آیا ممکن است ارتباطی بین ساختار زبان گفتاری و نحوه تمایل به پس‌انداز کردن وجود داشته باشد؟

آیا ممکن است ارتباطی بین ساختار زبان گفتاری و نحوه تمایل به پس‌انداز کردن وجود داشته باشد؟


مطالعات دولت و بخش عمومی



اقتصاد رفتاری, اقتصاد سیاسی, برنامه‌های انجام شده, حوزه های تخصصی, دیدگاه تخصصی, محصولات, یادداشت‌ها

بحران مالی اقتصادی جهانی سال ۲۰۰۸، علاقه عموم را به مسئله‌ای که درواقع یکی از قدیمی‌ترین سؤالات اقتصادی است، جلب کرده است. این سؤال حداقل به زمانی قبل از «آدام اسمیت» نویسنده کتاب ثروت ملل که کتابش نقطه عطفی در تاریخ تحلیل اقتصادی بود برمی‌گردد. و این سؤال، آن است که، چگونه و چرا کشورهایی که به‌ظاهر ازنظر نظام‌های اقتصادی و بنیادی یکسان هستند، قادر هستند رفتارهای پس‌اندازی متفاوتی از خود بروز دهند؟ تا امروز، بسیاری از اقتصاددانان بااستعداد عمرشان را وقف پاسخ به این سؤال کردند، که درنتیجه منجر به نتایج و پیشرفت قابل‌ملاحظه‌ای شده است.

یکی از یافته‌ها در قالب فرضیه‌ای جدید ارتباط بین ساختار زبان گفتاری و نحوه تمایل به پس‌انداز کردن را به‌طور شگفت‌آوری نشان می‌دهد. یافته‌ها حاکی از آن است که ارتباطی بین ساختار زبان گفتاری و نحوه تمایل شما به پس‌انداز کردن وجود دارد. برای معرفی و بسط این فرضیه، ابتدا در مقدمه‌ای به بحث پس‌انداز کردن پرداخته، سپس درباره ماهیت زبان توضیحاتی ارائه داده می‌شود و درنتیجه به ارتباط آن‌ها می‌پردازیم.

از اعضای کشورهای سازمان همکاری اقتصادی و توسعه[۱]روی‌هم‌رفته، به‌عنوان ثروتمندترین و صنعتی‌ترین کشورهای جهان یاد می‌شود. آن‌ها با پیوستن به سازمان همکاری اقتصادی و توسعه، تعهد مشترکی در جهت دموکراسی، بازار آزاد و تجارت آزاد را تصریح کردند. با بررسی نمودار شماره ۱ متوجه می‌شوید که علیرغم برخی از وجه تشابه‌ها، شاهد تفاوت‌های چشمگیری در روش پس‌انداز کردن در این کشورها هستیم.

gptt-es-excm-BehaviorPolicy-SavingAndCognitiveLiguistics-SaadatpoorTahamtan-961219-v1-1

نمودار ۱- میزان پس‌انداز کشورهای عضو سازمان همکاری اقتصادی و توسعه بین سال‌های (۲۰۱۰-۱۹۸۵)

با توجه به نمودار ۱، همان‌طور که سرتاسر ردیف سمت چپ این نمودار نشان می‌دهد، اکثر کشورهای عضو سازمان اقتصادی و توسعه سالانه بیش از یک‌چهارم تولید ناخالص داخلی خود را ذخیره کردند. درحالی‌که برخی از کشورها سالانه بیش از یک‌سوم تولید ناخالص داخلی خود را ذخیره کرده‌اند. همین‌طور که به سمت راست نمودار پایین می‌رویم، شاهد میزان پس‌انداز کشور یونان هستیم، مشاهده می‌کنید که در طول ۲۵ سال گذشته، یونان به‌سختی توانسته است بیش از ۱۰ درصد تولید ناخالص داخلی خود را ذخیره کند. البته لازم به ذکر است که کشورهای ایالات‌متحده و انگلستان در ردیف‌های بعدی قرار دارند. همان‌طور که مشاهده شد، شاهد تفاوت‌های چشمگیری در میزان پس‌انداز هستیم.

