فقدان اکبر هاشمی رفسنجانی، در قامت یکی از اثرگذارترین شخصیتهای پس از انقلاب اسلامی در اتمسفر سیاسی ایران، یقیناً فضای آینده سیاسی کشور را تحت تأثیر قرار میدهد. با توجه به فضای متکثر سیاسی در ایران و حیات و ممات گروهها و دستههای متعدد با گرایشهای گوناگون سیاسی، نبود شخصیتی مهم و چندوجهی که در ابعاد مختلف سیاست در ایران اسلامی نقش پررنگ و قابلتوجهی داشته است، ضرورت مداقه در این موضوع را دوچندان میکند. در این زمینه میتوان تقسیمبندیهای مختلفی ارائه کرد که بهمنظور طرح روشنتر بحث، تأثیر فقدان هاشمی رفسنجانی را در دو بازه زمانی کوتاهمدت و بلندمدت (سطح ملی و سیاسی) بررسی خواهیم نمود.
بازه زمانی کوتاهمدت:مفهوم کوتاهمدت در این نوشتار، اشاره به انتخابات ریاست جمهوری سال آینده داشته و دستهبندیهای سیاسی و جناحی را در این دوره زمانی موردتوجه قرار میدهد. عدم حضور هاشمی رفسنجانی در این زمان، حتماً بر جریان اعتدالگرا و شخص حسن روحانی مؤثر خواهد بود. چراکه به اذعان عموم سیاسیون، رئیسجمهور فعلی، ایجاد اجماع در بین اصلاحطلبان و کارگزاران و همچنین مدیریت فضای متشتت در جناح موسوم به چپ و هدایت اذهان به سمت ادبیات اعتدال را مدیون مرحوم هاشمی است. زیرا اعتماد و اتکا سران اصلاحات به هاشمی بر همگان آشکار بوده و تجمیع و بازگشت نسبی به عرصه حاکمیت توسط اصلاحطلبان، خصوصاً در انتخابات سال ۱۳۹۲، مرهون تلاشها و رایزنیهای رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام قلمداد میشود. انصراف آقای عارف از نامزدی انتخابات و پیشی گرفتن حسن روحانی نسبت به رقبا باتدبیر هاشمی صورت پذیرفت و سهم افرادی همچون علیاکبر ولایتی که از اصولگرایان متأثر از هاشمی است، نیز در این فضا با هدایت مستقیم یا غیرمستقیم ایشان، ایجاد تعدد و تشتت آراء در اردوگاه اصولگرایان بود، که بامهارت تمام اجرا و پیادهسازی شد.
لذا در زمان کوتاه جریان اصلاحات احساس خلأ خواهد کرد، تا زمانی که مرجعیت جامعی برای سران اصلاحات و اعتدال یافت نشود -که یقیناً همچون هاشمی نخواهد بود- نزدیکی و همراهی این دو فقط با بهرهبرداری از مرگ ناگهانی و تشدید عواطف و احساسات خواهد بود که حتماً دوام چندانی نخواهد داشت. بنابراین تا انتخابات ریاست جمهوری آتی خلأ وجود هماهنگکننده هوشمند و سیاستمداری قدرتمند در این میان ملموس خواهد بود.
بازه زمانی بلندمدت:الف) سطح سیاسی:اما در بلندمدت آنچه محرز و مبیّن است، هاشمی دومی برای انقلاب قابلتصور نیست. هاشمی در عین اینکه تفکرات انتقادی و اپوزسیونی را در سطح کلان نظام نمایندگی میکرد، اما با توجه به پیوندهای عمیق عاطفی با رهبر معظم انقلاب –که در پیام معظم له نیز مشاهده میشود- و همچنین سابقه سالهای متمادی مبارزه با رژیم ستمشاهی و همزیستی طولانی با امام راحل، درنهایت دل در گرو این انقلاب و این نظام داشت و کاملاً انعطافپذیر و قابلکنترل بود. مثال بارز این مدعا، توئیت معروف هاشمی درباره “دوران گفتگو و پایان عصر موشک” و موضعگیری رهبری در این خصوص بود، که بلافاصله با کوتاه آمدن هاشمی رفعورجوع شد. به همین جهت احتمال تندتر شدن برخی جریانات رادیکال اصلاحطلب پس از مرگ هاشمی رفسنجانی وجود دارد و دیگر لیدری همچون او نیست که در حکم ترمز برای اینگونه جریانات عمل کند.
در حقیقت آقای هاشمی نقش موازنه سیاسی را برای جناح اصلاحطلب ایفا میکرد و آنها را در عین بیان انتقادات جدی به رأس حاکمیت، در درون نظام حفظ و با آنها تعامل میکرد. در همین حال برخی از خواص این جریانها را باسیاست ورزی هوشمندانه حذف و برخی دیگر را با ابزار تدبیر و سیاست، بیشتر وارد میدان سیاسی کشور میکرد.
ب) سطح ملی:نکته دیگر اینکه فقدان الگوی سیاست ورزی هاشمی و کنشهای شخص او، تأثیر بلندمدت در ساختار سیاسی ایران نداشته و با توجه به تثبیت فضای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی در نظام اسلامی و توسعه سیاست از فرد محوری به جریان محوری، توازن بین قطبهای اصلی درون نظام برقرار خواهد شد. البته این موضوع در سطح جناحهای سیاسی قطعاً مساوی و برابر نخواهد بود و اصلاحطلبان که تکیهگاه اصلی خود را در بالاترین سطوح حاکمیت ازدستدادهاند، تلاش بیشتری در این زمینه خواهند کرد.
با فوت آقای هاشمی، امکان اصلاح برخی ساختارهای سیاسی و غیرسیاسی، تقویت میشود. مثلاً تغییرات اساسی در مجمع تشخیص مصلحت نظام، بهعنوان بازوی مشورتی رهبری انقلاب، پس از حدود بیست سال، با تجربیات متعدد در سطح سیاستگذاری کلان نظام، میتواند از راهبردهای اصلی تداوم انقلاب باشد. همچنین امکان تغییر و تحولات جدی در دانشگاه آزاد اسلامی، که سالها با مدیریت غیرمستقیم هاشمی رفسنجانی اداره میشد و سیاستهای کلان این دانشگاه نیز بهنوعی به امضای وی میرسید، از طریق شورای عالی انقلاب فرهنگی و بدون وتوی شخص خاصی، بیشتر میشود.
و درنهایت میتوان گفت که منتقد جدی و بیباکی که در عرصه کلان قدرت سیاسی جمهوری اسلامی وجود داشت، ازمیانرفته است و شاید نمایندگی انتقاد عمومی جامعه را نتوان به شخص دیگری در این سطح سپرد. در سالهای اخیر و بهخصوص پس از انتخابات سال ۸۸، هاشمی راهبر و بیانکننده انتقادات بخشی از آحاد جامعه بود که بابیان تندوتیز بعضی نقدها و انتقادات، ناخواسته به سوپاپ اطمینانی برای حاکمیت تبدیلشده بود. در دیدگاه برخی از سیاستمداران فقدان منتقد جدی و وجود تکصدایی در عرصه قدرت کلان، میتواند به تهدیدی برای صاحبان قدرت و حاکمیت منجر شود.
برای مطالعه این مقاله میتوانید به لینک زیر مراجعه نمایید: