در این متن ضمن ارائه تحلیلی اجمالی بر نظام فرآیندی بازار کار ایران، به حلقههای مفقودهای اشاره میشود که فقدان آنها باعث شده ما شاهد بازاری ناکارآمد و نامتوازن در کشور باشیم.
بازار کار همه کشورها با درجات مختلف توسعهیافتگی و با نظامهای اقتصادی متفاوت جملگی با مسائل و چالشهایی از قبیل بیکاری جوانان و فارغالتحصیلان دانشگاهی، مهارتهای بلااستفاده در بازار، تعدیل نیروی گسترده، بیکاری پایدار یا نرخهای ناپایدار ایجاد اشتغال در سطوح گوناگون مواجهاند و به شکل دائمی با آنها دسته و پنجه نرم میکنند. اما آنچه بازار کار برخی کشورها را از دیگران متمایز میکند مدیریت کارآمد این چالشها به بهترین شکل و با کمترین هزینه ممکن است. بهطوریکه هیچیک از این چالشها و عارضهها بهواسطه مقطعی بودن بهعنوان ویژگی بارز این بازارها شناختهنشده و در عوض کارآمدی و پایداری از شاخصههای مهم آنها به شمار میرود. در مقابل، دستهای از بازارهای کار قرار دارند که بهشدت ناکارآمد، ناپایدار و شکننده هستند و بهواسطه شدت و دوام چالشهای فوقالذکر، این عارضهها دیگر گذرا نبوده و بهعنوان ویژگیهای پایدار این نوع بازارها شناخته میشوند.
بر همین اساس، نرخ بالای بیکاری جمعیت فعال کشور بهویژه در میان جوانان و فارغالتحصیلان دانشگاهی را میتوان عمدهترین چالش پیش روی بازار کار ایران و بهنوعی ویژگی و شاخصه مهم آن نیز برشمرد. هرچند ممکن است دستهای از کارشناسان بر این باور باشند که عوامل مختلف اقتصادی، اجتماعی و سیاسی همانند رکود یا رشد پایین اقتصادی، رشد نامتوازن جمعیتی در دهههای گذشته و مهاجرت بیرویه به شهرها یا بحرانها و بیثباتیهای سیاسی بهویژه در دوران تحریم را باید علت و عامل اصلی این نرخ بالای بیکاری دانست و لذا این بحران مقطعی بوده و حالت گذرا دارد. اما بدون دستکم گرفتن نقش عوامل فوق، چنانچه حتی ما دوران رشد و رونق اقتصادی و ثبات اجتماعی و سیاسی در دورههای پیشین را در نظر بگیریم، باز همچنان میتوان معضل بیکاری یا به بیانی بهتر چالش ایجاد شغل در کشور را بهصورت مداوم مشاهده کرد. درواقع در طول چند دهه گذشته، در کمتر دورهای کشور شرایط پایداری را درزمینهٔ ایجاد اشتغال یا کنترل بیکاری تجربه کرده است. این نکته مؤید آن است که در تحلیل وضعیت بحرانی بازار کار ایران، علاوه بر نقش عوامل خرد و کلان اقتصادی، اجتماعی و سیاسی، سایر عوامل ازجمله ساختار نهادی و نظام فرآیندی حاکم بر این بازار باید موردتوجه قرار گیرد. رویکردی که تاکنون متأسفانه کمتر موردمطالعه و موشکافی دقیق قرارگرفته است و در این نوشتار بهصورت اجمالی جنبههایی از آن موردبحث قرار میگیرد.
