برنامههای انجام شده, حوزه های تخصصی, حکمرانی در عمل, حکمرانی در عمل گزارش, رویدادها, مشروعیت سیاسی, مطالعات سیاسی و بینالملل
گزارش حکمرانی در عمل ۱: فرامتن برجام با حضور دکتر شجاعی زندنشست تخصصی فرامتن برجام با تأکید بر بررسی آثار برجام در عرفی شدن کشور در روز سه شنبه ۲۶ آبان در اندیشکده مطالعات حاکمیت و سیاستگذاری با همکاری اندیشکده مهاجر با سخنرانی دکتر شجاعی زند برگزار شد.
دکتر شجاعی زند در مقدمه بحث بیان کرد که در زمان مذاکرات و ماههای پس از آن، تمام توجهات به متن مذاکرات و توافق بود و لذا مجال و زمینهای که به فرامتن و به آثار و تبعات احتمالی آن پرداخته شود وجود نداشت. البته توجهات هم چندان بدانسو نرفت؛ اگر کسی هم صحبتی در این زمینه داشت، احتمالا گوش شنوایی نبود. طبیعی است که هر چه جلو تر برویم اهمیت فرامتن یعنی آثار و پیامدهای توافق افزایش پیدا خواهد کرد.
الآن دیگر از دوره توافق و تدوین متن آن عبور کردهایم؛ پس از آن، دوره تفاسیر متن را داشتیم و سپس دوره اجرا فرامیرسد؛ اما آنچه از همه مهمتر است، آثار و پیامدهای آن است و همان که از آن به فرامتن یادشد. بخشی از این فرامتن، ناشی از متن است و بخش دیگر مربوط به روند و رخدادهایی است که در میدانهای دیگر رخ داده و میدهد و اهمیت آنها شاید بیش از متن، یعنی مذاکرات و صورت توافق باشد.
دکتر شجاعی زند که کتابها و مقالات متعددی درزمینه عرفیشدن نگاشته است گفت: برخلاف این نوع نگاه که سعی میکند، آثار برجام را بر عرفیشدن بررسی کند، معتقدم که برجام خیلی کوچکتر از آن است که بتوان پدیده عرفیشدن را معلول آن دانست. عرفیشدن در یک سطح کلان و گستره در حال عمل و احیاناً پیشرفت است و بسیار بنیادیتر از آن است که تحت تأثیر پدیدههایی چون برجام قرار گیرد. بلکه صائبتر است که اتفاقاتی نظیر برجام را معلول آن بدانیم. بهتر این است که بپرسیم جامعه و حکومت ایران در چه بستر یا مرحلهای از فرآیند عرفیشدن است که به برجام رسیده و تصمیماتی که در این ماجرا گرفتیم تا چه حد تحت تأثیر تعلق یا تقابل ما با آن فرآیند بوده است.
به نظر میرسد در آن نوع نگاه ما با نوعی بزرگنمایی نسبت به برجام مواجهیم. بخشی از این بزرگنمایی، ناشی از سیاست و ملاحظات غربی است که ما هم ناخواسته در آن افتادیم و تجلی بارز آن در رقابتهای انتخاباتی برای ریاست جمهوری نمایان شد؛ پس از آن هم دولت منتخب بنا بر یک راهبرد به نظر بنده نادرست، همه تخممرغهای خود را در سبد مذاکرات هستهای گذارد. برجام به اعتقاد بنده یک توافق ناگزیر است و در بدترین حالت، یک توافق بد است و لذا باید مراقب آثار و پیامدهای بدتر آن بود و مهمتر از آن باید مراقب بازیهای مکمل آن در میدانهای دیگری بود که اگر به آن منضم شود، آسیبهای این توافق را به مراتب بیشتر خواهد کرد.
