در باب تعارض یا عدم تعارض اقتصاد رفتاری و اقتصاد متعارف

در باب تعارض یا عدم تعارض اقتصاد رفتاری و اقتصاد متعارف


سیاست گذاری اقتصاد



اقتصاد و سیاست‌گذاری رفتاری در دهه اخیر مورد استقبال جامعه دانشگاهی قرارگرفته است و بسیاری از طرفداران رویکرد رفتاری نقدهای زیادی به مفروضات اقتصاد متعارف دارند. به نظرم یکی از نقدهایی که به بسیاری از نویسندگان با رویکرد رفتاری وجود دارد نسبت دادن چیزهایی به اقتصاد متعارف است که درست نیستند.

تا جایی که من از مدل‌ها و نظریات اقتصاد متعارف آگاهی دارم مسئله این نیست که اقتصاد رایج تصمیم‌گیری‌های انسان را فقط اقتصادی می‌بیند، انسان را به‌صورت فردی مجزا از سایرین می‌بیند، در تابع مطلوبیت هر فرد سایرین را نمی‌بیند، انسان را بدون خطا می‌بیند، عقلانیت مطلق برای انسان قائل هستند و …؛ که اتفاقاً این موارد در مقالات مختلفی در همین مدل‌های رایج وجود دارد.

مسئله اصلی بین اقتصاددانان این است که تا زمانی که رفتار انسان‌ها را تا حد خوبی می‌توان با فرض عدم وجود خطا توضیح داد، لزومی به پذیرش فرض خطای نظام‌مند نیست. تا زمانی که می‌توان با لحاظ کردن مصرف، رفتار یک فرد را توضیح داد نیازی به واردکردن احساسات که مسئله را فوق‌العاده پیچیده می‌کند نیست.

پس چه زمانی باید این رویکردهای رفتاری را در مدل‌سازی وارد کرد؟ به‌طور مثال تا زمانی که فروض و مدل‌های ساده می‌تواند ۸۰% یک پدیده را توضیح دهد، واردکردن فروض پیچیده برای توضیح ۹۰% یک پدیده برای اقتصاددانان جالب نیست. اما زمانی که با فرض عدم خطای نظام‌مند صرفاً ۲۰% یک پدیده توضیح داده می‌شود، آنگاه می‌توان به سراغ مفروضات رفتاری رفت تا عالم واقع را بهتر توضیح داد.

بنابراین باید دقت کرد اینکه عموم اقتصاددانان مفروضات رفتاری را لحاظ نمی‌کنند دلیل بر این نیست که دنیا را واقعی نمی‌بینند و یا بدیهیات رفتاری انسان را متوجه نیستند، و یا واقعاً تصور می‌کنند که انسان احساسات را در تصمیمات خود لحاظ نمی‌کند. سؤال این است که در یک مدل اقتصاد کلان که مفروضات ساده تا حد خوبی دنیای واقعی را توضیح می‌دهد، چرا باید احساسات و خطاهای انسان را وارد مدل‌سازی کرد درحالی‌که می‌دانیم این موارد چه حجم عظیمی از پیچیدگی را به مدل اضافه می‌کند، و چه‌بسا آن را حل ناپذیر می‌کند.

اما زمانی که این مدل‌ها از توضیح دنیای واقعی ناتوان می‌شوند، قطعاً مدل‌های رفتاری بسیار راهگشا خواهند بود. بنابراین مدل‌های رفتاری به‌عنوان مکمل مدل‌های موجود توسط بسیاری از اقتصاددانان رایج پذیرفته‌شده‌اند، و نباید آن‌ها را در تقابل باهم دید.