منظور از ساختار نهادی و نظام فرآیندی بازار کار به زبان ساده، بستر و چارچوبی است که بازیگران اصلی و تأثیرگذار در آن در تعامل با یکدیگر به ایفای نقش میپردازند. بهبیاندیگر، بازیگران بازار کار ایران چه در طرفین عرضه یا تقاضا و چه در نقش نهادهای واسط در طول چند دهه گذشته بهواسطه شرایط حاکم و نیروهای تأثیرگذار و نیز نوع تعامل با یکدیگر بهگونهای شکلگرفته و توسعهیافتهاند که خروجی و بازده کلی عملکرد آنان منجر به شکلگیری یک بازار کار ناکارآمد و غیر متوازن شده است. بازاری با چنین کیفیتی در اکثر مواقع دچار حالتهای بیثباتی، عدم تعادل یا شکست است که حتی با حضور و تداوم نیروهای مداخلهگر نیز امکان بازگشت ثبات یا تعادل بسیار دور از ذهن است. اما سؤال اساسی این است که مگر چه بر سر فرآیندهای نظام بازار کار ایران آمده است که نهتنها در انجام وظایف ذاتی خود درزمینهٔ ایجاد تعادل میان عرضه و تقاضا دچار مشکل شده است بلکه نیروها و نهادهای مداخلهگر و تنظیمگر نیز دیگر بهدرستی قادر به ایفای نقش خود برای برگرداندن ثبات یا برقراری حالت تعادل نیستند. در این نوشتار به دنبال پاسخهایی برای این سؤال از منظر فرآیندی و تأکید بر حلقههای مفقوده نظام بازار کار ایران خواهیم بود که در ادامه به تعدادی از آنها اشاره میشود.
- چارچوب جامع سیاستگذاری کار و اشتغال
منظور از چنین چارچوبی، وجود ساختار و مکانیسمی منسجم برای ترسیم اهداف و خطوط کلی و درعینحال اصول و قواعد عملیاتی کردن نقشه راه یک کشور در مسیر ایجاد اشتغال است. برای داشتن چنین ساختار سیاستی و مکانیسم اجرایی، در وهله اول دولت باید بهدرستی چالشها و فرصتهای موجود در کشور را در افقهای مختلف زمانی تعیین و نشانهگذاری کند. تعیین این چالشها و فرصتها بهطورقطع باید در تعامل و هماندیشی با کلیه بازیگران و نقشآفرینان بازار کار مشخص شوند تا ضمن اینکه همه عوامل به آن باور کامل داشته و منفعت خود را در آن متبلور ببینند، به آن متعهد نیز بوده و بدین ترتیب دوام و اجرای بیکموکاست و کاست این چارچوب سیاستی تضمین شود. چنین چارچوب و ساختار سیاستی را نباید با یک برنامه اجرایی که صرفاً هدفش ایجاد شغل است، اشتباه گرفت. چراکه نهتنها دربرگیرنده طیف وسیعی از نهادها و برنامههای مختلف اقتصادی و اجتماعی است، بلکه بهواسطه این جامعیت، تمام جنبههای بازار کار اعم از طرفین عرضه و تقاضا و حتی مکانیسم فرآیندی بازار را تحت تأثیر مستقیم خود قرار میدهد. از این منظر، میتوان آن را بهنوعی نبض بازار کار و به گردش درآورندهی جریان حیات در میان اجزا و جوارح بازار کار برشمرد. نکته بسیار مهم در مورد بهکارگیری چنین چارچوبی این است که شاید بتوان آن را با استفاده از یک پلتفورم کلی و ابتدایی که دربرگیرنده ساختمان و عناصر کلیدی است و از نهادهایی همچون سازمان بینالمللی کار یا از تجارب موفق دیگر کشورها کپی یا گرتهبرداری شده، طراحی کرد. ولی باید حتماً با شرایط توسعهیافتگی کشور و از همه مهمتر با ساختار کلان نهادی آن کشور همخوانی داشته و مطابقت کند. کاری که غالباً با سختیها و دشواریهای بسیاری همراه است و معمولاً دولتها در برخی کشورها در راستای منافع زودگذر به شکل سطحی با آن برخورد کرده و چارچوب سیاستی حاصله از بنیان و ساختمانی متزلزل و همچنین خاصیت و کارکردی کوتاهمدت و در بهترین حالت میانمدت برخوردار است و بههیچوجه اهداف و برنامههای بلندمدت کشور را نمایندگی و راهنمایی نمیکند.