اول: مطالبات و مطلوبیتهادکتر شجاعی زند در ادامه بحث خود بیان کرد: برای رفتن سراغ فرامتن، نیازمند بررسی این پدیده از بیرون هستیم و برای این کار نیاز داریم که پای برخی از پارامترهای دیگر را نیز به میان آوریم. طبیعی است که هر هر نظام سیاسی یک مجموعه مطالباتی دارد؛ یک سلسله مطلوبیتها، اهداف و اصولی دارد و در کنار آنها راهبردهایی برای نیل بدانها. از نکات مهم در این چهارچوب آن است که این مطالبات و مطلوبیتها از چه ترتیب و ترتبی برخوردارند و اولویت ما در آنها چیست؟ اختلافات فعلاً درونیِ نظام هم بر سرِ همین مطالبات و مطلوبیتهاست. این موضوع در این نظام و نظامات سیاسی دیگر، زمینهایست برای بروز افتراق و انشقاق که در ابتدا درونی است و به تدریج به یک افتراق حاد بیرونی بدل میشود. این اختلافات عبارتند از:
اعتقاد بنده بر این است که جناحبندیهای نشئت گرفته از ماجرای برجام که تا حدی با جناحبندیهای قدیمیتر درون نظام هم همپوشانی دارد، برخاسته از همین اختلافات چهارگانه است.
وی در ادامه به بیان فهرستی از این مطالبات و مطلوبیتها پرداخت و بیان کرد:
بنده در اینجا فهرست کوتاهشدهای از این مطالبات و مطلوبیتها را بیان میکنم که در پیوند با ماجرای برجام است و میتواند در تحلیل مواضع اتخاذ شده در قبال آن به ما کمک میکند:
- اولین مسئله پایبندی بر سر اصول و آرمانهای انقلاب است؛
- مطالبه و مطلوبیت دوم، حفظ عزت و اقتدار نظام است که چیزی غیر از اصول و آرمانهاست؛
- سوم تأمین و تعقیب منافع ملی است. عنوانی که مورد ارجاع و استناد طرفهای مختلف است، اما معانی متفاوتی از آن مستفاد میشود. به عنوان مثال اگر منافع ملی در پرتو دو اصل پیشگفته فهمیده و معنا شود؛ مضمون و مفادی به کلی متفاوت از وقتی دارد که آن را در برابر اصول و آرمانها و عزت و اقتدار نظام معنا کنیم.
- مطالبه و مطلوبیت چهارم، رسیدن به یک اقتصاد شکوفا و خودکفاست که لازمه غیر قابل عدول برای اداره جامعه است و در بحث کارآمدی نظام هم بسیار تعیینکننده است و از آن طریق به بحث مشروعیت نظام هم تسری پیدا میکند؛
- و بالاخره پارامتر پنجم، حفظ و گسترش دستاوردهای هستهای است.
از این طریق هم جایگاه و مرتبت مسئله هستهای در میان دیگر مسائل ایران مشخص میشود و ما را از افتادن در دام افراط و تفریط نسبت به آن مصون میسازد و در عین حال معنای بُرد و باخت را در مذاکره و توافق بهتر مشخص میکند تا هر کس آن را به زعم خود تفسیر نکند. بُرد و باخت ایران بر این اساس محصور در متن توافق و داده و ستاندههای ما در آن نیست؛ بلکه با مسائل دیگری خارج از مسئله هستهای و مسائلی مهمتر از آن پیوند میخورد. وارد کردن این پارامترها در بحث همچنین چارچوب تحلیلی ما را هم کاملتر میکند.
دوم: راهبردهادکتر شجاعی زند سپس به مقوله دیگری اشاره نموده و بیان کرد: بعد از مطالبات به مقوله راهبردها میرسیم. این را باید بگویم که سیاست گفتگو و حضور فعال در مجامع جهانی در جایی که مانعی برای آن نبوده، یک سیاست اصولی و دائمی بوده است و به این دولت و آن دولت برنمیگردد. نظام ما از ابتدا و از چند ماه پس از پیروزی و تکمیل شدن ساختارهای رسمی کشور، راهبرد تعامل و تعاطی با تمامی دولتها و نهادهای بینالمللی را در پیش داشته است. از این حیث نظام ما یک نظام عاقل و معتدل است و مربوط به دوره خاصی هم نمیشود. این ویژگی را شما در تمام ادوار آن ببینید. نه در مسئله هستهای، که در مسائل دیگر هم بوده است؛ حتی در زمانی که در اوج هیجانات انقلابی هم بودیم. معمولاً دولتهای انقلابی پس از پیروزی در یک انقلاب اجتماعی گسترده، تمایلی برای حضور در مجامعی که دشمنان آنها در آنجا حضور دارند و نقش تعیینکنندهای هم دارند، ندارند. اما ما هیچگاه هیچ جایگاهی را در سطح جهانی خالی نکردیم. البته همواره شرایطی داشتهایم و حرفهای بعضاً متفاوتی برای گفتن داشتهایم. اما از این حق خود در سطح بینالمللی عدول نکردیم.
