این تحولات در کنار تجارب سیاستهای کوچکسازی، آزادسازی و خصوصیسازی دولتها، نقش نهادهای تنظیمگر را در تضمین محیط رقابتی و اجراییسازی سیاستهای حاکمیتی در بخش خصوصی و عمومی بهعنوان بخشی جداییناپذیر از “نظام حکمرانی ملّی” مطرح ساخته است.
بهطور خلاصه در نظام حکمرانی امروز تنظیمگری که در گذشته در یک مفهوم حداقلی به مسئله کنترل بازارهای اقتصادی محدود میشد، معنایی بسیار وسیعتر یافته و عملاً بهعنوان ابزار اصلی اعمال حاکمیت بهمنظور پیادهسازی سیاستها و ایجاد هماهنگی میان منافع فردی و عمومی تبدیلشده است. تنظیمگری در معنای امروزی خود شامل مجموعهٔ عموم مداخلات حاکمیتی (با استفاده از ابزار حقوقی، قانونی و اقتصادی) است که باهدف تحقق اهداف اقتصادی یا اجتماعی و تضمین منفعت عمومی اعمال میگردد؛ که در مفهوم گسترده خود بخشی از این مداخلات از سوی بخشهای غیر حاکمیتی (شامل نهادهای خودتنظیمگر) انجام میپذیرد. ازاینرو تنظیمگری شامل انواع مداخلات در تمام حوزههای عمومی ازجمله بخشهای اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و رسانهای نیز میشود.
در کشور ما نیز یکی از مشکلات مهم مطرح در عرصه حکمرانی کشور عدم تحقق مناسب سیاستهای تعیینشده از سوی نهادهای سیاستگذار است. به این معنی که نهادهای بالادستی در کشور مانند مجمع تشخیص مصلحت نظام، شوراهای عالی و … سیاستها و خطمشیهای کلی را تعیین میکنند اما حتی پس از گذشت چندین سال ملاحظه میشود که این سیاستها بهصورت مناسب پیاده نشدهاند. یکی از مهمترین کارکردهایی که برای تنظیمگری ذکر میشود این است که تنظیمگری میتواند زمینه را برای اجرایی شدن سیاستهای تعیینشده از سوی حاکمیت در بین فعالین حوزههای مختلف فراهم کند. بهبیاندیگر تنظیمگر سیاستها و خطمشیهای کلی را به زبان بازار ترجمه میکند و برای انجام این مهم ابزارهایی همچون مقرراتگذاری، تعرفه گذاری، تعیین مشوق و جریمه، رسیدگی به دعاوی و شکایات و … را در اختیار دارد.
علاوه بر موضوع اجراییسازی سیاستهای کلان، موضوع ایجاد و صیانت از فضای رقابتی و جبران ناکاراییهای بازار نیز از جهات دیگری ضرورت موضوع تنظیمگری را تأکید میکنند. در ایران تجربه ناموفق خصوصیسازی ایجاب میکند که به تنظیمگری توجه شود. توجه به این نکته ضروری است که تنظیمگری گاهی بهغلط مترادف با وضع تشریفات زائد و دست و پاگیری قلمداد میشود که همگام با کاهش فعالیتهای تصدیگرایانه دولت، باید محدود گردند. اگرچه باید توجه نمود که زدودن مقررات زائد گام مهمی در تضمین موفقیت خصوصیسازی به شمار میرود، اما بدون ایجاد یک نظام تنظیمگر کارا نیز امکان استفاده از مزایای بازار رقابتی میسر نخواهد شد. در حقیقت تنظیمگری بسترهای رقابتی لازم برای فعالیت بخش خصوصی را فراهم میکند درحالیکه بدون وجود تنظیمگری مناسب، بخش خصوصی یا امکان ورود به بازار را پیدا نخواهد کرد و یا در صورت ورود، زمینه ایجاد انحصار توسط همان بخش خصوصی فراهم خواهد شد. اگرچه اظهارنظر دقیق در مورد واگذاریهای انجامگرفته تاکنون و میزان کارایی آن نیازمند مداقه بیشتر است، اما بهصورت کلی عدم شکلگیری نهادهای تنظیمگر را میتوان حلقه مفقوده فرآیند خصوصیسازی در ایران به شمار آورد. تجربه بسیاری از کشورها نیز نشان میدهد که پس از چند دهه اعمال سیاستهای مقررات زدایی و تنظیمزدایی، بروز ناکامیهای بر خواسته از بازار مجدداً نقش تنظیمگری را مورد تعریف سیاستگذاران قرار داده است.
