برنامههای انجام شده, حوزه های تخصصی, دیدگاه تخصصی, محصولات, مشروعیت سیاسی, مطالعات سیاسی و بینالملل
تأثیرات برجام در عرفی شدن ایرانتوافق جامع و نهایی هستهای وین نیز با عنوان شناخته شده و رسمی برنامه جامع اقدام مشترک یا «برجام» (به انگلیسی: Joint Comprehensive Plan of Action) در راستای توافق جامع بر سر مذاکرات هستهای ایران و بدنبال تفاهم هستهای لوزان، در سهشنبه ۲۳ تیر ۱۳۹۴ (۱۴ ژوئیه ۲۰۱۵) در وین اتریش بین ایران، اتحادیه اروپا و گروه ۱+۵ (شامل چین، فرانسه، روسیه، پادشاهی متحد بریتانیا، ایالات متحده و آلمان) منعقد شد.
این توافق که بیشتر با نام برجام شناخته می شود را می توان در لایحه ها مختلف مورد بررسی قرار داد. یک لایه، لایه درون متنی و بررسی متن برجام و یافتن نقاط قوت و ضعف آن است. لایه دیگر بررسی فرامتن برجام در ارتباط با متن برجام است. بدین معنی که متن برجام چه الزامات فرامتنی را در بر خواهد داشت. لایه دیگر بررسی کاملا فرامتنی برجام است. بدین معنی که می توان بررسی کرد که رویکرد حاکم بر برجام چیست و این رویکرد چه تبعاتی را خواهد داشت و نسبت برجام با تبعات آن چگونه است.
در لایه سوم بررسی برجام، یکی از تبعاتی که این توافق می تواند با آن در ارتباط باشد، فرآیند عرفی شدن است. در ادامه به بررسی ربط و نسبت برجام با فرآیند عرفی شدن می پردازیم.
عرفی شدن چیست؟[۱]عرفی شدن در یک بیان عام، فرایندی است که طی آن، موقعیت و اهمیت دین، نزدِ فرد و در عرصهی اجتماع کاهش مییابد و برداشتهایی صرفاً دنیوی از تعالیم و غایتهای دینی غالب میگردد. عواملی که موجب عرفی شدن در دنیای غرب و عالم مسیحیت می شوند با آنچه در اسلام و ایران اتفاق می افتد متفاوت است.
در یک مدل دو عنصر را در سطح کلان می توان به عنوان مهم ترین عوامل عرفی شدن در ایران یافت: اول ناکارامدی حکومت دینی و دیگری الگوی نامتناسب توسعه. در سطح میانی نیز می توان به جهت گیری و عملکرد نخبگان اشاره کرد. اما جدای از اینها می توان به عوامل برنامه ای و حساب شده نیز اشاره کرد.
ناکارآمدیهای شدید حکومت دینی در تمهید حداقلهای زندگی شرافتمندانهی انسان پرتمنای این عصر، میتواند مسلمانان را در تعقیب ایدهی جامعه و حکومت دینی متزلزل سازد و از پیگیری آرمانهای دینی به عنوان برنامهی عمل و زندگی خویش، مأیوس و منصرف نماید. همچنان است نسخه برداریِ منفعلانه و بیدخل و تصرف از الگوهای توسعهی غربی که میتواند جامعه و افراد متدین را در عمل، عُرفی سازد حتی اگر متعرض ظاهر متدینانهی آنان نشود.
ناکارآمدی و ضعف عملکرد حکومت دینی، ضمن دور کردن اجتماع مؤمنان از اهداف میانی و غایات دینی، آنان را نسبت به بضاعت و مقدورات دین نیز بدگمان میسازد و آمادهی پذیرش بدیلهای جایگزین در ادارهی جوامع مینماید. مشکلات و ضعفهای ساختاری، متولیان چنین نظامی را وامی دارد تا در عمل از بسیاری از اصول تعیین کننده و ارزشهای مورد تأکید دین، صرف نظر کرده و در حداقلها و اضطرارها متوقف بمانند و در نهایت به جای تلاش در مسیر تحقق نمونهی اعلا، به حفظ آنچه هست از هر طریق ممکن مشغول شوند.
