اقتصاد رفتاری, اقتصاد سیاسی, برنامههای انجام شده, حوزه های تخصصی, کانال اقتصاد رفتاری
(زمان موردنیاز برای مطالعه: ۲ دقیقه و ۳۰ ثانیه؛ شامل ۶۸۰ کلمه)
شناخت هر چهبهتر روانشناسی و سایر علوم اجتماعی میتواند باعث افزایش کارایی ابزارهای سیاستی در زمینههایی همچون شکست بازار، توزیع مجدد درآمد و کسب درآمدهای مالیاتی شود. همچنین آگاهی از دانش روانشناسی میتواند موجب فهم صحیح از موضوع و توسعه ابزارهای سیاستی گردد که نهتنها تغییر مطلوب رفتار در جامعه هدف را نتیجه میدهد، بلکه کارایی و اثربخشی ابزارهای سیاستی را نیز بالا میبرد.
هدف اولیه سیاستهای عمومی افزایش کارایی در مواجه با شکست بازار است. تعریف معمولی که از پدیده شکست بازار صورت میگیرد، بهطور عمده به دو موضوع ساختار بازار و انگیزه کنشگران اقتصادی میپردازد و درنهایت منجر به طراحی ابزارهایی میشود که این ساختار و انگیزهها را به سمت مطلوب از پیش تعریفشده تغییر دهد. ابزارهایی که در مواجه با شکست بازار مورداستفاده قرار میگیرند شامل تغییر قیمت بازار با استفاده از مالیات یا یارانه، قانونگذاری برای محصولات و تلاش برای کاهش عدم تقارن اطلاعات است. اما تحلیلی که در پس این ابزارها از مسئله شکست بازار و اثرات سیاستگذاری عمومی بر روی کارایی وجود دارد، رفتار عقلایی بازیگران (مصرفکنندگان و بنگاهها) در تصمیمگیری اقتصادی است.
مطالعات اقتصاد رفتاری منبع دیگری به نام محدودیتهای شناختی (#Cognitive_limitations) و تورشهای روانشناسی (#Psychological_biases) را بهعنوان عامل شکست بازار نام میبرد. یکی از این مثالها، خطای رفتاری زمان حال (#Present_bias) است که بر اساس آن افراد به اکنون خود وزن بیشتری نسبت به آینده میدهند. تورش زمان حال میتواند باعث شود افراد با تصمیمی که امروز میگیرند رفاه آینده خود را کاهش دهند تا جایی که منجر به پشیمانی آنها گردد (۲ و ۳). هرچند که این موضوع در مدلهای رایج اقتصادی با نرخ تنزیل زمانی (#Time_discounting) نشان داده شده است و پیامدهای منفی آن در آینده میتواند جنبه درونی شده (#Internality) داشته باشد، اما هنگامیکه در مسائلی همچون پسانداز و مصرف دخانیات هزینههای اجتماعی به همراه دارد، ویژگی بیرونی آن نیز مشخص میگردد.
نحوه مواجه با شکست بازار میتواند با در نظر گرفتن ملاحظات روانشناسی متفاوت باشد. بهعنوانمثال، افشای اطلاعات یکی از ابزارهای سیاستی برای مقابله با عدم تقارن اطلاعات، کاهش هزینه جستجوی آن، کاهش قدرت اثرگذاری بر بازار و تولید کالای عمومی بر پایه اطلاعات (#Information_based_public_goods) است. اما اثر انتشار اطلاعات زمانی که مصرفکنندگان بهدرستی آن را فرانگیرند، به مرتبط بودن آن پی نبرند یا نداند چگونه باید از آن در تصمیمگیری خود استفاده کنند، کاهش مییابد (۴). ازاینرو آگاهی از یافتههای روانشناسی در مورد تصمیمگیری افراد میتواند علاوه بر ارزیابی بهتر میزان اثرگذاری یک سیاست در شرایط شکست بازار، موجب توسعه و شناخت ابزارهای سنتی سیاستگذاری شود.
یک مثال دیگر، اعطای یارانه بهمنظور ترغیب افراد برای شرکت در طرح واکسیناسیون برای پیشگیری از بیماری آنفلوانزا است. این یک مثال از اثر پیامدهای خارجی مثبت است که بهطورمعمول از این ابزار برای افزایش مشارکت بیشتر در طرح میتوان استفاده کرد. حال تصور کنید که دلیل عدم شرکت افراد بیشتر بودن هزینه از منافع آن نباشد. بلکه سایر عوامل همچون فراموشی یا نداشتن برنامه به این موضوع دامن زده است. ازاینرو با استفاده از روشهای ساده و کمهزینهتری همچون ابزار یادآوری (#Reminder) میتوان کارایی سیاستگذاری در مواجه با پدیده شکست بازار را افزایش داد.
در پایان لازم است به این نکته اشاره شود که ابزارهای برگرفته از اقتصاد رفتاری بهعنوان جایگزینی برای روشهای سنتی در مسئله شکست بازار به شمار نمیآیند. بلکه همانند مثال واکسن آنفلوانزا میتوانند نقش مکمل را ایفا کنند. همچنین استفاده از یک یا ترکیبی از این ابزارهای خود نیازمند بررسی دقیق است.
گردآورنده: امین کریمی
پینوشت:
این نوشتار اقتباسی از مقاله زیر است: