اقتصاد سیاسی, برنامههای در حال انجام, حوزه های تخصصی, در رسانه, سیاستهای مالی
اگرچه بحران در نظام بازنشستگی فراگیر است، اما در آینده دهه شصتیها به دلیل سهم غالب جمعیتی بیشترین اثرپذیری را از این بحران خواهند داشت. این را علی مروی، مدیر گروه اقتصاد سیاسی اندیشکده مطالعات حاکمیت و سیاستگذاری میگوید. او که کسوت مشاور وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی را نیز بر عهده دارد بر این عقیده است که نظام بازنشستگی اکنون نیازمند اصلاحات اساسی بهویژه در ساختار است و در این میان متولدین دهه ۶۰ که طی دو دهه آینده به سن بازنشستگی میرسند، باید واقعیتهای تأملبرانگیزی را بپذیرند.
متولدین پرشمار دهه ۱۳۶۰ که اکنون شاغل یا جویای شغل هستند و در قالب جمعیت فعال کشور محسوب میشوند، طی دو دهه آینده وارد سن بازنشستگی خواهند شد. از سوی دیگر صندوقهای بازنشستگی وضعیت اسفباری دارند و مدتهاست که خروجی از ورودی صندوقها پیشی گرفته است. با این توصیف آیا نظام بازنشستگی ظرفیت پذیرش این تعداد قابلتوجه از بازنشستگان و ازکارافتادگان را خواهد داشت؟
در پرسش شما پیک جمعیتی برای متولدین دهه ۶۰ بهویژه در نیمه نخست این دهه بهعنوان پیشفرض قرار گرفته شده است. همانگونه که میدانید در صندوقهای بازنشستگی متغیرهای جمعیتی از اهمیت بسیاری برخوردارند. این اهمیت بهخصوص برای صندوقهایی که بر اساس قواعد Defined Benefit) DB) یا ترکیبی از DB و Pay as You go) PAYG) کار میکنند، پررنگتر است. ویژگی سیستم DB یا صندوق بازنشستگی با «مزایای معین» این است که سیستم با اخذ حق عضویت از افراد، فارغ از وضعیت شاخصهای اقتصادی، متعهد میشود بر اساس قاعدهای که هنگام انعقاد قرارداد میان فرد شاغل و صندوق تعیینشده، به فرد در دوران بازنشستگی مستمری بپردازد. بنابراین میتوان گفت در این روش ریسک وضعیت نامناسب اقتصادی تماماً باید از سوی صندوق تقبل شود. سازوکار PAYG نیز به این صورت است که در هر دوره بر اساس میزان منابعی که از ورودیهای صندوق یا از حق بیمه بازنشستگی که از اعضای شاغل جذب میشود، به بازنشستگان فعلی عضو صندوق پرداخت میشود. صندوقهای مهم در کشور ما ازجمله تأمین اجتماعی بر اساس ترکیبی از این دو قاعده فعالیت میکنند و مکلفاند که ریسکهای اقتصادی کشور را در طرف با فرد بازنشسته پوشش دهند. بار اصلی تأمین مالی نیز بر عهده اعضای شاغل صندوق است. صندوقها معمولاً بهمنظور اینکه بتوانند تا حدودی ریسکهای ناشی از سیکلهای تجاری اقتصاد را پوشش دهند، بخشی از منابع خود را وارد حوزه سرمایهگذاری میکنند. بهویژه در سازوکار PAYG که وقتی صندوقها آغاز به کار میکنند، مازاد منابع قابلتوجهی به دست میآید چراکه ورودی به صندوق بسیار است و در مقابل بازنشستهای وجود ندارد تا خروجی محسوب شود. بنابراین صندوقها سعی میکنند این منابع را وارد سرمایهگذاریهای بلندمدت با بازدهی بیشتر کنند تا بازنشسته شدن نخستین گروه اعضا، مصادف با ثمر دهی این سرمایهگذاریها باشد.
