بااینحال با در نظر داشتن هر دو نسخه سیاستهای ابلاغی و پیشنهادی مجمع تشخیص مصلحت، مطالبی در سه بخش عرضه میگردد. نخست نگاهی به جایگاه سیاستهای کلی نظام در چرخه حاکمیتی جمهوری اسلامی، سپس نکاتی در باب سیاستهای مصوب مجمع تشخیص و همچنین سیاستهای ابلاغی مقام معظم رهبری و مقایسه این دو و درنهایت نتیجهگیری به همراه پیشنهاداتی برای بازطراحی تدوین سیاستهای کلی ارائه خواهد شد.
سیاستهای کلی نظام“تعیین سیاستهای کلی نظام جمهوری اسلامی ایران پس از مشورت با مجمع تشخیص مصلحت نظام” پس از بازنگری قانون اساسی در سال ۱۳۶۸ بهعنوان بند اول وظایف و اختیارات رهبری به اصل ۱۱۰ قانون اساسی اضافه شد. این امر بنیادی تا پیش ازآنجایی در قانون اساسی نداشت. اگرچه اصل ۵۷ قانون اساسی تصریح میدارد “قوای حاکم در جمهوری اسلامی ایران عبارتاند از: قوهٔ مقننه، قوهٔ مجریه و قوهٔ قضائیه که زیر نظر ولایت مطلقهٔ امر و امامت امت بر طبق اصول آیندهٔ این قانون اعمال میگردند.” اما این بند جدید اصل ۱۱۰ را میتوان تعیّن اصل ۵۷ دانست. در اصل ۲ قانون اساسی دربارهٔ استمرار این امامت آمده است: «جمهوری اسلامی نظامی است بر پایهٔ ایمان به امامت و رهبری مستمر و نقش اساسی آن در تداوم انقلاب اسلام» که این رهبری مستمر در چهارچوب ولایتفقیه تحقق پیدا میکند. بنابراین یکی از الزامات ولایت مطلقه و ولایت امر در جامعهٔ ما، جاری و ساری شدن تدابیر ولیفقیه و سیاستهای او در جامعه است.
درباره جایگاه “سیاستهای کلان” در مدیریت راهبردی، حکمرانی و سیاستگذاری شاید نیاز به توضیح اضافی نباشد. در ادبیات رایج (سیاست) به دو معنای کلی استعمال میشود:
۱- به معنای علم (سیاست): این سطح از معنای سیاست بیشتر به روابط قدرت و تحلیل آن اشاره دارد. در این تعریف نحوه جابجایی و دسترسی قدرت بیشتر مدنظر است، هرچند تعاریف متفاوت از علم سیاست وجود دارد بهنحویکه از علمهای سیاست صحبت میشود و نه علم سیاست اما وجه مشترک همه آنها توجه به امر قدرت است.
۲- به معنای تدبیر، مهارت، راهحل مسئله، و مشکل برای رسیدن به هدف. در مقابل تعریف اول که به پولیتیک معروف است این تعریف بیشتر به Policy تعبیر میشود. در بحث سیاستگذاری مفهوم Policy مدنظراست.
وقتی سیاست به معنای Policy بکار رود و بهصورت یک فرآیند موردتوجه قرار گیرد، به آن سیاستگذاری اطلاق میگردد. بنابراین سیاستگذاری فرآیندی است که منجر به استفاده بهینه از کلیه منابع برای رسیدن به اهداف موردنظر میشود. واژه فرایند گویای وجود مراحل است. پس برای سیاستگذاری، مراحلی باید طی شود و تعیین مراحل و نحوهٔ چینش و تقدم و تأخر آن «مدل = الگو» سیاستگذاری را به وجود میآورد. سیاستهای ناشی از فرایند سیاستگذاری ناظر به نحوه و چگونگی دستیابی به اهداف میباشند بر این مبنا سیاست ماهیت روشی و ماهیت طریقه یا راه دارد.