وی ادامه داد: پس این اتفاقی نیست که مربوط به دوره اخیر باشد. متأسفانه این شیوه دولتهای ما در تمام ادوار بوده است که با برجستهسازی یک جنبه طوری وانمود کنند که گویا تنها آنان به این جنبه توجه داشته و دولتهای قبلی و حتی نظام هم نسبت به آن بیاعتنا بوده است. مثلاً دولتی با شعار قانونگرایی میآید و چندان آن را بزرگ میکند که گویا قبل از آن هرجومرج بر ممکلکت حاکم بوده است. یا برجستهسازی مسئله جوانان و زنان و عدالت و قانون اساسی و تعامل با دنیا و از این دست مسائل. در حالی که نظام ما همواره عاقلانه و جامعنگرانه عمل کرده است و البته همپا و همراه با اقتضائات و شرایط.
وی در مورد راهبرد مذاکره گفت: نظام ما با مذاکره و گفتگو در مسئله هستهای بیگانه نبوده است و از همان نخستین روزهایی که این مسئله مطرح شده است تا کنون باب رفت و آمدها و مذاکرات باز بوده است؛ البته رویکرد و سمتوسوهای متفاوتی بر آن حاکم بوده. در یک دوره مذاکره برای رفع ابهامات و بهانهها بوده است. در بعضی از ادوار اما مذاکره میکردیم برای نیل به توافق. در دوره اخیر یک ویژگی هم به آن افزوده شده است؛ یعنی در حالی که برای نیل به توافق مذاکره میکردیم، همه امورمان را هم به آن پیوند زدیم و آن را نیز به انحای طرق به طرف های مقابلمان هم ابراز میکردیم. این در واقع راهبردی بود که میخواست به نوعی طرف مقابل را نسبت به مذاکره و تحصیل توافق حرص نماید و از این حیث شاید مؤثر هم افتاد، اما عوارضی را هم برای مذاکره و صورت توافقات و هم بر موقعیت جهانی ما و هم دیگر مطالبات و مطلوبیتهای ما باقی میگذارد.
وی سپس ادامه داد: رسیدن به توافق از طریق راهبردی که بدان اشاره شد، نیازمند آن بود که در داخله کشور آمادگی ایجاد کنیم. ضمن آن که لوازمی داشت که باید بدان تن میدادیم.
استاد دانشگاه تربیت مدرس سپس با طرح این سؤال که چرا این مذاکرات در دورههای قبل به نتیجه نرسید و زمینههای حصول توافق در دوره اخیر چه بوده است بیان کرد: این زمینه ظاهراً ناشی از تغییراتی بوده که در هر دو سو رخداده؛ اما عامل اول به نظر ایشان آمادگیهایی است که در طرف غربی پدید آمده است. چرا این آمادگی در غربیها پدید آمد؟ دو دلیل داشت: اول احساس به ثمر نشستن تحریم و دوم شکسته شدن مقاومت. عامل دوم که ما باشیم این بود که هر دو احساس فوق را در غربیها تقویت کردیم. ظاهرش این است که ما با این کار خود، آنها را بازی دادهایم و آنها را به چیزی قانع کردهایم که در واقع وجود ندارد؛ غافل از این که در این نوع مسائل، ادراک و جلوه پدیدارشده از امور، مهمتر از امر واقع است. در این چهار ساله اخیر ما در سطح اداره داخلی کشور خود را چنان ضعیف و دستبسته و در حصار نشان دادیم که اگر نبود امید و جرئتی که رهبری میدادند و روحیه مقاومتی که تقویت میکردند و اگر نبود پیروزیهای ایران در صحنههای دیگر؛ شاید کار ما با تحریمها به پایان میرسید. البته منظور بنده فروپاشی نظام نیست، بلکه تبدیلشدن ایران به یک نظام رام و مطیع ساختارهای جهانی.
