در دوره ظهور دولتهای تنظیمگر، میتوان ۲ نوع متفاوت از مداخلات تنظیمگری را شناسایی کرد. نوع اول تنظیمگری مبتنی بر مداخلات پسینی است که پیشفرض را بر تدوین قواعد رقابت و سپس مداخلات پسینی تنظیمگر برای جلوگیری از نقض آن قواعد میداند و دیگری مداخلات پیشینی که مبتنی بر ایده شکست بازار است و معمولاً با عنوان تنظیمگری اقتصادی یا تنظیمگری بخشی (sector-specific regulation) از آن یاد میشود.
تفاوت این دو نوع تنظیمگری به صورت تئوریک در این است که تنظیمگری مبتنی بر قواعد رقابت، صرفا به دنبال بیشینه کردن رفاه مشتری مبتنی بر تئوریهای اقتصادی کلاسیک است، اما نوع دوم تنظیمگری صرفا محدود به اهداف قواعد رقابت نیست و میتواند طیف گستردهای از اهداف سیاستگذار بالادستی را دنبال کند و صنعت را طوری شکل دهد که آن اهداف محقق شوند.
این دو مدل تنظیمگری در بهکارگیری ابزارها نیز متفاوت هستند. تنظیمگر رقابت معمولاً به وضع قواعد و تعیین مجازات برای نقض قواعد اکتفا میکند و ضرورتی برای نظارت پیوسته نمیبیند و تنها در مواردی که از قواعد مدنظر تخطی شود مداخله میکند؛ در حالی که تنظیمگر بخشی طیف وسیعی از ابزارهای کنترل رفتاری را به کار میگیرد و پیشفرض آن این است که معمولاً بازیگران معدودی در بازار هستند که بزرگترند و نوعی انحصارگرایی حاکم است که برای کنترل آنها باید نظارت پیوسته بر عملکرد این بازیگران صورت بگیرد.
در کشورهای مختلف برای ایفای این دو نقش متفاوت تنظیمگری و حصول اهداف هر کدام از این دو مدل، معماری و ترتیبات نهادی متفاوتی طراحی شده است. معماریهای نهادی مختلف در مدل تفکیک قدرت بین تنظیمگران تفاوت دارند.
سنتیترین و مرسومترین معماری نهادی در کشورهای مختلف، تاسیس یک نهاد تنظیمگر رقابت (ناظر به همه بخشها) برای مدل اول تنظیمگری و تاسیس چند نهاد تنظیمگر بخشی متناسب با هر بخش (معمولاً: انرژی، حملونقل، ارتباطات، پولی، بانکی و مالی و…) بوده است.
اما باید دقت داشت که عوامل مختلفی هستند که بر این معماری نهادی تاثیر میگذارند و منجر به این میشوند که هر کشور مبتنی بر ظرفیتهای خودش برای طراحی این معماری تصمیم بگیرد. این عوامل عبارتند از:
- بودجه در دسترس دولت برای عملیات تنظیمگری
- اندازه کلی اقتصاد و اندازه بخش مورد بررسی برای تنظیمگری
- سنتهای قانونی – فرهنگی در تعیین میزان نقش دولت در تنظیم بازارها
- ظرفیت حقوقی- قضایی پشتیبان عملیات تنظیمگری
- نوع نگاه به مداخله ذینفعان در تنظیمگری
- ظرفیت کارشناسی و تخصصی نیروی انسانی برای اجرای تنظیمگری
بر این اساس ما نیز باید مبتنی بر این عوامل و سایر ویژگیهای بومی، سنتهای حقوقی- قانونی و ساختار و فرهنگ سیاسی کشورمان به طراحی معماری نهادی تنظیمگری و بهطور خاص مدل تفکیک وظایف تنظیمگران مختلف بپردازیم.
این معماری نهادی اجزا و ابعاد بسیار گستردهای دارد که در این نوشتار تنها به بُعد ارتباط تنظیمگران بخشی و تنظیمگران رقابت میپردازیم. در این رابطه نیز لازم به ذکر است در کشورهای مختلف مدلهای متفاوتی در این زمینه پیاده شده است. این تفاوتها کاملا به سنتهای حقوقی متفاوت کشورها برمیگردد. به طور مثال در اغلب کشورهای عضو اتحادیه اروپا اولویت و ارجحیت با قواعد رقابت است؛ اما در سنت ایالات متحده محوریت با تنظیمگران بخشی است. در ادامه به طیف متنوعی از این مدلها اشاره خواهیم کرد:
- نبود تنظیمگری بخشی (مداخلات پیشینی): در این مدل اساساً اعتقادی به تنظیمگری بخشی فراتر از قواعد رقابت وجود ندارد و تنها تنظیمگر رقابت فعالیت میکند. نمونه آن در نیوزلند اواخر دهه ۱۹۸۰ قابل مشاهده است.