حالا برگردیم به متولدین دهه ۶۰؛ در این دهه همانطور که اشاره کردم یک پیک جمعیتی قابلتوجهی رخ داد و از چندین سال قبل این جمعیت کثیر وارد سن کار شدهاند و بخش بزرگی نیز حق بیمه پرداخت میکنند و به عبارتی جزو اعضای صندوق بازنشستگی به شمار میروند. حق بیمهای که شاغلان امروز پرداخت میکنند عمدتاً صرف پرداخت مستمریهای بازنشستههای فعلی میشود و بخشی از آن نیز در حوزههای مختلف سرمایهگذاری میشود. هرچند که اکنون سرمایهگذاری در صندوقها، وضعیت مناسبی ندارد و میانگین بازدهی آن در دهه اخیر منفی رقم خورده است. از سوی دیگر نرخ باروری در کشور نیز افت کرده و به کمتر از دو رسیده است. درواقع در هر نسلی که پیک جمعیتی وجود دارد انتظار این است که این نسل پرجمعیت همزمان به سن کار و ازدواج برسند. در این صورت نسل بعدی نیز پرشمار خواهند بود و هنگامیکه به سن کار برسند در نظام PAYG نسل بازنشسته پیش از خود را تأمین مالی خواهند کرد. اما به دلیل کاهش نرخ باروری و بالا رفتن سن ازدواج، چشمانداز امیدوارکنندهای از این منظر در پیش رو وجود ندارد. ضمن اینکه شاخصهای اقتصادی طی سالهای اخیر وضعیت رضایتبخشی نداشته و این مسئله سبب شده صندوقها بار مالی قابلتوجهی را از بابت ریسکهای موجود تقبل کنند. همه این موارد را بگذارید در کنار پیچیدگی بالای اقتصاد سیاسی صندوقهای بازنشستگی؛ با این توصیف که هر بار یک تعهد مالی برای صندوق ایجاد شود، اثر آن در بلندمدت ظاهر میشود اما برای اشخاصی که این تعهد را به صندوق تحمیل کردند، نزد اقشار خاصی از جامعه محبوبیت به ارمغان میآورد. مثال ساده این گزاره، افزایش دایره شمول مشاغل سخت و زیانآور است. در مقاطع مختلف برخی از مسئولان دولت یا نمایندگان مجلس باهدف کسب محبوبیت برخی اصناف را به مشاغل سخت و زیانآور اضافه کردهاند. اینگونه مشاغل به معنای بازنشستگی زودهنگام و مستمری بازنشستگی بالاتر است که درنهایت به تحمیل بار مالی بیشتر برای صندوقهای بازنشستگی منجر میشود.
این اقتصاد سیاسیِ بهخصوص، عملاً منجر به این شده که یک مخاطره اخلاقی شکل بگیرد و سیاستمداران امتیازات سخاوتمندانهای را از طرف صندوقها به اعضا ببخشند. این پدیده نامبارک در سالهای گذشته بسیار اتفاق افتاده و سبب انباشت بار مالی بسیاری برای صندوقها شده است. بنابراین لازم نیست منتظر بمانیم تا متولدین دهه ۶۰ به سن بازنشستگی برسند تا بگوییم صندوقها وضعیت نگرانکنندهای دارند. هماکنون نیز صندوقها به لحاظ پایداری مالی و حتی کفایت مزایای بازنشستگی اصلاً وضعیت مناسبی ندارند.
نکته دیگری که در این میان وجود دارد آن است که ظرف چند دهه اخیر، پیشرفتهای قابلتوجهی در فناوریهای حوزه سلامت و درمان رخ داده و درنتیجه متوسط سن امید به زندگی رشد چشمگیری یافته است. این موضوع هرچند بهطورکلی اتفاق مبارکی است اما از منظر صندوقهای بازنشستگی چندان مطلوب نیست. زیرا بار مالی که هر بازنشسته به صندوق تحمیل میکند معادل میزان مستمری است که او دریافت میکند ضرب در ماههایی که فرد عمر میکند. میانگین سن امید به زندگی از حدود ۵۵ سال در اواخر دهه ۱۳۵۰، اکنون به بیش از ۷۵ سال رسیده است درحالیکه متوسط سن بازنشستگی متناسب با آن تعدیل نشده است. درنتیجه با تداوم وضعیت فعلی و عدم اجرای اصلاحات اساسی در صندوقهای بازنشستگی عملاً امکان ایفای تعهدات برای بازنشستگان دهههای آتی که عمدتاً دهه شصتیها هستند فراهم نیست.