حال چطور ممکن است که زبان، ارتباطی با این تفاوت‌ها در میزان پس‌انداز داشته باشد؟ زبان‌شناسان و دانشمندان زبان‌شناسی شناختی سال‌هاست که در مورد این سؤال تحقیق می‌کنند. زبان‌شناسی شناختی ریشه در مباحث زبانی و علوم شناختی نوظهور در دهه‌های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ میلادی، به‌ویژه در بررسی مقوله‌بندی[۲] در ذهن انسان و روان‌شناسی گشتالتی دارد (ایوانز و گرین، ۲۰۰۶). هر انسانی در زندگی خود با پدیده‌ها و ماهیت‌های مختلفی سروکار دارد که باید آن‌ها را در طبقات مختلف قرار دهد. ما قادریم شباهت‌ها و تفاوت‌های بین ماهیت‌ها و پدیده‌های مختلف را درک کنیم و آن‌ها را در طبقه‌های مجزا قرار دهیم، تقریباً هیچ‌چیز در اطراف ما وجود ندارد که بر اساس ویژگی‌های خود، در طبقه خاصی قرار نگیرد. ازاین‌رو، مقوله‌بندی در نظام مفهومی ما دارای اهمیت است و بر اساس آن ماهیت‌ها و پدیده‌های مختلف درون طبقات و مقولاتی مشخص قرار می‌گیرند. رُش[۳] در دهه ۱۹۷۰ با آزمایش‌هایی نشان داد که ما از مقولات و نحوه قرار دادن عناصر درون هر مقوله درکی ساختارمند داریم.

زبان‌شناسان شناختی زبان را به‌عنوان موضوع علم خود مطالعه می‌کنند و سعی در توصیف نظام و نقش زبان دارند. آن‌ها به بررسی رابطه میان زبان انسان، ذهن او و تجارب اجتماعی و فیزیکی او می‌پردازند. یکی از دلایل مهم آن‌ها در مطالعه زبان از این فرض ناشی می‌شود که زبان الگوهای اندیشه و ویژگی‌های ذهن انسان را منعکس می‌کند (کرافت و کروز، ۲۰۰۴). زبان‌شناسی شناختی رویکردی است که به مطالعه زبان بر اساس تجربیات ما از جهان، نحوه درک و شیوه مفهوم‌سازی[۴] می‌پردازد. بنابراین مطالعه زبان از این نگاه، مطالعه الگوهای مفهوم‌سازی است. با مطالعه زبان می‌توان به ماهیت ساختار افکار و آراء ذهن انسان پی‌برد. زبان به‌عنوان بخشی از ساختار ذهنی و روان‌شناختی انسان که برای او امکان مقوله‌بندی جهان و موجودات آن را فراهم می‌سازد و همچنین به‌عنوان ابزاری کارآمد برای ایجاد ارتباط با انسان‌های دیگر، از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است.

 مطابق فرضیه زبانی ورف[۵] ساختار یک‌زبان تعیین‌کننده نوع جهان‌بینی گوینده آن زبان است. بنابراین زبان‌های مختلف منجر به جهان‌بینی‌های مختلف می‌شوند. ایده شکل‌دهی فکر به‌وسیله زبان اغلب متأثر از نظرات ورف است. ادوارد سپیر[۶] در سال ۱۹۲۱ نظریه‌ای ارائه داده بود که طبق آن زبان‌ها از منظر نحوه شکل‌دادن به واقعیت با یکدیگر متفاوت هستند. اما این نظریه تا حدی کامل نشد که بیان کند تفاوت‌های زبانی برخی حالات فکری را تسهیل می‌کنند. ورف این قسمت از نظریه را در یک سری مقالات در طول سال‌های ۱۹۴۱-۱۹۲۵ کامل کرد. نظریه شکل‌دهی الگوهای فکری به‌وسیله زبان را معمولاً فرضیه ورف و گاهی به احترام سپیر، فرضیه سپیر ورف می‌نامند (کرول، ۱۹۵۶). در این فرضیه زبان تعیین‌کننده برخی فرآیندهای شناختی غیرزبانی است. یعنی فراگیری زبان تغییردهنده روش فکر کردن فرد است و نسبیت زبانی به این مفهوم است که فرآیندهای شناختی تعیین‌شده در زبان‌های مختلف متفاوت هستند. بنابراین، گویندگان زبان‌های مختلف به شیوه‌های مختلف فکر می‌کنند.

دو نسخه و شکل متفاوت از فرضیه نسبیت زبانی[۷] وجود دارد. شکل «قوی» و شکل «ضعیف». شکل «قوی»، یعنی این‌که زبان فکر را به وجود می‌آورد و تعیین می‌کند. شکل «ضعیف» یعنی این‌که زبان در فکر و اندیشه اثر می‌گذارد.

بنابراین، در شکل قوی نظر بر آن است که زبانی که ما صحبت می‌کنیم، ماهیت افکار و ازجمله انواع انگاره‌ها و مفاهیمی را که ما می‌توانیم در ذهن داشته باشیم، مشخص می‌کند. بنابراین افکاری که در زبانی امکان‌پذیر است، ممکن است در زبان دیگر امکان‌پذیر نباشد. از سوی دیگر، در شکل ضعیف، نظر بر آن است که زبان، اثر کم‌تری در تفکر دارد و اثر آن صرفاً مربوط می‌شود به‌احتمال ادراک یا یادآوری ما از چیزی یا رویدادی. اگر در زبانی برای چیزی کلمه‌ای وجود دارد، احتمال بازشناسی و یادآوری آن چیز برای کسی که به آن زبان تکلم می‌کند، بیشتر است تا کسی که در زبان او چنین کلمه‌ای وجود ندارد.