- انجام تنظیمگری پیشینی ذیل تنظیمگر رقابت (اَبَرتنظیمگر رقابت): در این مدل، وظایفی از جنس تنظیمگری پیشینی به تنظیمگر رقابت برونسپاری میشود و عملاً بخشی از وظایف تنظیمگران بخشی را نیز تنظیمگر رقابت انجام میدهد. تجربههای اخیر کشورهایی همچون استرالیا، اسپانیا و هلند در برونسپاری تنظیمگری بخشی به تنظیمگر رقابت و تاسیس نوعی «اَبَرتنظیمگر» به عنوان مثالهایی از این رویکرد قابل بررسی است.
- تفکیک وظایف روشن بین تنظیمگر بخشی و تنظیمگر رقابت: تفکیک وظایف و صلاحیتهای روشن و مشخص بین تنظیمگران بخشی و تنظیمگران رقابت با تاکید بر صلاحیت ذاتی تنظیمگر رقابت و عدم نقض آن توسط تنظیمگران بخشی، مدلی است که در بیشتر کشورهای اتحادیه اروپا دنبال میشود.
- همپوشانی عمدی وظایف: در برخی از کشورها نوعی همپوشانی و همزمانی صلاحیتها بین تنظیمگران رقابت و تنظیمگران بخشی به رسمیت شناخته میشود و مکانیزمهایی برای حل تعارض و هماهنگی بین این تصمیمات در نظر گرفته میشود. منطق پشتیبانیکننده از این مدل، ایجاد رقابت بین سازمانی و میان تنظیمگران در راستای افزایش کیفیت تصمیمات آنها است. انگلستان نمونه بارز این مدل است.
- اعمال قواعد رقابت ذیل تنظیمگران بخشی: در این مدل، قواعد رقابت وجود دارد؛ اما اعمال آن به تنظیمگران بخشی سپرده میشود. در عمل این تنظیمگری بخشی است که اولویت دارد اما باید قواعد رقابت نیز لحاظ شود. مکزیک و پرو مثالهایی از این مدل هستند.
- ترجیح تنظیمگری بخشی به تنظیمگری پسینی رقابتمحور: در این مدل عملاً این تنظیمگر بخش است که آن حوزه را مدیریت میکند و قواعد رقابت اگر با قواعد وضع شده توسط تنظیمگر بخشی در تعارض باشد، تصمیمات تنظیمگر بخشی اولویت دارد. بارزترین نمونه این مدل کشور آمریکا است.
در ایران برخی از صاحبنظران با ارائه تفسیری از ماده ۵۹ قانون اجراییسازی اصل ۴۴ که به موضوع تاسیس تنظیمگر بخشی پرداخته است، مدلی شبیه اَبَرتنظیمگرها را بهعنوان مدل مطلوب میدانند و تاکید دارند که تنظیمگران بخشی باید ذیل شورای رقابت تاسیس شوند و باید شورای رقابت شبیه اَبَرتنظیمگرها در برخی از کشورها عمل کند.
از طرف دیگر تاسیس نهادهای تنظیمگر بخشی به موجب قوانین گوناگون، این تفسیر و این مدل را زیر سوال میبرد. به عبارت دیگر از آنجایی که تنظیمگرانی همچون سازمان تنظیم مقررات ارتباطات رادیویی به موجب قانون تاسیس شده و وظایف آن توسط قانون به نحوی روشن شده که ارتباطی با شورای رقابت ندارد، به نظر میرسد مدل ابرتنظیمگر بودن شورای رقابت با واقعیات عرصه حکمرانی کشور فاصله دارد. لذا برخی بر این باورند مدلی شبیه مدل ششم -که اولویت و ارجحیت با تنظیمگر بخشی است- در ایران قابل ردیابی است. (در مواردی که چنین تنظیمگری وجود داشته باشد).
با توجه به این اختلاف نظرها به نظر میرسد جمعبندی روشنی چه در لایه حکمرانان، چه در لایه صاحبنظران و چه در لایه قوانین و مقررات مصوب موجود در این زمینه وجود نداشته است. لذا در راستای ارتقا نظام تنظیمگری ملی، ضروری است طراحی منسجمی درخصوص معماری نهادی این نظام علیالخصوص مدل ارتباط نهادهای تنظیمگر بخشی با نهاد تنظیمگر رقابت صورت بگیرد.
این یادداشت را در ماهنامه پیوست بخوانید.