در این راستا و با توجه به مشکلات کشور درزمینهٔ عدم پیادهسازی سیاستها و همچنین ناکارایی بخشهای اقتصادی به نظر میرسد مجمع تشخیص مصلحت نظام بتوان اقدامات زیر را در دستور کار قرار دهد.
اصلاح نظام تنظیمگر در ایران بهعنوان یکی از الزامات اساسی پیادهسازی سیاستهای ابلاغیهمانطور که در بالا اشاره شد، عدم وجود یک نظام تنظیمگری کارا عملاً امکان پیادهسازی سیاستها را از مجمع تشخیص مصلحت نظام سلب نموده است. لازم به ذکر است که حتی سیاستهای ذیل اصل ۴۴ قانون اساسی نیز که در نوع خود یکی از موفقترین تجارب مجمع بود که به تصویب قوانین مربوطه در مجلس شورای اسلامی و ایجاد ساختارهای اجرایی در دولت نیز گردید، عملاً در پیچوخم فرایندهای تنظیمگری و در چالشهای شکلگرفته پیشروی شورای رقابت دچار توقف گردید. از این حیث باید پذیرفت که علت اصلی عدم تحقق سیاستها نه عدم تمین نظام اجرایی کشور، بلکه عدم وجود ساختارهای اجراییسازی سیاستها یا همان نهادهای تنظیمگر است. ازاینروست که حتی خود دولت به عنان بخش اجرایی کشور هم به دلیل همین ضعف امکان پیادهسازی سیاستهای وضعشده توسط خود را نیز ندارد. از این حیث پیشنهاد میشود:
الف) مجمع تشخیص مصلحت نظام بهصورت اساسی اصلاح نظام تنظیمگری در کشور را در بخشهای اقتصادی و توسعه مفهوم آن به سایر عرصههای اداره امور عمومی ازجمله انرژی، سلامت، فرهنگ، جامعه مدنی، آب و محیطزیست، رسانه و فضای مجازی را دستور کار خود قرار دهد. این امر نهتنها در بهبود فرایند اجراییسازی سیاستها، بلکه در تقویت کیفیت و قیمت تمامشده خدمات در بخشهای اقتصادی و بهبود وضعیت عمومی کشور در بخشهای غیراقتصادی مؤثر خواهد بود. از ت
ب) بهطور خاص مجمع تشخیص مصلحت نظام در سطح اجرای تنظیمگری در بخشهای کلیدی کشور که هماکنون نیز در آنها ساختارها و سازمانهای تنظیمگر وجود دارد، ورود نماید. یکی از ابزارهای تحقق این امر وجود لااقل یک نماینده صاحبرأی در هیئت تصمیمگیرنده اصلی در این سازمانها است. این امر میتواند در توجه بیشازپیش به در اجراییسازی سیاستهای ابلاغی از سوی مجمع در نظام تنظیمگری کشور مؤثر واقع گردد.
ج) ورود مستقیم مجمع به شکلدهی سازمانهای تنظیمگر در بخشهایی که در آنها این الگو ایجاد نشده است و کماکان نظام اجرایی سنتی در آنها تولیت حکمرانی را بر عهده دارد. در این سطح مجمع تشخیص مصلحت نظام بهطور خاص میتواند بهصورت اقتضایی وارد فرایند شکلدهی بهنظام تنظیمگری شود و همانند خصوصیسازی، مجمع بهعنوان آغازکننده و پیشران ایده سازانهای تنظیمگر لازم را ایجاد نماید. در این راستا میتواند در فرایندهای تقنینی و نظارتی ایجاد این نهادها ورود کرده و همانطور که در بالا اشاره شد بهمنظور حفظ جایگاه مجمع، اعضای لازم را در هیئت اصلی این نهادها از سوی خود اختصاص دهد.
