روزنوشت اقتصاد
هدف این نوشته بیان یک مثال از چگونگی ایجاد مطالبه عمومی برای اخذ تصمیمات نادرست در کشور است.
بیش از یک ماه از بارش برف سنگین در تهران و اخلال در بخشهایی از خدمات شهری نگذشته که کشورهای اروپایی نیز دستخوش چالش مشابهی شدند. در همان زمان که پایتخت کشور درگیر چالشهای ناشی از بارش برف بود، بسیاری از افراد در فضای مجازی در حال باز ارسال تصاویر خودروهای غولپیکر برفروبی در کشورهای اروپایی و مقایسه آن با خیابانهای مسدود شده در تهران بودند. پیام نهفته در عموم این تعاملات تخطئه مدیریت ناکارای کشور در مواجهه با یک مسئلهٔ حلشده در دنیای مدرن! بود. دیری نگذشت که بارش برف برخی از کشورهای اروپای مرکزی را نیز به تعطیلی کشاند و منجر به توقف بسیاری از خدمات عمومی بهویژه خطوط حملونقل گردید.
یک سؤال پیشپاافتاده در اینجا میتواند این باشد که چرا این بار در کشورهای پیش رفته اروپایی خبری از آن تجهیزات عظیم و فوق پیشرفته برفروبی نیست و علت این حجم تعطیلی در هفتههای اخیر چیست؟ پاسخ به این سؤال واضح اما تأمل در آن برای توجه به یکی از چالشهای تصمیمگیری راهگشا است. مشکل بسیاری از آحاد جامعه نگاه به مقولهٔ خارج بهعنوان یک جغرافیای بسیط است. بسیاری از مردم هنگام دیدن این تصاویر از عبارتی مانند “در خارج اینگونه است” استفاده میکنند و ناخواسته آن را به تمام دنیای خارج از مرزهای ایران تسری میبخشند. این مردم هرگز متوجه نیستند که بهکارگیری ماشینآلات میلیون دلاری برفروبی منحصر به مناطقی از اروپا است که بهصورت متوالی و آن در مدت طولانی از سال با چالش ناشی از بارش برفهای سنگین مواجهاند (مانند برخی مناطق شمال اروپا)؛ درحالیکه برای مناطق مرکزی اروپا که اتفاقاً ازلحاظ اقتصادی دولتهای ثروتمندتری نیز به شمار میروند بهکارگیری چنین تجهیزاتی ابداً مقرونبهصرفه نیست و هرگز نیز مشاهده نمیشود. این مسئله به یک اصل بدیهی در اقتصاد کنونی به نام محدودیت منابع برمیگردد. ازاینرو اساساً در شهری مانند تهران که بهندرت بارش برف سنگین را تجربه میکند، و ایضاً در بسیاری از شهرهای بزرگ اروپایی، عدم وجود این قبیل تجهیزات و بهتبع آن توقف چندروزه خدمات شهری درنتیجه بارش برف دقیقاً یک بهینه اقتصادی به شمار میرود؛ و اتفاقاً تمهید چنین تجهیزات گرانقیمتی نشان از ناکارایی دارد.
اما مسئله به اینجا ختم نمیشود. مشکل اینجاست که این دست از جریانات اجتماعی که مشابه آن در موارد دیگری مانند پلاسکو، سوانح هوایی و ریلی و رویدادهای طبیعی چون زلزله نیز قابلرؤیت بود، هرچند عمری بسیار کوتاه دارند، اما حامل فشار اجتماعی بسیار زیادی بر مدیران دستگاههای اجرایی مربوطه هستند؛ تا حدی که میتوانند منشأ تصمیمات مهمی توسط آنها گردند. اما سؤال اینجاست که این قبیل جریان سازیهای اجتماعی تا چه حد میتواند منجر به اخذ تصمیمات صحیح گردد؟
تجربه نشان میدهد که این دست فشارهای اجتماعی در بسیاری از موارد منجر به اتخاذ تصمیمات ناکارا و غیراقتصادی خواهد شد. بروز یک اتفاق نادر در یک خوابگاه دانشجویی و یا یک مدرسه روستایی دورافتاده منجر به تجهیز همه این واحدها به تجهیزات گرانقیمت مربوط به حوادث غیرمترقبه و یا ایجاد مراکز درمانی در مناطق غیرضرور میگردد. بروز اتفاق برای چند مأمور دولتی در حین انجام مأموریت منجر به ایجاد حس حمایت ملی از آنها و در پی آن تصویب قوانین نابجای سختی مشاغل برای کل آن قشر با هزینه میلیاردی بر بودجه عمومی میشود. راهبندان، کاهش فشار شبکه گاز، قطعی موقت برق و سایر تبعات معمولی یک برف زمستانی بعضاً بالاترین مقامات رسمی را نیز مجبور به واکنش و اخذ تصمیمات نادرست مینماید.
مسئله اینجاست که بسیاری از مردم عادی با عدم درک قاعده محدودیت منابع تصور میکنند که امکان داشتن همه امکانات بدون محرومیت از سایر آنها ممکن است (چیزی شبیه همان خارج ساختهشده در ذهن مردم) و هر جا این امر وجود نداشته باشد ناشی از نقص مدیریت کشور است؛ تصوری که متأسفانه اقشار تحصیلکرده نیز سهم بسزایی در آن دارند.
و در پایان سؤالی که احتمالاً اذهان بسیاری را به خود مشغول کرده است اینکه فشارهای اجتماعی ایجادشده در فضاهای مجازی و عمومی کشور چه سهمی در تصمیمات نادرست اقتصادی دهه اخیر در کشور در بخشهای سلامت، رفاه، یارانهها و از همه مهمتر در وضعیت کنونی نظام بانکی کشور داشته است؟ به نظر میرسد مطالبه برای ناکارایی توسط تودهها بهویژه در بسترهای مجازی کنونی نیرویی مهارناشدنی برای مدیران دستگاههای وابسته به آرای مردم است.