نکتهٔ دیگر اینکه در دل مفهوم سیاست و سیاستگذاری، «تصمیم» و «تصمیمگیری» نهفته است و هر تصمیمی، ناظر بر یک انتخاب است. ماهیت و جوهرهٔ اصلی تصمیمگیری «انتخاب» است. هر سیاست بیانگر یک تصمیم است و هر تصمیم بیانگر یک انتخاب و واژه انتخاب بیانگر وجود چندراه و یا چند گزینه است. بنابراین اتخاذ هر سیاستی بیانگر تصمیم و انتخاب است که باعث خروج از تحیر و سرگردانی میشود.
یکی از چالشهای مدیریت راهبردی پس از پیچیدگیهای فراوان اتخاذ و تدوین راهبردها و سیاستهای کلان، تعهد نسبت به اجرای آنها و پسازآن دریافت بازخورد و بهینهسازی راهبردهاست.
چنین چالشی درباره سیاستهای کلی کاملاً مشهود است. اگرچه درباره مراحل قبلی هم نکاتی پیرامون روند تدوین و بررسی این سیاستها در مجمع تشخیص مصلحت مطرح است، اما تنها به این نکته بهصورت سربسته اشاره میشود که طبق اطلاعات وبسایت مجمع تشخیص مصلحت نظام، حداقل ۱۴ مصوبه مجمع تشخیص مصلحت نظام هیچگاه توسط مقام معظم رهبری ابلاغ نشدهاند. سیاستهای کلی نظام در بخش اقوام و مذاهب (مصوب ۰۲/۱۱/۱۳۷۸) یا سیاستهای کلی نظام در بخش مشارکت اجتماعی (مصوب ۰۸/۱۱/۱۳۷۹) یا سیاستهای کلی نظام در خصوص وحدت و همبستگی ملی (مصوب ۱۵/۱۱/۱۳۸۴) از این گروهاند. یا مواردی همانند همین مورد اخیر (سیاستهای کلی انتخابات) فاصله مفاد مصوب از مفاد ابلاغی کم نیست. این تنها یکی از نکات روند تدوین این سیاستهاست.
آنچه در ادامه به آن پرداخته میشود، معضلات فهم درست و کامل سیاستهای ابلاغی و پسازآن عدم توجه جدی به آن در ابعاد و حوزههای مختلف حاکمیتی است.
اگرچه از اردیبهشت ۹۳ و بر اساس مقررات نظارت بر سیاستهای کلی که به مجلس شورای اسلامی نیز ابلاغشده است، بنا بر آن است که در بررسی طرحها و لوایح نظرات مجمع در خصوص میزان انطباق یا تعارض طرحها و لوایح باسیاستهای کلی نیز به کمیسیونها ارائه و نواقص و تعارضات آنها رفع گردد و در صورت اصرار مجلس، شورای نگهبان اجازه داشته باشد نسبت به این عدم انطباق یا حتی تعارض ایراد وارد کند، اما باگذشت بیش از ۲ سال از این ابلاغیه جدید ترتیب اثر جدی در این خصوص مشاهده نشده است. در بهترین حالت حتی اگر در فرایند تقنین چنین سختگیریای لحاظ شده باشد در اجراییات در دولت یا دستگاه قضا یا حتی سایر دستگاههای حاکمیتی اثر محسوسی از همگرایی در موضوعات کلیدی مشاهده نمیشود.
یکی از بارزترین مثالهای این عدم ترتیب، اثر تصویب استفساریه مجلس در خصوص مهلت شورای نگهبان برای تأیید نتیجه انتخابات – بهصورت خاص درباره مورد حوزه انتخاباتی اصفهان – تنها ۱ روز پس از ابلاغ سیاستهای کلی انتخابات از سوی رهبری است. این در حالی است که یکی از رسالتهای این سیاستها پرهیز و ممانعت از دستکاریهای مستمر و بنا بر روزمرگی قوانین انتخابات در زمانهای و نوبتهای متعدد بوده است. بعید به نظر میرسد این عدم انطباق موردایراد شورای نگهبان قرار گیرد؛ کما اینکه در این مدت تعداد قوانین مصوبی که کمترین نسبتی باسیاستهای کلی نداشتهاند کم نیست.
یا بهعنوانمثال در مورد برنامه ششم توسعه، شاهد عدم توجه دولت در عمل به حداقلهای برنامهنویسی مطابق سیاستهای کلی هستیم. موارد عدول از سیاستها یا بیتوجهی و حتی فراموشی محض و حتی تعارض باسیاستهای کلی ابلاغی خود مقالهای مستقل میطلبد.
