برنامههای در حال انجام, حوزه های تخصصی, دیدگاه تخصصی, محصولات, مطالعات سیاسی و بینالملل, میزهای منطقهای
روابط جمهوری اسلامی ایران با مجموعه غرب یعنی آمریکا و کشورهای اروپایی در سه دهه اخیر ماهیتی معماگونه داشته است؛ درحالیکه برای غربیها و بهویژه آمریکاییها همواره موضوع همکاری و اختلاف بین دو سوی آتلانتیک درباره ایران و دلایل و ابعاد آنچه در بین سیاستمداران دو طرف و چه محافل آکادمیک مطرح بوده، سؤال اصلی برای جمهوری اسلامی ایران این بوده است که با توجه به اتحاد راهبردی با آمریکا و قرار گرفتن در مجموعه غرب، کشورهای اروپایی تا چه میزان قابلاتکا و اعتماد هستند؟
از دهه ۱۳۷۰ که تلاشها برای بهبود و عادیسازی رابطه با آمریکا به شکست انجامید و جمهوری اسلامی ایران سیاست راهبردی “غرب منهای آمریکا” را در دستور کار قرار داد، همزمان تلاش شده است تا ضمن ادامه دشمنی و مقاومت در برابر آمریکا، روابط با کشورهای اروپایی تقویت شود و فراتر از آن جمهوری اسلامی در برخی مواقع سعی کرده است که اروپا را بهنوعی در مقابل آمریکا قرار داده و بین آنها شکاف بی اندازد. بااینحال، همیشه دو دیدگاه متضاد درباره این مسئله در بین طیفها و گروههای سیاسی و حتی محافل آکادمیک در این مطرح بوده است. درحالیکه برخی به این راهبرد اعتقاد داشته و از آن حمایت میکنند (اصلاحطلبان و گروههای میانهرو)، گروهی دیگر معتقدند که اروپا اساساً متحد راهبردی آمریکا است و همواره مطیع و دنبالهرو این کشور بوده و نباید به آن اعتماد کرد (محافظهکاران و تندروها). حالا درباره برجام بار دیگر این دو دیدگاه و اختلافات در این زمینه تشدید شده است. درحالیکه آقای روحانی رئیسجمهور و طرفداران و همفکران وی حساب ویژهای روی اروپاییها و حمایت آنان از برجام باز کردهاند، منتقدان دولت این سیاست را نادرست میدانند و معتقدند که اروپا درنهایت طرف آمریکا را خواهد گرفت.
واقعیت این است که این نگاه سیاهوسفیدی چندان کمکی به یافتن پاسخ سؤال مطرحشده نخواهد کرد و مانند هر مسئله دیگری در روابط بینالملل این موضوع نیز پیچیدگیها و ابعاد مختلف خود را دارد که فهم آنها میتواند ما را به یافتن پاسخ نزدیکتر کند. اروپاییها تاکنون بهصورت قاطع و آشکار از برجام حمایت کردهاند اما اینکه در صورت تداوم و تشدید فشار آمریکاییها چقدر با این توافق همراه باشند، نیازمند فهم صحیح دلایل اختلاف کنونی آنها با آمریکا درباره برجام، وضعیت کنونی اتحادیه اروپا، روابط آنها با آمریکا و نگاه آنان به دولت ایران است. همچنین باید دید مهمترین چالش اروپا برای حمایت از برجام در آینده چیست؟
درباره اختلاف اروپا با آمریکا درباره برجام دو نکته اساسی قابلذکر است؛ نخست اینکه این مسئله بیش از هر چیز به تفاوت در رویکرد دو طرف به نظم بینالمللی برمیگردد. از منظر رئالیستی، درحالیکه برجام دقیقاً با معیارها و ملاکهای اروپا در این زمینه همخوانی دارد، چندان با رفتار و رویکرد کلان آمریکا بهویژه جناح جمهوریخواه این کشور در مسائل بینالمللی منطبق نیست. کنت والتز (Kenneth Neal Waltz) معتقد است که جایگاه قدرت بازیگران در عرصه بینالمللی، به رفتار آنها شکل میدهد. رابرت کگان (Robert Kegan) به تاسی