ناهماهنگی شناختی

ناهماهنگی شناختی


تنظیم گری



ناهماهنگی شناختی موجب تنش درونی و به دنبال آن احساس ناخوشایند و اضطراب می‌شود که این حالت باعث بکار افتادن مکانیسم دفاعی در مقابل این حالت و کاهش و برطرف ساختن این ناهماهنگی می‌شود. این احساس ناخوشایند می‌تواند برحسب میزان تعهد فرد به نگرش و باور خود، از یک احساس غم و اندوه کم تا احساس عذاب روحی شدید متغیر باشد. برای کاهش این حالت با سه گزینه روبه‌رو هستیم: شروع به باور کردن چیزی می‌کنیم که در تضاد با باورهای قبلی ما و در راستای رفتار و عمل جدید ما باشد (تغییر نگرش)، رفتاری را که باعث ایجاد ناهماهنگی شده است، تغییر می‌دهیم، و یا شروع به توجیه رفتارمان می‌کنیم (یا شروع به کسب اطلاعات جدید در جهت تقویت سازه‌های مثبت شناختی برای انجام آن رفتار).

بسیاری از افراد ناهماهنگی شناختی را در شرکت و یا سازمانی که در آن مشغول به کار هستند، تجربه می‌کنند که این امر از دلایل ایجاد استرس در انجام کارها و فعالیت‌ها می‌باشد. در این حالت، افراد معمولاً با انجام دادن و حمایت کردن از کارهایی که عمیقاً در تضاد با باورها، نگرش‌ها، ارزش‌ها و اخلاق آن‌ها می‌باشد روبه‌رو هستند. تحمل این‌گونه تضاد موجب ایجاد تنش و نارضایتی درونی برای شخص می‌شود که علاوه بر تأثیر بر سلامت جسمی و روحی فرد، موجب کاهش بهره‌وری و عملکرد او نیز می‌گردد. در این زمان فرد از طرق مختلف شروع به کاهش این ناسازگاری می‌کند.

برای مثال فردی محل کار خود را تغییر می‌دهد یا با گفتن جملاتی از قبیل اینکه دستور انجام این کار از مافوق صادرشده و خارج از کنترل من می‌باشد، یا با قبول کردن اینکه دنیای کاری این‌گونه است و بقیه کارمندان نیز همین کار را انجام می‌دهند، یا پاداشی که از این کار به دست می‌آورم جبران‌کننده تضاد با باورهایم می‌باشد، تصمیم به انجام آن کار می‌گیرد.

نکته‌ای که باید به آن توجه کرد این است که در مواردی فرد نمی‌تواند باورها و عقاید خود را به‌طور کامل با دنیای بیرون و کارهایی که انجام می‌دهد هماهنگ سازد. و این موجب از بین نرفتن استرس و مزمن شدن آن می‌شود و همچنین در بلندمدت فرد را با ریسک افسردگی مواجه می‌کند. ناسازگاری شناختی در این افراد باعث عدم حضور در سازمان، کاهش کارایی و عدم مشارکت در کارها می‌گردد. علاوه بر این موارد، مشغولیت فکری و تصمیم‌گیری مداوم فرد برای اینکه کارهای متضاد با باورها را انجام بدهد یا نه و یا تلاش ذهنی برای هماهنگی میان نگرش و رفتار باعث ایجاد پدیده‌ای به نام “ego depletion” می‌شود که خود منجر به بدتر شدن وضعیت می‌گردد.