شاید سهلترین نتیجهای که بتوان گرفت این باشد که ادامه این رویه مخدوش و ناقص تنها موجب بیاعتبار شدن بیشتر جایگاه رهبری در این چرخه باشد. یا شاید بتوان این نتیجه را گرفت که هر چه موضوع سیاستهای کلی مهمتر باشد، چالشهای جدیتری در اجرای مطلوب آن وجود خواهد داشت.
مقایسه سیاستهای پیشنهادی مجمع باسیاستهای ابلاغیمهمترین عاملی که منجر به توجه بیشازحد رسانههای خارج از کشور به سیاستهای کلی انتخابات شد، تفاوتهای سیاستهای ابلاغی باسیاستهای پیشنهادی مجمع تشخیص مصلحت نظام بوده است. این تفاوتها ضمن نشان دادن برخی اختلافات اندیشهای، در حوزه راهکارها نیز تفاوتهایی باهم دارند که در ادامه سعی میشود به این اختلافات پرداخته شود.
۱٫۲٫ تفاوت نظر در خصوص احزابنکته نخست اینکه روح حاکم بر دو متن مدنظر تا حدود زیادی متفاوت است. البته شاید بتوان گفت که هردوی این مجموعه سیاستها وضعیت فعلی را مطلوب نمیدانند، و سعی این متون بر عبور از این وضعیت است؛ لکن راهحل آنها برای عبور از وضعیت کنونی کاملاً متفاوت است. در توضیح این مطلب باید گفت که در سیاستهای پیشنهادی مجمع، اصلاح فرآیند انتخابات و حضور حداکثری مردم در ایفای نقش بیشتر احزاب سیاسی و کمتر کردن نقش شورای نگهبان البته بهجز در امر نظارت بر انتخابات -آنهم بهصورت محدود- خلاصهشده است. این موضوع در سیاستهای ابلاغی کاملاً برعکس است. یعنی راهکار حضور حداکثری در انتخابات، افزایش نقش مؤثر و مداوم شورای نگهبان، بهمنظور جلوگیری از ورود عناصر نامطلوب به فضای انتخابات چه در قامت انتخابکننده و چه در ساحت انتخاب شونده است. حالآنکه در سیاستهای رهبری بهغیراز یک مورد که اشارهای گذرا به احزاب، آنهم فعالیت قانونمند و مسئولانه آنها شده است، دیگر نشانی از تأکید بر فعالیت احزاب سیاسی در رویههای انتخاباتی نیست.
بهعبارتدیگر در این دو متن، تقویت نظام تحزب ازنظر مجمع تشخیص مصلحت و تقویت نهادی شورای نگهبان ازنظر سیاستهای ابلاغی راهحل کلان مسائل انتخابات انگاشته شدهاند. این مبحث دربندهای متعددی باعث تفاوت بین این دو مجموعه سیاست شده است. اوج این افتراق نظر، دربند ۱۰ سیاستهای پیشنهادی مجمع حادثشده که کلاً به فعالیت احزاب سیاسی در انتخابات معطوف شده است؛
“تسهیل و ارتقاء سطح مشارکت احزاب و تشکلهای سیاسی قانونی در انتخابات بهمنظور:
۱۰-۱- معرفی افراد شایسته در تراز جمهوری اسلامی ایران و در چارچوب صلاحیتهای قانونی
۱۰-۲- مطالبه رقابت سالم انتخاباتی داوطلبان موردحمایت در جهت افزایش مشارکت و حضور بانشاط مردم
۱۰-۳- مسئولیتپذیری، قانونمداری و رعایت قواعد و مقررات فعالیت سیاسی توسط اعضاء، طرفداران و داوطلبان و پذیرش نتیجه قانونی و نهایی انتخابات
۱۰-۴- پذیرش حق دفاع احزاب از حقوق داوطلبان و اعضاء و طرفداران در مراجع قانونی
۱۰-۵ مسئولیتپذیری برای پشتیبانیهای تخصصی و حفظ و ارتقاء شایستگیهای نمایندگان در طول دوران خدمت
۱۰-۶- حمایت از تشکیل اجتماعات و همایشهای انتخاباتی و استفاده مناسب و عادلانه از امکانات دولتی و عمومی در تبلیغات توسط احزاب.”