از او در آستانه قرن جدید میلادی از شکاف اروپا و آمریکا در این زمینه سخن گفت. به اعتقاد او، درحالیکه اروپاییها در بهشت قانون و هنجارهای بینالمللی زندگی میکنند (دنیای کانتی)، آمریکا در تاریخ مانده و در سودای قدرت و اتکای صرف به خویش است (دنیای هابزی). همین مسئله ریشه بنیادی تفاوت و تضاد در نگرش آنها به موضوعی مانند برجام است. بهویژه زمانی که رئیسجمهور آمریکا شخصی مانند ترامپ باشد. دولت آمریکا این توافق را در تضاد با منافع و اهداف خود میداند زیرا تضمینهای مدنظر این کشور و اهداف فراتر از برجام آن را تأمین نخواهد کرد. در مقابل، اروپاییها برجام را کاملاً مطلوب و مناسب میدانند و نهتنها از آن حمایت میکنند بلکه بهکارگیری این الگو برای بحران کره شمالی را نیز پیشنهاد میدهند. اروپاییها برجام را بیش از هر چیز دستاوردی اروپایی میدانند که در چارچوب الگوی تجویزی اروپاییها برای مدیریت بحرانها یعنی دیپلماسی اجبار (Coercive Diplomacy) و راهبرد کلان این اتحادیه در رابطه با جمهوری اسلامی ایران که عبارت است از ترجیح سیاست تعام (Engagement) بر سیاست مهار (Containment)، تحققیافته و باید از آن پاسداری شود. به میزانی که نظم بینالمللی به این سمت سوق پیدا کند و الگوی اروپایی برای مدیریت بحرانها بیشتر موردپذیرش قرار گیرد، امکان کنشگری و نقشآفرینی آنها نیز افزایش پیدا میکند. اما حاکم شدن یکجانبهگرایی آمریکایی که ترامپ امروز به دنبال آن است، نهتنها نقشآفرینی اروپا را محدود و بیاثر خواهد کرد بلکه اعتماد و اعتبار این اتحادیه را نزد کشورهایی مانند ایران در صورت لغو توافق از بین خواهد بُرد.
موضوع دیگر که ریشه اختلاف اروپا با آمریکا بر سر برجام را شکل میدهد، تفاوت و تضاد در منافع اقتصادی و تجاری که بیشتر مدنظر طرفداران “لیبرالیسم” در روابط بینالملل است. پس از خروج آمریکا از بازار ایران، اروپاییها بیش از هر کشور دیگری برای حضور در ایران تمایل و فرصت داشتند. زیرا هم بازار ایران برای حضور آنان تمایل و تقاضا داشت و هم شرکتهای نفتی و صنایع اروپایی مجذوب بازار وسیع ایران بودهاند. اتحادیه اروپا تبدیل به اولین شریک تجاری ایران شده بود. در سال ۲۰۰۶ بیش از ۳۵ درصد کل واردات ایران از اتحادیه اروپا بوده است. مطرح شدن مسئله هستهای ایران حجم روابط اقتصادی اروپا با ایران را کاهش داد بهطوریکه این رقم در سال ۲۰۱۴ به ۱۸ درصد رسید. توافق هسته ایران و لغو تحریمهای مربوط به برنامه هستهای بار دیگر به اتحادیه اروپا امکان داده است که با اشتیاق و قدرت بیشتری وارد بازار ایران شده و از مزایای آن بهرهمند شود. آمارهای مختلف بیانگر رشد چشمگیر مبادلات تجاری کشورهای اروپایی با ایران در یک سال اخیر است بهطوریکه صادرات اتحادیه اروپا به ایران در دهماهه نخست سال ۲۰۱۶ نسبت به مدت مشابه سال قبل چیزی حدود ۲۳ درصد افزایش داشت و در طی یک سال گذشته نیز رشد چشمگیری داشته است. طبیعتاً کشورهای اروپایی نمیخواهند که این بازار مناسب را از دست بدهند و برجام را پلی برای توسعه منافع اقتصادی خود در ایران میدانند. این در حالی است که آمریکا منافع اقتصادی چندانی در رابطه با ایران ندارد که لغو برجام به آن صدمه بزند.