دکتر شجاعی زند سپس به بررسی منشأ این احساس در طرف غربی پرداخت و بیان کرد: اولاً نشانههایی از داخل وجود داشت؛ آن هم به نحو آشکار و بلکه برای نشان دادن. هر دو دولت قبلی و فعلی تلاش داشتهاند که حتی اثر تحریم بر اوضاع داخلی را بیش از آنچه بود نشان دهند؛ یکی برای توجیه کوتاهی و وادادگی خود و دیگری برای تحریک و تحریض طرف غربی به دنبال کردن مسیر توافق. یا در بحثهای انتخابات که مسئله هستهای و رفع تحریمها به موضوع محوری رقابتها تبدیل شد و این که چه کسی بهتر میتواند اشتهای سیریناپذیر طرف غربی را درمان کند. یا پس از آن با اعلام خزانه خالی. یا با طرح شعار آشتی؛ آشتی با دنیا. گویا تا قبل از آن ما با تمام جهان دعوا داشتیم و باعث و بانی این دعوا هم لجاجت و تندرویهای ما بوده است. به این تعابیر توجه نمایید: “این پله اول برای رسیدن به بام تعامل سازنده با جهان است”. انگار غربیها و مشخصاً آمریکا جهان است. یا این تعبیر که “مذاکرات هستهای اولین گام برای حل معضلات اساسی است”. این علائم آشکار، غفلتاً هم نبوده است؛ بلکه جزیی از یک راهبرد بوده برای تحصیل راضی کردن طرف غربی به توافق. در واقع به نوعی هم مطمئن کردن و هم حریص طرف غربی. با این گمان که داریم آنان را بازی میدهیم.
یکی دیگر از نشانههایی که به آنها دادیم طرح استعاره بُرد-بُرد بود. این که اساساً چنین تعبیر تا چه حد صادق است و با آنچه که به دست آمده مطابقت دارد، و یا این که ما تا چه حد در وضعیت اصطرار برای تحصیل توافق بودیم، مورد نظر بنده نیست؛ آنچه مطمح نظر بنده به عنوان یک علامت آشکار به طرف غربی است، همین اعلان مکرر آن است، در حالی که طرف غربی بیش از هر کس میداند که برنده این ماجرا کیست. مهم اصرار ماست بر اعلان برنده بودن در توافقی است که طی آن از بخشی از حقوقمان برای دستیابی به بخش دیگری از حقوقمان صرفنظر کردهایم و در اقصای عالَم از آن به عنوان بازی بُرد- بُرد هم یاد میکنیم. در حالی که باید به دنیا اعلام میکردیم که متوجه هستیم که بنابر ملاحظات و مصالحی از بخشی از حقوق خود فعلاً صرف نظر کردیم، اما همه آن را در زمان مقتضی بازپس خواهیم گرفت. اما طور دیگری صحبت کردیم و به نظرم این بیش از هر چیز، علامتی به طرفِ خارجی بود. این سخن بنده به معنی نادیدهگرفتن اقتضائات و ناگزیریها در توافق نیست؛ اگر اوضاع و شرایط را قدری منصفانه بررسی کنیم، شاید گریزی هم از این کار نبوده است. رهبری هم شاید به همین دلیل راه را برای توافق باز گذاردند. از این حیث بنده مشکلی با توافق ندارم؛ اما این را که اسمش را بُرد-بُرد بگذاریم؛ نمیفهمم. الا این که آن را همان طور که گفتم، یک پیام بدانیم.
به جز این علائم و نشانههای آشکار، یک نشانههایی هم بهصورت پنهان در اختیار غربیها بود که آنان را آماده توافق کرد. اطلاعات آنان از داخله ما متأسفانه بسیار کامل است. البته قصد اغراق در این زمینه را ندارم، اما انکار هم نمیتوان کرد. به جز انواع و اقسام شبکههای جاسوسی کشف شده و نشده، جریان رسانهای و آکادمیک و هنری دارای گرایشات غربی و این جمعیتی از کارگزاران ریز و درشتی که طی شش هفت ساله گذشته به غرب گریخته یا رحل اقامت کرده و در مراکز مطالعاتی و رسانهای آنجا فعالیت میکنند و ارتباط گسترده داخلی خود را نیز همچنان حفظ کردهاند و بسیاری از راههای دیگر کسب اطلاع از وضع داخلی جامعه ایران، دست غربیها را از این حیث کاملاً پُر کرده است.