برای روشن‌تر شدن این تفاوت به مثال زیر توجه کنید:

فردی انگلیسی و چینی را در نظر بگیرید. اگر هر یک از آن‌ها بخواهند «عمو» ی خود را به شما معرفی کند، فرد انگلیسی‌زبان با گفتن تنها یک واژه «عمو» منظور خود را می‌رساند و شما متوجه می‌شوید! اما در زبان چینی ماندارین[۸]، قواعدی هستند که اجازه چشم‌پوشی به آن‌ها داده نمی‌شود! ماندارین یک گروه از زبان‌های چینی مرتبط با هم است که در قسمت‌های شمالی و جنوب غربی چین صحبت می‌شوند. گروه زبان‌های ماندارین شامل گروهی از زبان‌ها می‌شود که گاهی اوقات مشابهت زیادی با هم ندارند و کمتر توسط صحبت‌کنندگان دیگر قابل‌فهم است. این دسته‌بندی بر اساس معیارهای زبان‌شناسی بوده و خارج از محیط‌های دانشگاهی کاربرد ندارد ولی در زندگی روزمره، از کلمه ماندارین برای اشاره به زبان چینی استاندارد استفاده می‌شود. سخنور زبان چینی ماندارین مجبور به دادن اطلاعات اضافه‌تری به شنونده خود است. او باید دقیق بگوید که آیا این مرد از طرف مادری است (دایی) یا از طرف پدری است (عمو)، آیا برادر خونی است یا ناتنی، و اگر این مرد برادرِ پدرم است، از پدرم بزرگ‌تر است یا کوچک‌تر؟! بنابراین یک سخنور چینی اگر بخواهد صحیح صحبت کند، مجبور است دائم به تمام این مسائل فکر کند.

به نمونه‌های بیشتری برای شفاف‌تر شدن بحث توجه کنید:

در شکل «قوی»، معمولاً آثار و پژوهش‌های انجام‌شده به ورف (۱۹۵۶) نسبت داده می‌شود. ورف به تحلیلی تفصیلی درباره تعدادی از زبان‌های بومی آمریکایی دست زد و به این نتیجه رسید که تفاوت‌های موجود بین زبان‌ها، چه تفاوت‌های مربوط به ساخت دستوری و چه تعداد واژه‌هایی که به اشیا اطلاق می‌شود، ضرورتاً شیوه تفکر مردم را درباره جهان خویشتن شکل می‌دهند. برای مثال، ورف دریافت که این‌یوئیت‌ها[۹] برای مفهوم برف از کلمات مختلفی استفاده می‌کنند. این کلمات، نمایانگر برف در حال باریدن، برف آبکی، برف ستاره‌ای شکل و غیره هستند. درحالی‌که در زبان انگلیسی فقط از یک واژه برای مفهوم برف استفاده می‌شود. ورف معتقد بود که این تفاوت‌ها در زبان، ناگزیر به تفاوت‌هایی در اندیشه مردم درباره برف می‌انجامد. تعداد دقیق واژه‌هایی که این‌یوئیت‌ها در مورد برف به کار می‌برند، قابل‌بحث است و تقریباً در هر گزارشی، فرق می‌کند. هارلی[۱۰] (۲۰۰۱) تعداد واقعی را در دو واژه ذکر می‌کند و درعین‌حال می‌گوید که طبق ادعای ورف، هفت واژه در مورد برف به کار می‌رفته است. اما این رقم در برخی گزارش‌ها «بیش از ۲۰ واژه» تا «بیش از ۱۰۰ واژه» بزرگ‌نمایی شده است.

در شکل «ضعیف»، مطالعات بی‌فرهنگی ادراک رنگ بررسی شده است. افرادی که به زبان‌های مختلف سخن می‌گویند، در نامیدن رنگ‌ها با هم تفاوت دارند. در برخی زبان‌ها برچسب‌های بیشتری برای نامیدن رنگ‌ها باهم وجود دارد. در تقسیم‌بندی رنگ‌ها به دسته‌های مختلف نیز زبان‌ها باهم فرق دارند. اگر بپذیریم که زبان‌ها در ادراک اثر می‌گذارند، در آن صورت می‌توان فرض کرد که تفاوت در برچسب رنگ‌ها در ادراک رنگ، اثر می‌گذارد. در مطالعه‌ای تشخیص رنگ‌های زرد و نارنجی در زبان‌های زونی[۱۱] و انگلیسی بررسی شد (لنه برگ و رابرتس، ۱۹۵۶). در زبان زونی، فقط یک واژه برای طیف زرد- نارنجی وجود دارد. زونی‌زبانان در مورد تشخیص زرد و نارنجی خطاهای بیشتری می‌کردند. این یافته، حکایت از آن داشت که زبان در ادراک رنگ اثر می‌گذارد.