دهه شصتیها از همان بدو تولد همواره با کمبود امکانات مواجه بودند و هستند. حتی هنوز هم در خصوص اشتغال این نسل مشکلاتی وجود دارد. فکر میکنید این نسل طی دو دهه آینده با چه مشکلات و مصائب دیگری قرار است دستوپنجه نرم کنند؟
همانگونه که در پاسخ به پرسش اول اشاره کردم با تداوم روند فعلی، صندوقها عملاً امکان ایفای تعهدات خود به بازنشستگان را ندارند. وقتی این مسئله وجود دارد دو اتفاق امکان وقوع دارد. نخست اینکه امکان پرداخت مستمری به بخشی از بازنشستگان میسر نباشد یا پرداخت با تأخیر زمانی نسبتاً طولانی صورت گیرد. افزون بر این کاهش چشمگیر میزان مستمری عمده اعضا برخلاف تعهدی که تقبل کردهاند، میتواند محتمل باشد. حالآنکه همین حالا نیز حقوق بازنشستگی کفایت بسیاری از هزینههای ضروری این قشر را نمیدهد. در صورت تداوم وضعیت فعلی، اتفاق دومی که میتواند رخ دهد آن است که به دلیل تبعات اجتماعی حاصل از عدم پرداخت مستمریها، دولت به صندوقها کمک مالی کند. حال اگر دولت خود نیز با بحران کسری بودجه مواجه باشد و نتواند به یاری صندوقها بشتابد، بروز بحرانهای سیاسی و اجتماعی دور از ذهن نخواهد بود. بحرانهایی که در یونان رخ داد مصداق همین مسئله بود. اما اگر دولت بتواند با غلبه بر مشکلات خود به صندوقها کمک کند بحث مجزایی است که البته چندان هم محتمل نیست. با این اوصاف دهه شصتیها باید از الآن بپذیرند که اگر روند موجود استمرار پیدا کند، در دروان بازنشستگی خود هم مستمری ناچیزی دریافت خواهند کرد و درعینحال لازم است به فکر کار دیگری باشند تا از آن محل بتوانند هزینههای ضروری خود را پوشش دهند. یا باید خانواده مناسبی را تشکیل دهند که در زمان بازنشستگی فرزندان بار مالی آنها را بر عهده بگیرند.
اما اگر دولت در اسرع وقت به اصلاحات اساسی در صندوقها اقدام کند، شرایط متفاوتی رقم میخورد. افزایش سن بازنشستگی یا کاهش نرخ انباشت میتواند ازجمله این اصلاحات باشد که ازقضا احتمالاً با دوران بازنشستگی دهه شصتیها مصادف میشود. درنتیجه ممکن است دهه شصتیها ناگزیر از آن باشند که تا سالهای بیشتری کار کنند و دیرتر بازنشسته شوند. بخشی از اصلاحات اساسی نیز ناظر بر اصلاحات ساختاری نظام بازنشستگی کشور است که در این حالت نیز متولدین دهه ۶۰ باید قبول کنند در آینده وارد قاعدهای خواهند شد که در آن free riding یا سواری رایگان کمافیالسابق وجود ندارد. بهعنوان نمونه ضابطهای که اکنون برای محاسبه مستمری بازنشستگی وجود دارد مبتنی بر دو سالشماری است. یعنی صندوقها دو سال آخری را که اعضا حق بیمه پرداخت کردهاند، ملاک قرار میدهند. این اتفاق سبب شده بسیاری از اعضا -بهویژه آنهایی که در بخش غیردولتی شاغلاند و امکان راستی آزمایی میزان واقعی حقوق دریافتی آنها از طریق صندوقها میسر نیست- در پایینترین میزان ممکن حقوق و دستمزد خود را گزارش دهند و به همین تناسب کمترین حق بیمه را بپردازند. اما هنگامیکه تا موعد بازنشستگی سه یا چهار سال باقیمانده، بهیکباره حقوق خود را واقعی اعلام کنند که در برخی موارد حتی تا پنج یا شش برابر اظهار میشود. درنتیجه مستمری قابلتوجهی به آنها تعلق میگیرد که یک نمونه از سواری رایگانی است که اکنون وجود دارد. اما در صورت حذف این قاعده بازنشستگان آینده کشور که بخش قابلتوجهی از آنها را دهه شصتیها شامل خواهند شد، دیگر از این خلأ قانونی منتفع نخواهند شد.