سوم: تعارض نظام و دولتدکتر شجاعی زند در بخش سوم بحث خود به مقولهای دیگر پرداخت و بیان کرد: برای این که به پرسش اصلی این نشست یعنی بررسی اثرات احتمالی برجام بر عرفیشدن ایران بپردازیم، ناگزیر باید قدری از برجام فاصله بگیریم و سراغ موضوعی برویم که از گذشتههای دور مطرح بوده و آن دوئیت و تقابل میان نهضت و نظام است. بنده اما معتقدم که برخلاف تلقی شایع، برای نظامهای ایدئولوژیک و آرمانی، بیش از تقابل نهضت و نظام، این تقابل میان دولت و نظام است که موضوعیت پیدا میکند. یعنی اگر نظام سیاسی برآمده از انقلاب، همچنان بر سرِ آرمانهای مطرحشده در نهضت استوار باشد و به اهدافی فراتر از ابقای و اداره امور فکر کند چنین تعارضی شکل نمیگیرد. با وجود حضرت امام و خلف صالح ایشان، این تعارض در انقلاب ما امکان بروز نیافت. شاید ادعای بنده در باب امکان بیشتر بروز تعارض میان دولت و نظام قدری عجیب به نظر برسد؛ در حالی که دولت خود یکی از اجزای نظام است. اما معتقدم که در حالی نظامهای ایدئولوژیک، احتمال تعارض نخست را برطرف میکنند؛ خود را به همان دلیل در مسیر و معرض تعارض دوم قرار میدهند. مشکل هم ناشی از اولاً ناتوانی دولتها در به دوش کشیدن بار ارزشی انقلاب است. اداره یک جامعه پُرمسئله و پُرمطالبه، دولتها را وادار به افول از آرمانهای انقلابی میکند و دچار اقتضائات عمل میسازد و این نقطه آغاز رویارویی تدریجی دولتها با نظامی است که ایدئولوژیک است و سودای تعقیب آرمانهای مطرح شده در فرایند انقلاب را دارد. به علاوه دولت به معنای قوه مجریه، نقشی اساسی در هر نظام سیاسی دارد؛ به همین رو همواره مورد غبطه و رقابت است. جریانهایی که در فرآیند انقلاب نتوانستند آن را به سمت اهداف و خواستههای خود ببرند، در این مرحله سعی میکنند از طریق رسوخ در دولت، مسیر انقلاب را عوض کنند و این هم عامل دیگری است برای بروز تعارضی که بدان در فوق اشاره کردم. همین رغبت برای تصاحب دولت، در طرفهای خارجیِ ضربه خورده از انقلاب وجود دارد و از طرق مختلف برای رسوخ یا تأثیرگذاری بر آن تلاش میکنند. عنصر دیگری که به تعارض دولت و نظام دامن میزند، بازی انتخابات است؛ زیرا رقابتهای داخلی را تشدید میکند. برای این که یک جریان بتواند در بازی انتخابات بر رقیب خویش پیشی بگیرد و آرای مردم را بهسوی خود جلب کند، لاجرم باید پوزیشن متفاوت بگیرد و از داشتن طرحی نو برای اصلاح و تغییر سخن بگوید و در این فرایند دست به بزرگنمایی درباره اوضاع بزند. این ورطه هم در بدجلوه دادن اوضاع و هم در ترسیم دورنما و مطلوبیتهای جدید وجود دارد و خواسته یا ناخواسته آن را به تقابل با نظام میکشاند. این وضعیت را میتوان به عینه در انتخاباتهای ریاستجمهوری دو دهه اخیر مشاهده کرد. مواجهات تبلیغاتی رقبا در قبل و حین و پس از انتخابات ریاست جمهوری در چند دوره اخیر به گونهای بوده است که گویی کشور در آستانه یک دگرگونی بنیادی قرار گرفته است و نه جابهجایی دولت.
جالب است که دولتهای منتخب در این این ادوار با تمام تقابل و تفاوتهای حادشان، در یک ویژگی، مشترک بودهاند و آن تحصیل رضایت غرب بوده است. گویا تمام مشکلاتی که این دولتها یافته و خواستهاند برطرف کنند، ریشه در سرشاخ شدن با غرب دارد. بنده منکر هزینههای ناشی از سرشاخ شدن با کدخدا نیستم؛ اما مگر انقلاب برای چیزی غیر از این برپاشده است؟ از دولت سازندگی تا دولت اصلاحات و دولت قبلی و دولت کنونی هرکدام بهنوعی خواهان مذاکره و رفع سوتفاهمات با غرب بودهاند.