علاوه بر موارد فوق، عوامل دیگری باعث شدهاند که اروپا برخلاف آمریکا تا حالا از برجام حمایت کند و در مقابل آمریکا مقاومت کند: اتحادیه اروپا در چند سال اخیر و بهویژه پس از روی کار آمدن ترامپ بر ضرورت استقلال راهبردی (Strategic Autonomy) خود از آمریکا تأکید کرده و قدمهایی نیز در این راه برداشته است. نکته دیگر اینکه پس از روی کار آمدن ترامپ، روابط اروپا و آمریکا در بدترین شرایط خود از زمان جنگ عراق قرار دارد و ترامپ هیچ اعتقادی به اهمیت و راهبردی بودن اتحاد خود با اروپاییها ندارد. عامل سوم که اروپایی را برای ماندن در توافق تشویق میکند، رفتار سیاست خارجی دولت آقای روحانی است که با اتکای به تنشزدایی و عقلانیت و تأکید بر گفتگو و مذاکره و پایبندی به تعهدات و قوانین بینالمللی، اروپاییها را برای تعامل بیشتر با ایران مجاب کرده است. درنتیجه این عوامل، اروپا تاکنون از توافق هستهای حمایت کرده و بر لزوم پایبندی بقیه اعضاء نیز تأکید دارد.
اما با عدمتأیید توافق از سوی ترامپ و ارجاع دادن آن به کنگره و مشروط کردن ماندن آمریکا در توافق، اروپا بیشازپیش در این زمینه تحتفشار قرار خواهد گرفت. اگرچه موارد فوق باعث میشوند که اروپا تحت هر شرایطی “تمایل” زیادی برای حمایت از توافق و ماندن در آن داشته باشد، اما تشدید اقدامات مخرب دولت ترامپ در این زمینه اروپاییها را با چالش مواجه کرده و “توان” آنها را برای حمایت از توافق و پایبندی به آن محدود میکند. مهمترین چالش آنها در این زمینه، وضع تحریمهای ثانویه (Secondary Sanctions) از سوی ایالاتمتحده است که بهصورت غیرمستقیم شرکتهای اروپایی را هدف تحریم قرار میدهد. درواقع، باوجوداینکه اروپا دلایل ریشهای و کافی برای مخالفت با آمریکا درباره توافق هستهای دارد، تشدید فشارها از سوی آمریکا آنها را با محدودیتهایی در این زمینه مواجه خواهد ساخت.
آنها اگرچه تهدید کردهاند که به اقدامات اینچنینی از سوی آمریکا واکنش نشان داده و مقابلهبهمثل خواهند کرد و حتی در صورت خروج آمریکا، توافق را با کمک دیگران ادامه میدهند اما به نظر میرسند در آینده همراهی و همصدایی بیشتری با آمریکا در این زمینه داشته باشند. در هفتههای اخیر، رهبران فرانسه و بریتانیا از توافقهای مکمل یا گفتگو برای توافقهای خارج از چارچوب توافق هستهای سخن گفتهاند. این اقدام البته به معنای پشت کردن به توافق هستهای و خیانت به ایران نیست. برعکس، آنها میخواهند توافق هستهای را به هر شکل ممکن حفظ کنند. درواقع، با توجه به تحولات صورت گرفته، راهبرد اروپا در آینده این خواهد بود که هم ایران و هم آمریکا را راضی نگه دارد.