اقتصاد رفتاری, اقتصاد سیاسی, برنامههای انجام شده, حوزه های تخصصی, رویدادها, گزارش جلسات اقتصاد رفتاری, گزارش نشست موضوعی
در چهارمین جلسه از دور دوم سلسله نشستهای تخصصی سیاستگذاری عمومی با رویکرد رفتاری، در تاریخ ۸ خرداد، ابتدا مقالهٔ «گزارش تأثیرات گسترش اشتغال سوبسید شده و انتقالی بر وضیعت رفاه غیراقتصادی» توسط احمدرضا احسانیان مفرد، دانشجوی کارشناسی ارشد معارف اسلامی و اقتصاد دانشگاه امام صادق (ع)، ارائه شد.
ایشان در ابتدا به این موضوع اشاره کردند که اخیراً در ادبیات اقتصادی توجه زیادی به اثراتی غیر درآمدی برنامههای حمایتی فقرزدایی شده است. ابداعکننده این بحث رفتاری را ریچارد ایسترلن که بحث ایسترلن پارادوکس به ایشان منتسب هست باید دانست. این پاردوکس در سال ۱۹۷۴، نشان میدهد که ثروت داشتن یک شاخص معنادار برای مقایسه شادی افراد یک جامعه است ولی برای مقایسه افراد جوامع مختلف صدق نمیکند. شاخصهای غیرمالی در واژه احساس خوب بودن، خوشبخت،٬ یا رفاه ذهنی خلاصه میشوند. به دلیل غیر عینی و ذهنی بودن این واژه، مشکلات و حساسیتهای آماری مختلفی برای بررسی این شاخص وجود دارد. شاخصهای رفاهی ذهنی (خوشی ذهنی) یعنی بررسی فردی از وضیعت روحی خود بیشتر از قبل موردتوجه قرار گرفته است. شاخص رفاهی ذهنی حائز اهمیت است چون به هزینههای اجتماعی و در تصمیمگیریهای عاملهای اقتصادی بسیار مربوط است. به همین دلیل در سیاستگذاری رفتاری این شاخص نقش پر رنگی ایفا میکند. برای مثال٬ مطالعات تجربی نشان میدهد که حادثههای منفی مالی مانند بیکاری رابطه معنیداری با بدتر شدن حال خوشی فرد دارند (جالب است که برعکس این رابطه یعنی تأثیرات حادثههای مثبت مالی لزوماً برقرار نیست). ایشان در ادامه گفتند:
STED (Subsides and Transition Employment Demonstation) یک برنامه جامعه برای بررسی تأثیرات یارانه و حمایتهای اشتغال از منظر شاخصهای مالی و غیرمالی میباشد. این برنامه در سال ۲۰۱۰ میلادی توسط وزارت بهداشت و خدمات انسانی امریکا ایجاد شد. این پروژه با توجه بر روی ۸ برنامه حمایتی اشتغال در ۷ کلانشهر امریکا، تمرکز بر افرادی بهاصطلاح اشتغال پذیر دشوار داشت. افراد بهاصطلاح اشتغال پذیر دشوار شامل افرادی باسابقه کیفری، خانوادههای دریافتکننده یارانههای غذا، جوانان بیکار که به درس خواندن مشغول نیستند و والدین فاقد صلاحیت از نگهداری فرزندان خود میباشند. برنامه مدنظر افراد را به دو گروه تصادفی (مورد آزمایش) که حمایتهای منظور را میگرفتند و یک گروه کنترل (مورد آزمایش نبودند) که بهصورت عامدانه باوجود شرایط دریافت کمک موردحمایت قرار نگرفتند تقسیم کرد. هدف تحقیق بیشتر حول دو سؤال میچرخید. اثرات برنامه مدنظر بر وضیعت خوشی افراد چگونه بوده است و در طول زمان چگونه تغییر کرده است؟ مکانیسمهای این اثرات و عاملهای اصلی این امر بهجز اشتغال چه بوده است؟ تحقیق افراد را در بازههای ۴ تا ۶ ماهه بعد از موردحمایت قرار گرفتن، ۱۲ ماه بعد از دریافت حمایت، و ۳۰ ماه بعد از اتمام دوره را موردبررسی قرار داده است. در این پروژه علاوه بر سؤالات کلی متداول شاخصهای رفاهی ذهنی از معیارهایی مانند آشفتگی عاطفی، مکان هندسی کنترل بر زندگی و اعتمادبهنفس استفاده شده بود.
نتایج برنامه نشان داد متغیرهای سن، نژاد و سابقه شغلی برخلاف متغیرهایی مانند ازدواج و فرزند داشتن رابطه معناداری در تفاوت وضعیت شاخص رفاهی ذهنی در گروه کنترل و تصادفی دارند. برای مثال، مردها از زنان بیشتر تحت تأثیر روانی برنامههای حمایتی بودند. در زمانی که حمایتها صورت میگرفت حدود ۳۰ درصد تفاوت درصد اشتغال و ۷ درصد تفاوت در ارزیابی رفاهی ذهنی ایجاد شده است. ولی ۱۲ ماه بعد از اجرای برنامه تفاوت اشتغال به ۶ درصد و ارزیابی خوشی به مقدار ناچیزی رسید. بنابراین نتیجه گرفته شد که برنامههای حمایتی و یارانهای اشتغال در بلندمدت تأثیر معناداری بر شاخص رفاهی ذهنی نداشتند. البته باید توجه شود که افراد آسیبپذیر موردبررسی (در گروه تصادفی و کنترل) در کل از اول نسبت به کل جامع ارزیابی خوشی کمتری داشتند.
سپس خانم دکتر نرگس حاجی ملأ درویش، فارغالتحصیل اقتصاد رفتاری دانشگاه لستر به بیان تبیین و فرق موضوع فقرزدایی در اقتصاد رفاه متعارف با اقتصاد رفتاری در اجرای آزمایشهای رفتاری و اثرات آن بر روی سیاستگذاری پرداختند. بهعلاوه، بحثهایی در مورد آمارهای فقر و سیاستهای زدودن فقر در ایران مطرح شد.