کارآمدی، ناظر به توفیق عملی در تحقق برنامهها، سیاستها و اهداف یک حکومت است لیکن این الگوی توسعه و جهت گیریهای مستتر در آن است که مسیر و مقصد حرکت را مشخص مینماید. برخلاف دیدگاهی که تلاش دارد توسعه را به یک مداخلهی فنی- مدیریتی صِرف در عرصههای مختلف اجتماعی تقلیل دهد و آن را بینیاز از هرگونه مبنای تئوریک و جهت گیری ایدئولوژیک معرفی نماید، باید گفت: توسعه پدیدهای است که هم از حیث تعریف و بیان شاخصها و هم از حیث تعیین مقصد و مسیر تحول، به شدت نیازمند راهنمایی ایدئولوژیک و راه گشاییهای تئوریک است. کم توجهی نسبت به تأثیر الگوی توسعه بر فرایندهای عرفی شدن علاوه بر خطای ناشی از تلقی فنی- مدیریتی از توسعه، از غیر ایدئولوژیک شمردن ادیان برخاسته است.
در این که میان مدرنیته و عرفی شدن نسبتی برقرار است و با تبعیت از الگوی آن در توسعه و پیشرفت، موقعیت دین در جامعه و نزد افراد، دست خوش افول میشود، کمترین تردیدی وجود ندارد. این را هم با تأمل در مبانی نظری- کلامی آن و هم با مرور تجربیات تاریخی انسان و جامعهی مدرن میتوان بدست آورد. لذا عرفی شدن جوامع با گام نهادن در مسیر توسعهی مدرن، ادعای چندان گزافی نیست لیکن سخن بر سر این است که آیا تنها یک راه و یک سرانجام برای تحول و پیشرفت جوامع وجود دارد؟ آیا مقصد و مقصود دیگری جز غایاتی که الگوی غربی توسعه ارائه میدهد، نمیتوان برای بشر فرض کرد؟ مقاصدی که با غایات دین در تعارض نباشد تا ناگزیر به کنار گذاردن آن گردد؟ بدیهی است اگر در هدف گذاری و طراحی الگوی توسعه، معیارهای دینی مورد توجه قرار گیرد و با راه کارهای مناسب علمی و فنی و برنامه ریزیهای درست و عملی، قرین توفیق گردد، نه تنها دین به حاشیه نخواهد رفت، بلکه به تقویت و سروری آن خواهد انجامید. پس میان توسعه و دین تقابل ذاتی نیست تا هر نوع تحول و پیشرفتی، منجر به عرفی شدن دین و فرد و جامعه گردد، الاّ ادیانی که نسبت به آبادی دنیا و بهره مندی بشر از مواهب هستی و کاهش آلام، بیاعتنا یا بدبین هستند و یا به دلیل ناتوانی در مواجهه با تحولات و درک شرایط دائماً نوپدید، ماندن در حصار بستهی سنت را ترجیح میدهند.
نسبت برجام با عوامل عرفی شدن در ایراندر بالا عواملی که موجب عرفی شدن در ایران می شوند را بر شمردیم. اینک قصد داریم نسبت این عوامل را با برجام و تبعات آن بسنجیم و دریابیم که برجام کدام عوامل را تقویت و کدام عوامل را تضعیف می کند.