د) هرچند در برخی بخشها هماکنون تنظیمگری بهصورت مشخص و متمرکز وجود داشته باشد و حتی در آنه جایگاه دولت همچنان بهعنوان محور مرکزی نظام حکمرانی مورد تأکید قرارگرفته است، درعینحال در مفهوم نوین «حکمرانی»، همواره حضور سایر ذینفعان و ذیربطان نظیر بازیگران بخش خصوصی و نهادهای مدنی در سطوح ملی و محلی در نظام حکمرانی به رسمیت شناختهشده است. تجربه نشان داده است که این بازیگران حتی ضمن حضور محوری دولت، با استفاده از ابزارهای خاص خود همواره اثرگذاری زیادی در فرایند تنظیمگری و پیادهسازی سیاستها داشتهاند. ازاینرو به نظر میرسد فارغ از حضور یا عدم حضور دولت در جایگاه تنظیمگر و حتی سیاستگذار، مجمع تشخیص مصلحت نظام باید توجه خاصی به ایجاد و جهتدهی به ساختارهایی مبذول دارد که میتوان از آنها با عنوانی چون ساختارهای خودتنظیمگر، تنظیمگران اجتماعی و نهادهای غیردولتی تنظیمگر یادکرد. نقش کلیدی این نهادها در حکمرانی نوین باید فارغ از وضعیت نظام دولتی کشور موردتوجه خاص نظام قرار گیرد.
سامان حقوقی و مسئله تعدد مراجع مقررات گذار در ایرانیکی از چالشهای نظام سیاستگذاری در کشور عدم مشخص شدن جایگاه دولت و مجلس، بهطور خاص دولت، در کنار مجمع تشخیص مصلحت نظام است. از یکسو تفکیک مشخصی بین لایههای مختلف نظام سیاستگذاری در کشور بین مجمع و سایر قوا است. از سوی دیگر همانطور که پیشتر عنوان شد یکی از الزامات پیادهسازی سیاستهای کلان کشور وجود نظام تنظیمگری است. تنظیمگری با بهکارگیری مجموعهای از سازوکارها بستر اجراییسازی سیاستهای بالادستی را فراهم میسازد. بااینوجود مشخص نیست که آیا سطوح عالی دولت مانند هیئتوزیران، شوراهای عالی، و بخشهای اجرایی ازجمله وزارتخانهها و سایر دستگاههای عمومی در چه سطحی وظایف تنظیمگری را در قبال سیاستهای بالادستی مجمع تشخیص مصلحت نظام بر عهده دارند، و در چه سطحی خود اقدام به سیاستگذاری مینمایند.
این مسئله را میتوان بهصورت تعمیمیافته، تداخل ساختارهای مختلف حاکمیتی در سیاستگذاری و مقرراتگذاری دانست. درواقع یکی از الزامات اجراییسازی سیاستها این است که سیاستگذاری و مقرراتگذاری در سطوح مختلف شامل سیاستهای بالادستی، قوانین، مقررات اجرایی و آییننامهها در یک ساختار هرمی بسامان قرار گیرند (و این امر فارغ از خصوصیات مربوط به الزامات مربوط به محتوای سیاستها و مقررات ازجمله تطابق محتوایی آنها باارزشهای فرهنگی و هنجارهای اجتماعی، و عدم ابهام و تضاد در آنها است).
نکته اخیر ما را متوجه یکی از اشکالات نظام سیاستگذاری و تنظیمگری کشور مینماید؛ مسئله تعدد مراجع سیاستگذار و مقررات گذار. باید گفت که تعدد مراجع سیاستگذار و مقررات گذار لازمه اداره کارآمد و تخصصی امور کشور است. اما مسئله این است که این مراجع متعدد در نظام هرمی منسجمی قرار گیرند. لازمه چنین نظامی این است که صلاحیت مراجع مختلف مقررات گذار در سطوح مختلف تعیین، تفکیک، و رعایت شود. فقدان چنین سامانی از موانع حاکمیت قانون است. در نظام حقوقی ایران، مجلس شورای اسلامی، مجمع تشخیص مصلحت نظام، هیئتوزیران، وزرا، شوراهای عالی امنیت ملی و انقلاب فرهنگی، شوراهای عالی دیگر، رئیس قوه قضاییه همگی قواعد عام وضع میکنند. اما حدود صلاحیت این مراجع بعضاً متمایز و روشن نیست. واقعیت این است که مراجع مختلف قانونگذاری گرایش به توسعه حوزه دخالت و اختیارات خود نیز داشتهاند. همین امر موجب تصویب انبوهی از سیاستها، قوانین و مقررات شده، بدون اینکه نسبت آنها برای مسئولان (اجرا و نظارت) و شهروندان روشن باشد. حتی حقوقدانان نیز گاه از یافتن تکلیف قانونی در میان انبوه قواعد و مقررات درمیمانند. تلاشهای موازی که برای تدوین و تنقیح قوانین در کشور انجامشده موفق نخواهد بود، مگر اینکه ابتدا ساختار مقرراتگذاری بسامان شود.