به عقیده شما با سالمند شدن متولدین دهه ۶۰ و درواقع جامعه ایران، یا به عبارتی بسته شدن پنجره جمعیتی آیا توانایی توسعه یا حفظ اقتصادی کشور همچنان امکانپذیر است؟
این مسئله به همراه خود تهدیداتی دارد. یک تهدید متوجه بازنشستگی و بار مالی سنگینی است که بر دوش این نظام تحمیل میشود. از این حیث حتی اقتصاد کشور میتواند زمینگیر شود. کافی است نگاهی به شرایط کنونی نظام بازنشستگی کشور بیندازید. در بودجه ۱۳۹۷، کمک بودجهای دولت برای کمک به صندوقها بهمنظور ایفای تعهدات مستمریبگیران رقمی در حدود ۶۰ هزار میلیارد تومان بود. این یعنی درصد قابلتوجهی از بودجه، خارج از خواست دولت و بهصورت منفعلانه صرف این مسئله شد. این روند متأسفانه بسیار فزاینده است. به عبارتی اگر اصلاحات اساسی در نظام بازنشستگی هرچه زودتر آغاز نشود، انتظار میرود طی سالهای آتی به نقطهای برسیم که حتی کل بودجه عمومی دولت هم کفاف تعهدات صندوقهای بازنشستگی را ندهد. حالآنکه بودجه دولت بهویژه هزینههای عمرانی، خود یکی از عوامل مؤثر در ایجاد رشد اقتصادی و اشتغال است. در بودجه ۱۳۹۷ بخش قابلتوجهی از اعتبارات روانه نظام بازنشستگی و مصارف دیگری نظیر طرح تحول سلامت یا پرداخت یارانههای نقدی شد و عملاً بودجه عمرانی به حداقل رسید. اما شرایط میتواند از این وخیمتر هم بشود و طی سالهای آینده و در صورت تداوم وضعیت جاری، مصارف بودجهای صندوقهای بازنشستگی میتواند سهم بیشتری از بودجه حتی جاری کشور را اشغال کند. در این صورت دولت یا به استقراض از بانک مرکزی روی میآورد که خود عامل تحریک تورم است یا باید به دنبال استقراض خارجی باشد که در این شرایط هم با وضعیت نابسامان بودجهای دولت، یا کشوری به ایران پول قرض نمیدهد یا اگر هم قرض بدهد با نرخهای بالاست. در این صورت نیز اگرچه بروز بحران به تعویق میافتد اما شدت بازگشت آن را طی سالهای آتی افزایش میدهد. راهکار دیگر دولت انتشار اوراق بدهی است که بهعنوان یک سنت ناپسندیده اخیراً باب شده است چراکه در این روش عملاً دولت از منابع متعلق به نسلهای آتی بدون اجازه آنها بهره میگیرد. تهدید دیگر کهولت جمعیت، مسئله کلی اقتصادی است؛ چنانکه بههرحال یکی از اصلیترین موتورهای محرکه اقتصاد نیروی انسانی آن است و قاعدتاً هنگامیکه این نیرو روبهزوال و پیری بگذارد و از جمعیت در سن کار کاسته شود، عملاً اقتصاد از شرط اصلی توسعه محروم میشود.