در کشور ما به علت فقدان این چارچوب جامع سیاستگذاری، متأسفانه مجموعهای متنوع و گاه ناهمگون و ناهماهنگ از برنامههای اجرایی اشتغالزایی ضربتی و کوتاهمدت در بخشهای مختلف اقتصادی یا در یک سطح بالاتر، اسناد ملی و منطقهای میانمدت اشتغال جای چنین ساختاری را بهاشتباه پرکردهاند. مسئولان و تصمیم سازان عرصه کار و اشتغال کشور نیز در نبود چارچوب کلان فوقالذکر، با اتکا بر این برنامههای اجرایی کوتاهمدت و میانمدت، در حال سیاستگذاری و برنامهریزی و اجرا و اقدام در عرصه بازار کار هستند. لذا اتفاقی نیست که گاه ما شاهد اجرا و پیادهسازی برنامههای اشتغالزایی ناهماهنگ و حتی ناهمسو در بخشهای مختلف اقتصادی در زمان تصدیگری یک دولت در کشور هستیم. همچنین ممکن است با اندکی خوشبینی فرض کنیم که کلیه سیاستها و برنامههای کار و اشتغال یک دولت در دوره زمانی خاص کاملاً همسو و هماهنگ و مؤثر باشند. اما در دولت بعدی، برنامهها و رویههایی متفاوت در بازار کار پیریزی و اجرا میشوند که برنامهها و رویههای پیشین را بیاثر میکنند یا از بین میبرند. بدین ترتیب است که در طول یک بازه زمانی بلندمدت و در شرایط اقتصادی و اجتماعی و سیاسی گوناگون، بازار کار نهتنها عملکرد مشخص و روشنی را از خود نمیتواند بروز بدهد، بلکه فرصت بازطراحی یا بازسازی آن در مسیر درست هیچگاه فراهم نمیشود. این عملکرد فرآیندی ناقص و ناهماهنگ بازار کار، بهتدریج میتواند پیامدهای ناگوار و فاجعهآمیزی ازجمله شکاف عمیق میان عرضه و تقاضای نیروی کار و شکلگیری یک بازار کار کاملاً نامتوازن را در پی داشته باشد که برای ترمیم آن نیاز بهصرف هزینههای بسیار گزاف اقتصادی و اجتماعی و گذشت زمان بسیار طولانی باشد.
- بازوهای مشورتی و نظارتی حرفهای حوزه کار و اشتغال
در کنار ضرورت وجود یک چارچوب ملی جامع سیاستگذاری کار و نیز عزم و اراده ملی میان سیاستگذاران کلان بازار کار برای ایجاد و توسعه چنین زیرساختی، سؤال دیگری پیش روی قرار میگیرد. برای طراحی و پیادهسازی چنین چارچوبی نیاز به چه جنس افراد متخصص یا نهادهای حرفهای است؟ امروزه با توجه به اهمیت کلیدی بازار کار، در بسیاری از کشورها خصوصاً آنهایی که در حوزه مدیریت حوزه کار و اشتغال دارای حسن شهرت و سابقه هستند همانند آلمان، نهادهای تخصصی در بخشهای دولتی و خصوصی با قدمت نسبتاً طولانی و با استانداردهای بالایی وجود دارند که بهعنوان بازوهای مشاورتی و نظارتی دولت و دیگر بازیگران بازار کار عمل میکنند. وظیفه این نهادها و مؤسسات که معمولاً به شکل کانونهای مشورتی، اتاقهای فکر ملی و منطقهای، سازمانهای آموزشی و تحقیقاتی یا مؤسسات و آژانسهای خصوصی مشاوره فعالیت میکنند، ارائه نظرات و راهکارهای تخصصی مبتنی بر آخرین دستاوردهای علمی و تجربی روز دنیا به برنامهریزان و سیاستگذاران و دیگر ذینفعان بازار کار است. این نهادها به کمک کارشناسان حرفهای خود در بازار کار، با نظارت و رهگیری آخرین تحولات بازارهای کار محلی، منطقهای و ملی، نقش کلیدی و تأثیرگذاری در ایجاد و ارائه گزینههای سیاستی و برنامهای متنوع هماهنگ با جریان کلی و کلان نظام بازار کار و تصمیمسازی همسو با اهداف کوتاه و بلندمدت برای سیاستگذاران و نهایتاً تسهیل تعاملات هوشمند و سازنده میان بازیگران بازار ایفا میکنند. اما نکته جالب اینجاست که ساختار آموزشی و پژوهشی در این کشورها که گاه خود از مشتریان این نهادهای مشاورتی هستند، با ایجاد رشتههای دانشگاهی مرتبط با بازار کار و حتی طراحی دورههای کارآموزی حرفهای کوتاهمدت و میانمدت برای دانشجویان و کارورزان در این نهادها و مؤسسات مشاورتی، نقش سازندهای در پرورش کارشناسان حوزه بازار کار ایفا میکنند. بدین ترتیب شبکهای از افراد متخصص و نهادهای حرفهای، برنامهریزان و سیاستگذاران و بازیگران حوزه کار را پشتیبانی میکنند.