تا اینجا، تأکید بر این بود که تعدد (یا به بیان دقیقتر، آشفتگی) مراجع سیاستگذار و مقررات گذار یکی از عوامل مخل اجراییسازی سیاستها است. باید گفت که این وضعیت مشکلات دیگری را نیز ایجاد میکند، ازجمله وضع قوانین متعارض، تداخل وظایف و لوث شدن مسئولیت در مقرراتگذاری، بلاتکلیفی شهروندان و مقامات قضایی، افزایش امکان فساد و سوءاستفاده مجریان، موازی کاری و هدر رفتن منابع، اختلال در روابط قوا و سازمانها. اهمیت این خطرات و مشکلات ایجاب میکند که پژوهشی آسیبشناختی درباره ساختار مقرراتگذاری در ساختارهای تنظیمگر کشور و آسیبهای ناشی از آن در فرایند اجراییسازی سیاستها انجام شود، با این امید که نتیجه آن قدمی درراه اصلاح ساختار مقرراتگذاری و در سطح بالاتر قانونگذاری باشد.
لزوم رصد بخشی و ارزیابی سیاستهایکی از عواملی که فرآیند سیاستگذاری و بهتبع آن تنظیمگری را با مشکل مواجه میکنند، اطلاعات ناقص در سیاستگذاری و تنظیمگری است. هر چه فرآیند رصد حوزههای مختلف اقتصاد تسهیل شود، اطلاعات نامتقارن میان فعالین حوزه و سیاستگذاران کاهش مییابد و امکان شناسایی چالشهای هر بخش فراهم میشود. نهادهای تسهیلگر حاکمیتی یا غیر حاکمیتی و همچنین نهادهای تنظیمگر میتوانند این وظیفه را بر عهده بگیرند. این نهاد کافی است چالشهای اساسی هر حوزه و ویژگیهای بازیگران (ازجمله تنظیمگران و تسهیلگران) را به سیاستگذار برساند.
علاوه بر رصد بخشی، ضروری است هر یک از سیاستها در مراحل مختلف (پیش از اجرا، حین اجرا و پسازآن) مورد ارزیابی قرار گیرد. هدف اصلی ارزیابی تأثیر سیاستها که در سالهای اخیر بهعنوان یکی از ابزارهای اصلی برنامههای «تنظیم گری کارآمد» در ایالاتمتحده آمریکا (از زمان ریگان)، اتحادیه اروپا و انگلستان شناخته میشود توجه به تحلیل هزینه- منافع در ارزیابی طرحهای پیشنهادی سیاستی، ساختاری یا مقرراتی است. توجه به ارزیابی بهعنوان یکی از مراحل سیاستگذاری، از مراحل اولیه شناسایی چالش و تدوین گزینههای سیاستگذاری ضروری است. این فرایند از رایزنیهای عمومی و تهیه پینویسهای قانونی تا پیادهسازی قانون و ارزیابی عملکرد ادامه پیدا میکند. علاوه بر این، در صورت بروز چالشهای سیاستی جدید و دریافت مجموعه شواهد جدید، این فرایند از ابتدا آغاز میشود.
در این راستا به نظر میرسد یکی از حلقههای مفقوده در فرایند سیاستگذاری و تنظیمگری در ایران عدم وجود نهادهای تخصصی رصد و گردآوری اطلاعات پیش از فرایند سیاستگذاری، و پسازآن بهمنظور ارزیابی آثار سیاستها است. این وظیفه البته خود بهعنوان یکی از شئون تنظیمگری و در تکمیل فرایند سیاستگذاری به شمار میرود. ازاینرو پیشنهاد دیگری که در این بخش قابلارائه است ایجاد و تمهید نهادهای تخصصی رصد و گردآوری اطلاعات است که البته از ملزومات کلیدی موفقیت آن، مشروعیت تخصصی این جایگاه برای نهادهای تصمیمگیر و بخشهای تخصصی جامعه است.