اینها همان پتانسیلی است که به جای نهضت و نظام، به تعارضات میان دولتها با نظام دامن میزند. با فرض این، آنچه برای اکنون و آینده جامعه ما اهمیت حیاتی پیدا میکند، انتخابات و الگوی توسعه است و این دو اتفاقاً همان جایی است که غربیها روی آن حساب باز کردهاند و برای آن برنامه دارند و عنصر محوری هر دو نیز دولت است.
چهارم: عرفی شدن: پروسه یا پروژه؟دو تعبیر و تلقی از عرفیشدن وجود دارد که در اینجا به کار میآید. بعضی آن را یک پروسه میدانند و برخی از آن به مثابه یک پروژه یاد کردهاند. پروسه اشاره به رخدادهایی دارد که بسیار گستردهاند و ناغافل از راه میرسند. آنان که عرفیشدن را پروژه میدانند معتقدند که کارگزارانی دارد و نقشه و برنامهریزی و اجرا. جریانات ایدئولوژیک از پروژه بودن آن دفاع میکنند و جریانات آکادمیک و علمی از پروسه بودن.
وی ادامه داد: بنده معتقدم که هر دو تعبیر در باب آن صادق است؛ بسته به آن که ما از نزدیک به آن نگاه کنیم یا از دور. پدیدهها و رخدادهای اجتماعی نمیتوانند فاقد فاعل و کنشگران آگاه و صاحب اراده باشند و اگر از نزدیک به آن نظر شود، چیزی جز پروژههای متعدد و گاه رویاروی یکدیگر نیستند. برآیند کلی این پروژهها البته در یک بستر گسترده از حیث زمانی و مکانی، یک فرآیندی را شکل میدهد که ما در یک نگاه کلان آن را پروسه مینامیم.
دکتر شجاعی زند بیان کرد: اگر اصطلاح پروسه و فرآیند را برای معرفی آنچه در تجربه غربی رخ داده است بهکار ببریم؛ چندان هم خطا نکردهایم؛ اما در حق کشورهای تابعی نظیر ما با وجود آگاهی از این پدیده و ارادههایی که در تسریع یا توقف آن وارد شده است، قابل قبول نیست.
وی به این نکته نیز اشاره کرد: این را هم بیفزایید که ما یک نظام دینی هستیم و این مسئله درباره ما بهمراتب جدیتر هم هست؛ زیرا عرفیشدن آن را همچون سایه تعقیب میکند. یعنی هم خودش ممکن است با عملکرد ناصحیح بدان سو کشیده شود و هم جریانات وسیعی بسیج شدند تا آن را بدان سو سوق دهند. این یعنی هم پروسه و پروژه عرفیشدن برای ما جدی است و از مهمترین راههای رسوخ آن نیز انتخابات و الگوی توسعه است. از یکی دولتی زاده میشود که میتواند با اتخاذ الگوی خاصی برای توسعه، جامعه ایران را به سرمنزلی نامقصود ببرد.
وی سپس این سؤال را بیان کرد که این پروژه چگونه عمل میکند؟ و بیان کرد: من از این شرایط به عنوان لنینیشدن فرآیند یاد کردهام. پیشبینی نظریهپردازان غربی این بود که این فرآیند به خودی خود رخ خواهد داد. دوستان ما در داخل هم نوید میدادند که برپایی حکومت دینی نیز به سرعت این فرایند خواهد افزود. با وصف این اشتیاق آنان بیش از صبر لازم برای تحقق خود به خودی آن بود و لذا لازم دیدند تا آن را شارژ کنند و بنده از آن به لنینیشدن فرآیند یاد میکنم. در عین حال توجه ندارند که هرگونه شارژ و مداخله اتفاقاً حساسیت و مقاومتها را افزایش خواهد داد؛ هم در رهبری نظام و هم در بدنه اجتماعی مدافع آن.
دکتر شجاعی زند در پاسخ به این سؤال که تعریف شما از نظام چیست پاسخ داد: من برای تعریف نظام سه شاخصه دارم. اول رهبری است، دوم قانون اساسی و سوم چهارچوبهایی است که آرمانهای انقلاب برای ما ترسیم کرده است. آرمانهایی که ریشه در آموزههای دینی ما دارد. روح و جوهره همه اینها برمیگردد به این نگرش که ما معتقدیم دین توانایی و شایستگی اداره جامعه را دارد.