کشور ما در این مورد نیز متأسفانه وضعیت مطلوبی ندارد. نهتنها نهادهای حرفهای مشورتی و نظارتی در حوزه بازار کار در بخشهای دولتی و خصوصی شکل نگرفتهاند، بلکه دانشگاهها و نهادهای پژوهشی کشور نیز در این عرصه فعالیت قابلتوجهی را تاکنون به انجام نرساندهاند. بهطوریکه بازار کار ایران از حیث وجود اندیشکدهها، مؤسسات تحقیقاتی، کارشناسان و متخصصان حرفهای بازار کار در وضع اسفناکی به سر میبرد. برای مثال، موسسه کار و تأمین اجتماعی وابسته به وزارت کار که ازجمله معدود نهادهای موجود در این حوزه در کشور محسوب میشود و در طول سالیان گذشته مطالعات و تحقیقات، خوبی را در این حوزه به انجام رسانده است، در حال حاضر در رکود فعالیتی به سر میبرد. در چنین شرایطی و در نبود بازوهای مشورتی حرفهای در کشور، بار سنگین تصمیمسازی، برنامهریزی، اجرای برنامههای خرد و کلان بازار کار و حتی نظارت بر این برنامهها غالباً بر دوش نیروهای ستادی وزارتخانهها و نهادهای اجرایی ذیربط است. در این حالت نیز معمولاً با توجه به ساختار سازمانی بوروکراتیک و حجم بالای امور جاریه این نهادهای دولتی و سازمانهای اجرایی، عملاً مجالی برای طرحریزی چارچوب سیاستی جامع و اجرای برنامههای هماهنگ و همسو با اهداف کلان و بلندمدت کشور در حوزه بازار کار بهندرت فراهم میشود.
- سیستم جامع اطلاعات و گزارش دهی بازار کار
یکی دیگر از پیشنیازهای اساسی سیاستگذاری و برنامهریزی هماهنگ و هوشمند در بازار کار ایجاد و توسعه یک «سیستم جامع اطلاعات بازار کار» است. در این سیستم اطلاعات کامل و فراگیر همه بخشهای بازار کار و از جنبههای مختلف علیالخصوص طرفین عرضه و تقاضا، به شکل منظم گردآوری و پردازش میشود و به نحو بهینه اطلاعرسانی و در دسترس همه ذینفعان بازار کار بهویژه تصمیمگیران کلان کشور قرار میگیرد. وجود چنین سیستم اطلاعاتی در حالت ایدهآل اثرات بسیار مفیدی را برای تمام بازیگران میتواند در پی داشته باشد. بازیگران طرف عرضه و تقاضا با اتکا بر وجود چنین زیرساخت اطلاعاتی قادر خواهند بود علاوه بر آگاهی از عملکرد خود و دیگر بازیگران فعال در بازار، در جهت برنامهریزی برای نقشآفرینی خود در بازار و هماهنگسازی تعاملات خود با دیگر نقشآفرینان همراه با تحولات آتی گام بردارند. وجود چنین سیستم اطلاعاتی همزمان میتواند مزایای فراوانی نیز برای نهادهای واسط و مداخلهگر ازجمله سازمانهای دولتی در امور سیاستگذاری و تنظیمگری بازار کار فراهم کند. درواقع نهادهای واسط با بهرهگیری از اطلاعاتی که این سیستم فراهم میآورد قادر خواهند بود با تحلیل عملکرد پیشین بازیگران، روندهای آتی و شوکهای احتمالی در بازار را پیشبینی کنند و راهکارهایی را برای مثال افزایش ناگهانی نرخ ورود متقاضیان اشتغال یا کاهش نیروی کار از سوی کارفرمایان در نظر بگیرند. لذا یکی از ویژگیهای کلیدی چنین سیستم جامع اطلاعاتی در حالت مطلوب این خواهد بود که علاوه بر شاخصهای گذشتهنگر، از نشانگرهای پیشنگر نیز برخوردار باشد. ایجاد چنین زیرساختهای اطلاعاتی مستلزم عزم و اراده ملی و همچنین سرمایهگذاریهای کلان و بلندمدت است. ازاینرو، معمولاً ساماندهی نظامهای فراگیر اطلاعات بازار کار در زمره وظایف حاکمیتی دولتها به شمار میآید.