درحالیکه دربند متناظر در سیاستهای ابلاغی رهبر معظم انقلاب، صرفاً به شایسته گزینی از طریق زمینهسازی مناسب اشارهشده و به هیچیک از پیشنهادات مجمع در این بند، توجهی نشده است. این موضوع نشان از آن دارد که در بطن سیاستهای رهبری انقلاب، فعالیت احزاب سیاسی – آنگونه که در پیشنهادهای مجمع ذکرشده است – حتی به قیمت رونق هرچه بیشتر انتخابات جایگاهی نداشته و احتمالاً ازنظر ایشان احزاب با وضعیت موجود توان تحمل این مسئولیت سنگین را در نظام جمهوری اسلامی ندارند.
در برخی از تحلیلها عدم توجه به احزاب و حذف بندهایی که معطوف به تقویت جایگاه احزاب بوده است به مخالفت رهبری با تحزب تعبیر شده است. در این خصوص باید گفت که در نظام اندیشهای و بیانات رهبری طی سه دهه گذشته بههیچوجه نمیتوان چنین چیزی را یافت، هرچند که اندیشه ایشان به مفهوم تحزب آنهم با تعریف غربی همواره با سویههای انتقادی همراه بوده است ولی مخالفت صریحی با فعالیتهای حزبی صورت نگرفته است. اما درجاهایی که نظام تحزب به مناقشه و منازعه صرف بر سر کسب قدرت تقلیل داده شود ایشان مخالفتهای صریح و ضمنی داشتهاند. تجربه زیسته ایشان در فعالیتهای حزبی دهه اول انقلاب نشان از تمایل اولیه ایشان به حرکت حزبی دارد هرچند در خصوص کارآمدی این نهاد مولد غرب میتوان امارهها و نشانههایی از تشکیک کارآمدی این نهاد در نظام سیاسی فعلی از دید رهبری پیدا کرد.
در عرصه عملی عملکرد احزاب سیاسی چه آنهایی که همراستا با نظام سیاسی مستقر بودهاند و چه آنهایی که رویکرد انتقادی شدیدی داشتهاند، برای هر سیاستگذار و مدیر تراز اول در نظام سیاسی فعلی کاملاً محل تردید و سؤال است. ازاینرو میتوان نتیجه گرفت انتخاب شایستگان در انتخابات، لزوماً در اثر فعالیت احزاب سیاسی محقق نشده و ازنظر رهبری معظم احتمالاً سپردن این مسئولیت سنگین (معرفی ذیصلاحان به عموم مردم)، به نهادهایی همچون احزاب، حداقل در برهه کنونی، به مصلحت نظام و کشور نیست و در سیاستهای کلان نظام هم جایگاهی ندارد.
همچنین ایجاد رقابت سالم در انتخابات نیز از منظر مقام معظم رهبری، منوط به تحرک بیشتر احزاب سیاسی نیست. چراکه در زیر بند دوم بند ۱۰ سیاستهای مجمع، این موضوع هست ولی در سیاستهای ابلاغی وجود ندارد. لذا میتوان نتیجه گرفت که از منظر سیاستهای ابلاغی شرط لازم برای رقابت سالم در انتخابات، پویایی احزاب و تشکلهای سیاسی نیست؛ بلکه نظارت کامل و جامع در تمامی مراحل انتخابات میتواند سلامت انتخابات را از منظر نظام تأمین نماید.
از سوی دیگر با توجه به بند ۹ سیاستهای ابلاغی، که در آن به “تعیین چارچوبها و قواعد لازم برای فعالیت قانونمند و مسئولانه احزاب و تشکلهای سیاسی”، اشارهشده است، فعالیت احزاب ممکن است مقیدتر نیز میشوند. چراکه در صورت فعالیت احزاب، این فعالیتها، بایستی ذیل چارچوبها و قواعد پیشبینیشده انجام گردد و مبنای قانونی داشته باشد.