برجام و کارامدیاز ابتدای دور جدید مذاکرات هسته در دولت یازدهم، یکی از مهم ترین دستاورد های مورد انتظار از برجام، لغو تحریم ها و در نتیجه بهبود وضعیت اقتصادی و معیشیتی مردم قلمداد می شد. این مسئله تا جایی شدت گرفت که رئیس جمهور در سخنانی اعلام کرد تحریم ها از بین برود تا مشکل محیط زیست، اشتغال، صنعت و آب خوردن مردم حل شود.[۲]
لذا از ابتدا، کارامدی یکی از مهم ترین دستاورد های مورد انتظار از برجام اعلام شد و البته همین انتظار را هم باید از این توافق داشت و نگاه عموم مردم به برجام نیز همین است. مردم انتظار دارند تا با اجرای برجام و رفع تحریم ها، شاهد بهبود وضعیت اقتصاد و معیشت خود باشند.
در صورتی که برجام بتواند به وعده ها خود در مورد بهبود وضعیت اقتصادی کشور به خوبی جامه عمل بپوشاند، می تواند عموم مردم را به کارایی حکومت دینی خوش بین سازد و این باور را تقویت کند که حکومت دینی نیز می تواند زندگی متناسبی برای شهروندان خود به ارمغان آورد. پیامد این امر آن خواهد بود که مردم نسبت به دین و زندگی دینی اعتقاد بیشتری پیدا کنند و جایگاه دین در نزد آنها بالاتر رود.
لذا می توان نتیجه گرفت که در صورتی که برجام به کارامدی نظام کمک کند و آن را بهبود بخشد، در فرآیند عرفی شدن نقش معکوسی خواهد داشت و می تواند تا حدی می تواند در مقابل عرفی شدن ایستادگی کند.
برجام و الگوی توسعههر نظام اقتصادی مبتنی بر پارادایمهای درونی خویش، مدلها و نسخههایی برای توسعه ارائه میدهد. عمدهی هدف مکاتب اقتصاد توسعه، رسیدن به رفاه زندگی بشری است که این هدف و مقصود در مقایسه با هدف متعالی حیات طیبه و رسیدن به کمال و سعادت اخروی در اسلام، کاملاً جهتدار و متمایز است. از همینجا تمایز و تفاوت نگاه اسلام و مکاتب مشاهده میگردد. لذا به همان میزان که اسلام از مدرنیته و لیبرالیسم و نظام سرمایه داری متفاوت است، الگوی توسعه متفاوتی را نیز طلب می کند.
در اینجا دو نگاه را به طور کلی می توان از هم تمیز داد. اول یک نگاه درون زا به اقتصاد است به این معنا که ما باید سعی کنیم در راه پیشرفت از ظرفیت درون کشور استفاده کنیم و وابستگی به خارج از کشور را تا حد امکان کاهش دهیم. علت این امر آن است که وقتی به خارج از کشور وابستگی نداشته باشیم، می توانیم استقلال خود را حفظ کنیم و آنچه خود میخواهیم، برای خود رقم بزنیم. آرمانها خود را تعریف کنیم، مسیر رسیدن به آنها را بیابیم و در این مسیر حرکت کنیم. پر واضح است که حرکت در این مسیر چندان ساده نخواهد بود، چرا که باید ظرفیت های بالقوه کشور را با تلاش و کوشش فراوان بالفعل کرد و این راه ساده ای نیست اما آنچه که افراد را به سوی این نگاه سوق می دهد، آرمانهایی متفاوت از دیگران است. البته در این نگاه راه ارتباط و تعامل با کشورهای جهان بسته نیست، اما این ارتباط تا حدی خواهد بود که استقلال کشور، خصوصا استقلال سیاسی ایران را خدشه دار نکند.
