آیا امکان دارد که همه بانکهای کشور بهصورت یکجا ورشکسته (با این مفهوم که توانایی بازپرداخت مطالبات سررسید شده را نداشته باشند) شوند؟ پاسخ به این سؤال منفی است. حتی فراتر از آن میتوان گفت که در نظام ذخیره جزئی، مادامیکه بانک مرکزی پشت یک بانک باشد، عملاً وقوع کمبود نقدینگی (illiquidity) یا اعسار (insolvency) (البته اگر اعسار را معادل عدم توانایی بانک در بازپرداخت بدهیها بدانیم و نه اعسار ترازنامهای) در مورد آن بانک بلا موضوع خواهد بود؛ چراکه در صورت مواجهه با هجوم سپردهگذاران، کافی است که بانک مرکزی با آن مماشات نماید و مثلاً ملزومات ذخیره گیری را از وی مطالبه نکند. بنابراین، ورشکست شدن آن بانک هم بلا موضوع خواهد شد.
برای توضیح بیشتر، فرض کنید که بانکی دچار هجوم سپردهگذاران شده است؛ این بانک باید سعی کند این اطمینان را در سپردهگذاران ایجاد کند که شرایطش عادی است و امکان ایفای تعهداتش رو دارد. طبیعی است که این کار مستلزم پرداخت مطالبات بخشی از سپردهگذاران (بسته به شرایط بانک و توانمندی وی از بخشی کوچک تا تقریباً همه! سپردهگذاران متغیر است) خواهد بود. این کار را هم هنگامی میتواند انجام بدهد که در صورت قرمز شدن وضعیت ملزومات ذخیره گیری (از حساب ذخایر قانونی تا سایر اندوختههای قانونی موردنیاز) بانک مرکزی با وی مماشات نماید. حتی فراتر از این، بانک مرکزی ممکن است به وی قرض داده یا خط اعتباری اختصاص دهد تا آن بانک بتواند اعتماد را به سپردهگذارانش برگرداند.
با این اوصاف، این سؤال به ذهن میرسد که پس به تعویق انداختن اصلاحات در نظام بانکی چه تبعاتی دارد؟ مهمترین تبعات این بیعملی عبارتاند از: تعمیق رکود و آب رفتن بخش حقیقی، افزایش اندازه بمب نقدینگی، افزایش تصاعدی بدهیهای دولت و افزایش تصاعدی هزینه اصلاح نظام بانکی.
یکی از خروجیهای مهم وضعیت موجود نظام بانکی، نرخ بهره بالای سپردهها و تسهیلات به دلیل عطش بالای بانکها به منابع است. این پدیده در کنار نرخ انتظاری پایین سرمایهگذاری در بخش حقیقی (منبعث از شرایط رکودی) باعث شده است که صاحبان منابع پولی دیگر انگیزهای برای سرمایهگذاری در بخش حقیقی نداشته باشند. متعاقباً، نقدینگی از بخش حقیقی و مولد به سمت حسابهای سرمایهگذاری سرازیر شده و منجر به تعمیق رکود گشته است. بر این اساس، اولین و مهمترین قربانی تداوم وضع موجود نظام بانکی را میتوان بخش حقیقی برشمرد.
خروجی دیگر نرخهای بهره بالا برای سپردهها و نرخ انتظاری پایین برای سرمایهگذاری در بخش حقیقی این بوده است که سپردهگذاران ترجیح بدهند سود حاصل از سپردهها را نیز مجدداً در حسابهای سرمایهگذاری سپردهگذاری نمایند. این امر باعث شده است که حجم نقدینگی محبوس شده در حسابهای سرمایهگذاری حداقل با نرخ بهره سپردهها افزایش یابد. بهعبارتدیگر، بمب نقدینگی روزبهروز حداقل بهاندازه نرخ بهره سپردهها بزرگتر میشود. درصورتیکه اعتماد مردم به کل نظام بانکی سلب شده یا شرایط کسب سودی بالاتر از نرخ بهره سپردهها دریکی از بازارهای موازی همچون ارز یا طلا ایجاد شود، این سپردهها از حسابهای سرمایهگذاری خارجشده و روانه این بازارها خواهند شد. این امر که میتوان از آن به انفجار بمب نقدینگی یادکرد، علاوه بر ایجاد تورم زیاد باعث وقوع نا اطمینانیهای مخربی در اقتصاد خواهد شد.
اثرات نرخ بهره بالا به دولت نیز میرسد. با توجه به اینکه دولت بدهیهای قابلتوجهی به بخشهای مختلف اقتصاد دارد، قادر به بازپرداخت این بدهیها در کوتاهمدت نمیباشد. بخش قابلتوجهی از این بدهیها با مرور زمان مشمول دریافت بهره هستند. بر این اساس، هر چه نرخ بهره بالاتر باشد بدهیهای دولت با نرخ بالاتری به سالهای بعد منتقل خواهد شد.
نهایتاً اینکه، بانکها در شرایطی گرفتارشدهاند که برای تسویه بدهیهای سررسید شده خود ناگزیر از جذب سپردههای جدید برای تأمین ذخایر موردنیاز هستند. نرخ بهره بالای سپردهها از یکسو و کاهش حجم تسهیلات غیر موهومی از سوی دیگر باعث شده است که شکاف بین داراییهای واقعی و بدهیهای آنها بهصورت روزافزونی افزایش یابد. بهبیاندیگر، هرروز بانکها بیشتر در گرداب بدهیها غرق میشوند و نجات آنها از گرداب سختتر خواهد بود.
منتشر شده در روزنامه دنیای اقتصاد در تاریخ ۱۴ تیر ۱۳۹۶