لذا سیاست کلی مدنظر رهبری معظم این است که، ابتداءً باید زیربناها و چارچوب فعالیت احزاب و گروههای سیاسی در سطح قانونی مشخصشده و پسازآن و در صورت اقتضاء مصلحت، فعالیت آنها شکل بگیرد، تا در تضاد با منافع نظام و کشور قرار نداشته باشد. با این اوصاف فعالیت احزاب باید مبتنی بر اقدامات تعریفشده، قانونمند، مسئولانه و مفید برای منافع کشور، آنهم در صورت نظارت کامل مراجع قانونی بوده صورت گیرد.
۲٫۲ تفاوت نظر در نقش شورای نگهبانهمانگونه که گفته شد علاوه بر اختلاف در جایگاه و نقش احزاب، در حوزه اختیارت شورای نگهبان نیز دو متن پیشنهادی و ابلاغی باهم تفاوتهای جدی دارند. درحالیکه سیاستهای پیشنهادی سعی در کاهش اختیارات شورای نگهبان و محدود کردن آن به وظایف نظارت آنهم در بازه زمانی مشخصی دارد سیاستهای ابلاغی دست شورای نگهبان را در این موضوعات باز نگهداشته است. دربند ۱۱ سیاستهای ابلاغی نیز وظایف شورای نگهبان تشریح شده است؛
“نظارت شورای نگهبان بر فرایندها، ابعاد و مراحل انتخابات ریاست جمهوری، مجلس شورای اسلامی و مجلس خبرگان رهبری ازجمله تائید نهایی صلاحیت داوطلبان، رسیدگی به شکایات و تائید یا ابطال انتخابات بهمنظور تأمین سلامت انتخابات، جلب مشارکت حداکثری و تأمین حقوق داوطلبان و رأیدهندگان با:
۱ ـ ۱۱ ـ تعیین سازوکارهای شفاف، زمانبندیشده و اطمینانبخش و فراهم کردن حضور داوطلبان یا نمایندگان آنها در تمام مراحل.
۲ ـ ۱۱ ـ پاسخگویی مکتوب در خصوص دلایل ابطال انتخابات و رد صلاحیت داوطلبان در صورت درخواست آنان”
با دقت در سیاستهای پیشنهادی مجمع تشخیص مصلحت، محدودیت زمانی فعالیت شورای نگهبان به چشم میخورد (نظارت شورای نگهبان بر فرآیندها، ابعاد و مراحل انتخابات ریاست جمهوری، مجلس شورای اسلامی، خبرگان رهبری ازجمله تائید نهایی صلاحیت داوطلبان تا قبل از شروع تبلیغات انتخاباتی) که در سیاستهای نهایی این محدودیت برداشتهشده است. این موضوع نشان میدهد که ازنظر رهبر انقلاب اسلامی، نظارت شورای نگهبان در همه مراحل انتخابات جاری و ساری است و صرفاً شامل دوره قبل از تبلیغات انتخاباتی نیست. البته باید اشاره کرد که حسب ماده ۹۹ قانون اساسی و تفسیر این ماده از سوی شورای نگهبان، و همچنین ماده ۳ قانون انتخابات مجلس شورای اسلامی، سیاست ابلاغی در این موضوع با قوانین فعلی تطابق و تناسب کامل داشته و نظر مجمع تشخیص مغایر امواد قانونی فوق بوده است.
در ذیل شماره ۳ بند ۱۵، سیاستهای پیشنهادی مجمع تشخیص ،سیاستی مطرحشده است مبنی بر “ضرورت پیشبینی سازوکار دفاع نامزدهای رد صلاحیت شده توسط شورای نگهبان در قانون انتخابات”، که این پیشنهاد هم در نسخه ابلاغی حذفشده است. این موضوع بهنوعی حاکی از این است که رد صلاحیت داوطلبان از طرف شورای نگهبان، نقطه پایانی فعالیت داوطلبان مبتلابه است و ضرورتی برای دفاع از پیشینه سیاسی در مراحل بعد از رد صلاحیت وجود ندارد. این مسئله امارهای است برای جلوگیری از ایجاد و ادامه چالشها و درگیریها، بر سر موضوع رد صلاحیتها که احتمالاً موجب التهاب و تنش در فرآیند انتخابات خواهد شد.