اما نگاه دوم یک نگاه برون زا به اقتصاد است. بدین معنی که سعی کنیم در تعامل با کشورهای جهان و استفاده از سرمایه گذاری های بین المللی و واردات کالاهای مورد نیاز، مسیر پیشرفت اقتصادی و رفاه در زندگی را در پی بگیریم. از آنجا که در این مسیر نیاز به سرمایه های بین المللی است و این سرمایه در دست کشورهای ثروتمند و توسعه یافته بیش از دیگران فراهم است، لذا آنچه که از آن «تعامل با جهان» تعبیر می شود، عموما به کشورهای غربی که صاحبان سرمایه هستند تقلیل می یابد. اما لازمه این تعامل و استفاده از سرمایه های خارجی، آن است که مسیری را در پیش بگیریم که منافع آن کشورها را به خطر نیاندازد فلذا باید قواعد بازی را پذیرفت و این قواعد همان است که از آن به نظم نوین جهانی تعبیر می کنند و وقتی این قواعد پذیرفته شد، دیگر نمی توان هر چیز را آرمان قرار داد و هر حرکتی را در جهت رسیدن به آن برداشت. بلکه آرمانها و مسیر از قبل طراحی شده اند.
محمود سریع القلم، از مشاوران ریاست محترم جمهور در این خصوص می گوید:
« اگر اقتصاد ایران به روی سرمایه گذاری خارجی باز شود … طبیعی است که با گذشت زمان، حجیم شدن و موثر بودن این حضور خارجی ممکن است تقاضا و شرایط خود را برای نظام سیاسی و به ویژه قوه مقننه کشور مطرح کند. حداقل اثرگذاری چنین فرآیندی این است که جمهوری اسلامی باید با شرکای اقتصادی خارجی خود در تنظیم اولویت های سیاسی کشور مشورت کرده و با نظر آنها امور مختلف را نظارت و مدیریت کند. این نوع مدیریت با اصل حاکمیت ملی جمهوری اسلامی که در مسائل سیاسی با خارجیها شریک نشود در تعارض خواهد بود.
هر اندازه که فضای اقتصادی باز شود و یا دامنه آن با هماهنگی شرکتها و دولتهای خارجی باشد، حوزه سیاست و سیاست گذاری کشور نیز باید در معرض تبادل نظر، مشارک و چانه زنی با خارجیها قرار گیرد. مسلم است که منظور از خارجیها نیز بنگلادش، کنیا، یونان، سنگاپور و روسیه سفید نیست، بلکه ژاپن، انگلستان، آلمان، فرانسه و در مقطعی آمریکاست. چنین روندی با اصول انقلاب از یک طرف و حتی اصول قانون اساسی در تضاد.
….متأسفانه بر خلاف تجربیات تلخ ایرانیان و به رغم اصول قانون اساسی ایران، که از مراکز قدرت به واسطه ماهیت استکباری از آنها فاصله می گیرد، رشد و توسعه و رقابت اقتصادی بدون همکاری با قدرتهای بزرگ اقتصادی امکان پذیر نیست.»[۳]
به نظر می رسید رویکردی که نتیجه آن رسیدن به برجام بود، رویکرد دوم بود. چرا که دولت یازدهم پس از استقرار مهم ترین اولویت خود را مذاکرات هسته ای قرارداد و بسیاری از اصلاحات اقتصادی ای که می توانست در داخل انجام شود تا وضعیت تولید بهبود یافته و از رکود جلوگیری شود را رها کرد و تنها به سیاست های ضد تورمی بسنده کرد که نتیجه آن تشدید رکود بود و برای بهبود اقتصاد چشم به مذاکرات دوخته بود. از طرف دیگر، پس از توافق هیئت های اروپایی به سرعت خود را به ایران رساندند تا به ایران در تکمیل این روند کمک کنند و البته سهم خود را از ورود ایران به «جامعه جهانی» کسب کنند و البته مقامات دولتی نیز با اشتیاق به استقبال آنان می رفتند. دکتر روحانی نیز اعلام کردند که «برنامه ما تعامل با دنیا است»[۴].