بر اساس این موارد ضرورت دارد هرچه سریعتر در کنار اصلاحات اساسی اقتصادی که دولت در خصوص صندوقهای بازنشستگی، نظام بانکی، سیاستهای ارزی، سیاستهای یارانهای، نظام مالیاتی و بیمه، معضل قاچاق و نظایر آن تدارک میبیند، سیاستهای حوزه جمعیتی نیز موردتوجه و اصلاح قرار گیرد. ما نیاز داریم نرخ باروری کشور را در مسیر افزایشی قرار دهیم و طی دهههای آتی حتیالامکان به حدود ۴/۲ برسد. این واقعیتی گریزناپذیر است خصوصاً اگر میخواهیم که رشد و توسعه اقتصادی ظرف سالهای آینده به مخاطره نیفتد.
برای جلوگیری از وقوع این بحران برای متولدین دهه ۶۰ چه میتوان کرد؟
ببینید همانطور که اشاره شد نظام بازنشستگی الآن هم با بحران روبهروست. یعنی دهههای پیش از دهه ۶۰ هم وضعیت مناسبی ندارند. انگار که ما تتمه اقتصاد را به گروگان گرفتیم و از کانال کمکهای بودجهای دولت در حال پرداخت تعهدات مستمریبگیران بازنشسته هستیم. فرض کنید همین ۶۰ هزار میلیارد تومان بهعنوان مصارف صندوقهای بازنشستگی در بودجه ۹۷ در قالب بودجه عمرانی هزینه میشد در این صورت میتوانستیم بهبودهای چشمگیری را در وضعیت فعلی اقتصاد شاهد باشیم. اما عملاً مشکلات صندوقها این فرصت را از بین بردند و پیشبینی میشود این وضعیت حتی بدتر شود. چراکه با شکاف بیشتر میان منابع و مصارف صندوقها، کمک یا به عبارتی فشار بودجهای دولت نیز افزایش پیدا خواهد کرد. اگرچه بحران در نظام بازنشستگی فراگیر است، اما در آینده دهه شصتیها به دلیل سهم غالب جمعیتی بیشترین اثرپذیری را از این بحران خواهند داشت. بهمنظور جلوگیری یا حداقل خفیف کردن بحران آتی، اعمال اصلاحات اساسی در صندوقها ضروری است. این اقدامات در دودسته اصلاحات پارامتریک و اصلاحات ساختاری قابلتمایز است. در اصلاحات پارامتریک همانگونه که اشاره شد، مواردی مانند افزایش سن بازنشستگی یا کاهش نرخ انباشت میتواند موردتوجه سیاستگذار قرار گیرد که طبیعتاً با مقاومت اجتماعی مواجه خواهد شد. به بیانی دیگر اینگونه اصلاحات اگرچه روی کاغذ سهلالوصول و قابلدرک است اما در اجرا موانع اقتصاد سیاسی متعددی در پیش رو دارد. حالآنکه میتوان در دل اصلاحات ساختاری، اصلاحات پارامتریک را نیز لحاظ کرد. اصلاحات ساختاری -که ناظر به نظام چندلایه بازنشستگی و طراحی تنظیم گری مناسب صندوقهاست- درواقع روند فزاینده شکاف میان مصارف و منابع در صندوقهای بازنشستگی را متوقف میکند و حتی در سالهای آتی میتواند سبب آن شود که منابع از مصارف پیشی بگیرد. اکنون نحوه طراحی اصلاحات ساختاری و نظام چندلایه رفاهی و البته گامهای اجرایی آن صورتمسئله اصلی را تشکیل داده است. مسئله بعدی اما چگونگی جزم کردن عزم سیاستگذار بهمنظور طراحی و اعمال اصلاحات ساختاری است. اکنون در وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی اقدامات کافی در طراحی برنامه اصلاحی انجام شده و احتمالاً در آیندهای نزدیک از بسته نجات نظام بازنشستگی رونمایی شود.
منتشر شده در هفتهنامه تجارت فردا در تاریخ ۲۶ فروردین ۱۳۹۷