ماحصل مطلب اینکه ازنظر سیاستهای ابلاغی، فصلالخطاب در امر بررسی صلاحیتها، شورای نگهبان است و این شورا با توجه به شأن قانونیای که دارد، نباید مورد خدشه قرار گیرد. این موضوع وقتی حساستر جلوه میکند که رهبر معظم انقلاب در سیاستهای کلی، حق دفاع در برابر تصمیم شورای نگهبان را به رسمیت نمیشناسند. ضمناً مصوبه مجمع تشخیص در خصوص “لزوم رسیدگی دقیق به شکایات داوطلبین رد صلاحیت شده در انتخابات مختلف”، نیز حق دفاع را برای نامزدهای رد صلاحیت شده پیشبینی نکرده است و صرفاً بر ذکر علل و اسباب رد صلاحیت و اطلاعرسانی دقیق به مخاطب تأکید شده است، و این مصوبه باسیاستهای پیشنهادی مجمع سازگار نبود.
بهغیراز این دو مورد که تفاوت اساسی مبتنی بر مبانی اندیشهای و نظام حکمرانی را نشان میدهد، موارد اختلافی دیگری نیز وجود دارد که بیشتر به تدقیق یا کلیتر کردن بندهای سیاستهای ابلاغی منجر شده است.
نقد سیاستهای کلی انتخابات ۳٫۱ فقدان مبانی نظری مصرحفارغ از تفاوتهای بیانشده در قسمت قبل و بر مبنای سیاستهای ابلاغی، نخستین نکتهای که میتوان به آن اشاره کرد فقدان مبانی نظری مصرح و اندیشه سیاسی حاکم بر آن است. بیتردید ابتدا باید نوع نگاه کلان نظام به پدیده انتخابات هم از منظر اندیشهای و هم از منظر عملیاتی مطرح گردد تا مشخص شود هرکدام از بندها کدام بخش از این منشور را پشتیبانی میکنند. در آن صورت برای هر مخاطبی قابلدرک است که خاستگاه این سند و به عبارتی نوع نگاه نظام جمهوری اسلامی به مقوله مهم انتخابات چیست. بر آن اساس همگان درک مشترک و واحدی از این رکن مهم مردمسالاری دینی به دست آورده، منطبق بر آن طی طریق مینمودند و نقطه پایانی بر برخی چالشهای نظری و عملی کلان در این زمینه گذاشته میشد.
در ادبیات علمی نظامات انتخاباتی، این نکته تصریحشده است که هیچ نظام انتخاباتی کاملی وجود ندارد و هر نظام سیاسی مجبور است بین برخی از دوگانههایی مانند انسجام حزبی یا سیاست فردی، پاسخگویی به رأیدهندگان یا پاسخگویی به احزاب، منافع کوتاهمدت یا منافع بلندمدت و … دست به انتخاب بزند. اولین نکتهای که در این سیاستهای کلی مشهود است عدم تصریح به انتخابات مطلوب و اهدافی که باید یک انتخابات خوب مدنظر داشته باشد. لذا این متن الگو و یا شابلون کاملی همراه با مبانی اندیشهای مصرح که باید مجریان در پی تحقق آن باشند را در اختیار آنها قرار نمیدهند.
۳٫۲ عدم تجانس درونینکته دیگر دراینباره که شاید معلول نکته فوق باشد عدم تجانس موارد و بندها با یکدیگر است. به عبارت بهتر میتوان اینگونه گفت که برخی از بندها ماهیت هدفی و چشماندازی دارند، برخی کاملاً اجرایی و عملیاتی و در مواردی کاملاً منطبق و مشابه با قوانین و مقررات جاری کشورند، برخی دیگر درصدد تعیین حدود و چارچوبهای انتخاباتاند. (از ارجاع به بندها به علت اطاله مقاله پرهیز میشود) شاید اگر این سیاستها به دودسته کلان عمومی و موردی بر اساس نوع انتخابات (مجلس، ریاست جمهوری، خبرگان و شورای شهر) یا مثلاً به چند بخش متشکل از تقنین، نظارت، اجرا، نامزدها و مردم یا بخشهایی همانند اصول، اهداف، سیاستهای اجرایی و سیاستهای نظارتی تقسیمبندی میشدند درک دقیقتر و جامعتری از ابعاد مسئله به مخاطب منتقل میشد، درحالیکه این یک دستگی و توالی نسبتاً نامتجانس ممکن است نوعی سردرگمی بیافریند.