بنابر این به نظر می رسد برجام بخشی از الگوی توسعه است که نگاه برون زا به اقتصاد را مد نظر قرار می دهد و همانطور که گفته شد این نگاه قواعد خود رو خواهد داشت که در واقع مسیر توسعه ای است که پیش پای قرار داده است و پر واضح است که چنین غایت چنین مسیری هیچگاه افزایش سطح دینداری نبوده است و البته با این مسیر مغایرت نیز دارد.[۵] لذا برجام در این بعد شدیدا به عرفی شدن جامعه خواهد انجامید.
عادی سازی روابط با آمریکا و شکسته شدن نگاه ایدئولوژیک مردمیکی از عواملی که البته می توان آن را بخشی از الگوی توسعه نیز به حساب آورد، به لحاظ اهمیت آن را جداگانه مورد بحث قرار می دهیم، شکسته شدن تابوی مذاکره با آمریکا در فرآیند توافق وین است.
یکی از مهم ترین آرمانهایی که انقلاب اسلامی ایران دنبال می کرد، مبارزه با استکبار و استکبار ستیزی بود. از آنجا که ایران به درستی، آمریکا را مصداق اتم استکبار می دانست، آمریکا را شیطان بزرگ معرفی می نمود و برقراری رابطه با آمریکا را یک رابطه گرگ و میش می دانست که محتوم به بطلان است.
برجام پس از چندین سال قطع رابطه کامل ایران و آمریکا، این دو کشور را پشت یک میز مذاکره نشاند و اعلام کرد که این مذاکرات نتیجه بخش بوده است سود طرفین بوده است. از آنجا که در ایران حل بسیاری از مشکلات (همانطور که پیش تر اشاره شد) در گرو این مذاکرات اعلام می شد، پس از به نتیجه رسیدن این مذاکرات، می تواند بسیاری از مردم را به این نتیجه برساند اساسا مشکلات ما به علت همین نگاه استکبارستیزانه بوده و مسیر حل مشکلات، کنار گذاشتن این نگاه ضد استکباری و پذیرش آمریکا و غرب است.
باز هم به قول آقای سریع القلم:
« طرح این نکته حائر اهمیت است که پیروزی انقلاب ایران نتیجه مبارزات سیاسی یک دوره یک و نیم قرنی بود که ماهیت کانون آن ضد خارجی و ضد غربی تعریف می شد. طبعا نمی توان از مدیران انقلاب که با انگلستان، روسیه، آمریکا و حکومت تمام غربی شاه مبارزه کرده بودند انتظار داشت که بین الملل گرا باشند. ماهیت انقلاب ۱۳۵۷ ضد غربی و ضد حضور خارجی در ایران بود. اهمیت طرح این موضوع از این زاویه است که ورود در فرآیند جهانی شدن، نیازمند نخبگان سیاسی بین الملل گراست.»[۶]
لذا می توان نتیجه گرفت که آن بخش از مردم که به چنین تحلیلی از مذاکرات برسند، این پتانسیل را دارند که حتی به سایر آرمانهای انقلاب اسلامی و دینی با نگاه تردید بنگرند و این امر نیز بر عرفی شدن بیشتر جامعه خواهد افزود.
جهت گیری و عملکرد نخبگانبا مراجعه به جامعه نخبگانی کشور به طور کلی دو نوع تفکر و جهت گیری را در بین نخبگان کشور می توان یافت. اول نخبگانی است که در نظام ارزشی آنها دین و اهداف دینی اولویت اول را دارد و در نتیجه همراهی بیشتر با انقلاب اسلامی دارند و حرکت خود را در جهت اهداف عالیه انقلاب اسلامی جهت دهی می نمایند در مباحث خود سعی در تبیین و تنقیح اهداف و مسیر رسیدن به آرمانهای انقلاب اسلامی هستند. دوم آن دسته از نخبگانی هستند که در نظام ارزشی آنها اولویت ها با آزادی و دموکراسی هستند و در نتیجه جهت گیری آنها بیشتر در مسیر رسیدن به دنیای مدرن برای تحقق چنین اهدفی است و از آنجا که غرب مدت هاست در این مسیر گام بر میدارد و به پیش می رود، این نخبگان نگاه خود را بیشتر متوجه غرب کرده اند و از آن تأثیر می پذیرند.
