه اکنون تمام فعالیتها در قالب «کمک» است و آن ساماندهی و انسجام حقوقی-مالی-اقتصادی شکل نگرفته است.
به عنوان سوال آخر اگر بخواهید افراد یا مجموعههایی را به عنوان الگو و چهره مطلوب اندیشهورزی معرفی کنید، چه افرادی را نام میبرید؟
آنچه که از دور میبینم آقای نگاهداری در مرکز پژوهشهای مجلس به سمت سیاستیشدن این مجموعه پیش میرود. ممکن است انتقادهایی هم به ایشان داشته باشم، اما این تحول در مرکز پژوهشها را میبینم. آقای حسین میرزاپور از اندیشکده شریف در حوزه Digital Policy نقشآفرینی جدی دارد و در این حوزه عرصههای جدیدی را باز کرده است.
مورد دیگر سند تحول دولت بود که ایده ایجاد یک نظام سیاستی در کنار رئیسجمهور را آقای اسماعیل سقاب اصفهانی دنبال میکرد. گرچه این طرح اکنون پیشبردی ندارد.
آقای محمد صاحبکار نیز که اکنون به قوه قضائیه رفته است، توانسته است بحثهای راهبردی جدی را در حوزههای حقوقی باز کند. با توجه به اینکه سیستمهای حقوقی و قضائی از متصلبترین سیستمها هستند و جایابی در آنها بسیار دشوار است، ایشان توانسته به عنوان یک فرد اندیشکدهای موفق باشد و حرکتهایی بکند.
پایان/