دراینباره طی سالیان گذشته تلاشهای قابلتوجهی توسط نهادهای متولی مختلف در دوران زمامداری دولتهای مختلف ولی بهصورت ناهماهنگ و غیر منسجم برای ایجاد زیرساخت جمعآوری اطلاعات بازار کار صورت پذیرفته است. لذا همچنان نیاز مبرم به یک نظام جامع اطلاعات بازار کار در کشور برآورده نشده است. درواقع هنوز در کشور بستری فراهم نشده است که بتواند تأمینکننده اطلاعات قابلاتکا و بهروز و ادواری برای بازیگران فعال در بازار کار ایران در سطوح مختلف تصمیمگیری، نظارت و اجرا در بخشهای دولتی و خصوصی و حتی افراد عادی جامعه همراه با فرآیند دسترسی آسان و شفاف باشد. نبود چنین زیرساختی در کشور، عملاً باعث رشد ناهماهنگ و ناموزون بخشهای مختلف بازار کار شده است.
بهویژه بخش آموزش و توسعه سرمایه انسانی کشور بهعنوان یکی از مهمترین بازیگران طرف عرضه نیروی کار به علت دسترسی نداشتن به اطلاعات جامع و منظم مربوط به نیازهای واقعی طرف تقاضا، با در نظر گرفتن سایر عوامل دخیل، به شکلی کاملاً نامتوازن رشد و توسعهیافته است. این رشد نامتوازن طرف عرضه و عدم آمادگی و هماهنگی طرف تقاضا، علاوه بر مشکلاتی که در کوتاهمدت و میانمدت به وجود میآورد، باعث بروز آسیبهای فرآیندی بر پیکره نظام بازار کار در بلندمدت اعم از گسترش و تعمیق بازار کار غیررسمی و غیرم ولد میشود. لذا فقدان نظام جامع اطلاعات بازار کار یا عدم دسترسی به آن، آسیبها و مشکلات جدی را برای کلیه بازیگران خرد و کلان فعال در بازار کار کشور به وجود آورده است.
در کنار چالش وجودی سیستم اطلاعات بازار کار ایران، خوب است اشارهای هم به مشکلات فنی و ساختاری سیستم کنونی شود. یکی از مشکلات اصلی سیستمهای اطلاعاتی بازار کار کشور، محدودیتهای ساختاری و بهطور مشخص تولید داده و اطلاعات محدود و منحصر شده به بخشهای خاصی از بازار است. برای مثال، مرکز آمار و اطلاعات راهبردی وزارت کار، یکی از نهادهای گردآورنده و منتشرکننده اطلاعات بازار کار ایران، تعداد شاخصهای نسبتاً اندک و محدودی (۱۷ شاخص) را که دربرگیرنده اطلاعات کلی بازار ایران است رصد و اندازهگیری میکند. این تعداد شاخص در مقایسه با نمونههای استاندارد بینالمللی، به لحاظ کمیت شاخص و پوشش بازار کار بسیار اندک است. همچنین به لحاظ کاربردی، بیشتر شاخصها از جنس شاخصهای پسنگر هستند و شاخصهای پیشنگر در صورت وجود بسیار اندک هستند. فقدان شاخصهای پیشنگر، چالشی قابلتوجه برای سیاستگذاران و برنامهریزان حوزه بازار کار به شمار آمده و آنها را در پیشبینی جهت و چگونگی روندهای آتی بازار کار و متعاقباً برنامهریزی و اتخاذ راهکارهای متناسب دچار مشکل جدی میکند.
مجموعه موارد فوقالذکر در کنار سایر عواملی که فرصت پرداختن به آنها در این نوشتار فراهم نشد را میتوان حلقههای مفقوده نظام بازار کار ایران برشمرد که نبود یا توسعهنیافتگی آنها باعث شده نظام بازار کار کشورمان به لحاظ فرآیندی از حالت کارآمدی فاصله گرفته و دچار چالشها و مشکلات عدیدهای شود. لذا شناخت و ایجاد حلقههای مفقوده و برقراری ارتباط سازنده میان آنها با دیگر ارکان نظام بازار کار را میتوان بهعنوان توصیههای سیاستی اولویتدار به برنامهریزان این حوزه پیشنهاد کرد.