در اینجا اگر برجام را نوعی گشایش به غرب بدانیم، باز هم نوع دوم از نخبگان خواهند بود که دست بالا را خواهند داشت و زبان به تعریف و تمجید از غرب باز خواهند کرد و فضای جامعه را به سمتی خواهند برد که نظام ارزشی آنها نیز تغییر کرده و بجای دنبال کردن اهداف دین، اهداف مدرنیته را غایت خود تصور کنند و این یعنی عرفی شدن بیشتر جامعه.
توصیه های سیاستیبرجام می تواند موجب گشایش اقتصادی و بهبود معیشت و در نتیجه کارامدی بیشتر نظام گردد و این وجه مطلوب برجام خواهد بود. اما باید توجه کرد که مسیر این کارامدی از نگاهها برون زا به اقتصاد حاصل شود، بلکه باید منابع حاصل از اجرای برجام را در راستای نگاه های درون زا به کاربرد تا رونق اقتصادی بیش از آنکه ماحصل سرمایه گذاری خارجی باشد، حاصل رشد و شکوفایی ظرفیت های داخلی اقتصاد باشد فلذا موجب وابستگی ایران به سرمایه های غربی نشود. در این مسیر توجه دادن و ایجاد مطالبه برای بکارگیری اقتصاد مقاومتی ضروری به نظر می رسد.
باید با فعال کردن نخبگان همراه با انقلاب اسلامی در عرصه های گوناگون سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، معرفتی و … چند هدف را دنبال کرد:
اول آنکه به نقد روشمند و مستدل و منطقی مسیرهای توسعه غربی برای جامعه دانشگاهی و تا حدی برای عموم پرداخت.
دوم آنکه باید با تبیین صحیح جایگاهی که آمریکا برای خود در دنیا متصور است، به تبیین علل رویارویی ایران با آمریکا پرداخت و آن را برای جامعه تنقیح کرد و نگذاشت که برجام، موجب عادی سازی روابط و ذهنیت ها نسبت ها به آمریکا گردد.
سوم آنکه به نقد روشمند نخبگان غرب گرا پردخت و نگذاشت قشری از جامعه که همچنان نظام ارزشی دینی بر آنها حاکم است و با انقلاب اسلامی همراهند، رفته رفته با شنیدن سخنان غربگرایان و سکوت در برابر آنها، در مارپیچ سکوت فرو رفته و اطمینان خود را به مسیری که طی می کردند از دست بدهند.
چهارم آنکه باید تفسیری از برجام ارائه داد که آن را تنها در اهداف مصرح در آن مانند لغو تحریم ها محدود کرد و با تفاسیر دیگری که آن را قدم اول عادی سازی روابط با غرب و آمریکا دانسته و آن را حرکتی برای پیوستن به نظم نوین جهانی می دانند، به مقابله پرداخت.
تمامی این موارد نشانده آن است که نقش نخبگان انقلابی در جلوگیری از تشدید عرفی شدن ایران توسط برجام، نقشی تعیین کنند است.
[۱] شجاعی زد، علیرضا؛ «مسیرهای محتمل در عرفی شدن ایران»، جامعه شناسی ایران سال هفتم بهار ۱۳۸۵ شماره ۱
[۲] منبع: http://alef.ir/vdccx0qi12bqmo8.ala2.html?274903
[۳] سریع القلم، محمود؛ «جهانی شدن، چالش ها و راه حل ها»، صفحه ۲۳۸
[۴] http://alef.ir/vdcb9sb58rhb5sp.uiur.html?225591
[۵] برای مطالعه بیشتر به کتاب «توسعه و تضاد» نوشته دکتر رفیع پور مراجعه فرمایید.
[۶] سریع القلم، همان، ص ۲۴۰