۳٫۳ فقدان ضمانتهای اجراییفقدان ضمانتهای اجرایی که در بخش اول این یادداشت مورداشاره قرار گرفت در این سیاستها مشهود است. اینکه مخاطب بالقوه و بالفعل هر بند یا موضوع کدام بخش از سیستم حاکمیت است و مسئول تحقق آن کیست مشخص نیست. این مسئله از یکسو میتواند باعث موازی کاریهایی گردد که اصطکاک حاصل نماید و از سوی دیگر ممکن است موجب غفلت از برخی بندها توسط همگان باشد. آیا همه بندها از لحظه ابلاغ لازمالاجرا هستند؟ در صورت تخطی کدام مرجع مسئول رسیدگی است و مجازات یا تنبیه یا عامل بازدارنده کدام است؟ بهعنوانمثال به نظر میرسد منازعه برخی از اعضای مجلس با برخی از اعضای شورای نگهبان بر سر مجری بند ۱۳ سیاستهای کلی ناشی از این مسئله باشد. نظر برخی از اعضای شوری نگهبان بر این است که نظارت مستمر بر نمایندگان مجلس که در این بند بیانشده است به عهده شورا است، در مقابل برخی از نمایندگان مجلس هم مدعی هستند با توجه به اینکه مجری این بند بهصراحت بیاننشده است مانند قبل که خود مجلس ناظر نمایندگان بوده است همچنان نظارت مستمر به عهده خود مجلس است.
۳٫۴ وجود بسیاری از سیاستها در قوانین موجودنکته پایانی اینکه، تقریباً تمامی بندهای سیاستهای کلی بهغیراز بند ۱۲ که به بهرهگیری از فناوریهای نوین در جهت تسهیل مراحل اجرایی انتخابات اشاره دارد ما به ازایی در قانون انتخابات مجلس یا ریاست جمهوری دارد. حال ممکن است در اشاره به جزییات و دقت تفاوتهایی وجود داشته باشد، ولی میتوان گفت که سیاستهای ابلاغی بهغیراز بند ۱۲ تفاوت فاحشی با قوانین موجود ندارد. اگر سیاستهای کلی را مصوباتی بدانیم که بهوسیله دستهای از قوانین، برنامهها و تصمیمات به مرحله اجرا گذاشته میشوند، آنگاه با این سؤال جدی مواجه خواهیم شد که آیا واقعاً این سیاستها به معنای واقعی کلی بودهاند؟ سیاستهایی که بتواند هم از یکسو به آرمانها و اهداف توجه کنند و هم از سویی دیگر دستی در جنبهها و مفاهیم اجرا دارند. به نظر میرسد سیاستهای کلی انتخابات بیشتر از آنکه سویه آرمان و اهداف را مشخص کند به اجرا و قوانین جاری نزدیک بوده است. با این تفاسیر به نظر میرسد سیاستهای ابلاغی تغییر ملموسی در اصلاح وضعیت موجود ایجاد نمیکند، حالآنکه چالشهای مشاهدهشده پس از برگزاری تعداد زیادی انتخابات بعد از انقلاب نیازمند اصلاحات جدی در نظام انتخاباتی کشور است.
جمعبندی نهاییهمانطور که در متن مقاله نیز اشاره شد، یکی از نقاط ضعف جدی سیاستهای کلی، نبود سازوکارهای جدی برای الزام بخشی اجرایی، به تحقق این سیاستها است، توجه به تنظیم گری در کنار ساختارهای حقوقی تنبیهی میتواند مبنایی مناسبی برای ضمانت اجرایی این سیاستها فراهم نماید. در همین راستا پیشنهاد میشود برای فهم بهتر سازوکارهای تنظیمگری و ساختارهای حقوقی چارچوبهایی تدوین شود و در کنار تدوین هر سیاست مبنی بر این چارچوبها سازوکارهای اجرایی شدن آن نیز تدوین شود.