نمونه دیگر، دیویس و همکاران، در طی چند مطالعه بی‌فرهنگی با استفاده از آزمایش‌های مختلف، دسته‌بندی رنگ‌ها را بررسی کردند. در این مطالعات (دیویس[۱۲] و کربت[۱۳]، ۱۹۹۷؛ و دیویس، ۱۹۹۸) زبان ستس‌وانا[۱۴]، انگلیسی و روسی مقایسه شدند. علت انتخاب این سه زبان این بود که ازلحاظ تعداد واژه‌ها، مخصوصاً در طیف آبی- سبز با هم فرق دارند. در زبان ستس‌وانا فقط یک اصطلاح برای طیف آبی- سبز وجود دارد: بوتولا[۱۵]. در زبان انگلیسی دو اصطلاح وجود دارد: آبی و سبز. در زبان روسی، سه اصطلاح وجود دارد: سبز[۱۶]، آبی تیره[۱۷] و آبی روشن[۱۸]. درباره رنگ‌ها مطالعات زیادی صورت گرفته است که تنها به برخی از آن‌ها در اینجا اشاره شده است. بنابراین می‌توان نتیجه‌گیری کرد که «بررسی‌ها ما را متقاعد می‌کنند که زبان‌های مختلف، از یک‌سوی چالش‌های مختلف و از سوی دیگر فرصت‌های مختلفی برای شناخت فراهم می‌آورند» (هانت[۱۹] و اگنولی[۲۰]، ۱۹۹۱: ۳۸۷).

و اما باید در نظر داشت که، برخی از این تفاوت‌ها در زبان‌ها حتی ممکن است دستوری هم باشند. برای نمونه می‌توان به نحوه بیان زمان[۲۱] در زبان‌ها اشاره کرد. مفهوم مربوط به زمان در مقولات دستور زبان[۲۲] تبیین می‌شود. حس زمان و پیدا کردن جایی در مسیر گذر این مفهوم برای انسان از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است و قطعاً اگر چنین حسی وجود نداشت مفهوم تغییر و تحول نیز بی‌معنا می‌بود و آدمی همواره خود را در لحظه‌ای بی‌انتها محبوس می‌دید. بی‌شک حس زمان نقشی اساسی در کشف واقعیت دارد و بنابراین زبان نیز قاعدتاً باید به نحوی این مفهوم فلسفی و پیچیده را در ساختار خود منعکس نماید. درواقع وجود زمان دستوری به‌منزله بازتاب تمهیداتی است که زبان برای دستوری کردن مفهوم زمان به کار می‌گیرد. به‌عبارت‌دیگر زمان دستوری ارتباط بین دو رخداد را در گذر زمان متجلی می‌سازد. بر این اساس اگر یک رخداد در زمان الف و رخداد دیگر در زمان ب به‌موقع بپیوندد، از زمان دستوری برای نشان دادن اینکه رخداد زمان الف قبل از رخداد زمان ب اتفاق افتاده یا پس‌ازآن، بااینکه وقوع هم‌زمان داشته‌اند، استفاده می‌شود. زمان دستوری حال و گذشته و آینده عمده‌ترین زمان‌های دستوری محسوب می‌شوند. درواقع شاخص کدگذاری رخدادها زمان حال محسوب می‌شود که بر اساس آن در دو جهت می‌توان رخدادها را به گذشته و آینده تقسیم کرد. خود زمان حال از بی‌نهایت انعطاف برخوردار است و هرلحظه‌ای که سخنگویان شروع به سخن گفتن می‌کنند، با فرض قرار داشتن در این زمان، رخدادها را در ساختار گذشته دستوری، حال دستوری و یا آینده دستوری کدگذاری می‌کنند. در ارتباط با زبان دستوری نکته قابل‌ذکر آن است که زبان‌ها از ابزارهای مختلفی برای نشان دادن توالی رخدادها استفاده می‌کنند (ایوانز، ۲۰۰۴).

در انگلیسی سه زمان حال، گذشته و آینده وجود دارد و این مسئله باعث متمایز شدن شکل زمان افعال هنگام وقوع و به ‌کار بردن آن‌ها می‌شود. به‌طوری‌که در انگلیسی به‌هیچ‌وجه نمی‌توانیم برای جمله‌ای در زمان آینده، برای مثال «فردا باران خواهد آمد» آن را بدون به کار بردن وجه زمانی آینده در فعل به شکل «فردا باران آمدن» بیان کنیم. این در حالی است که برخی زبان‌ها مانند زبان چینی طیف زمان را از فعل جدا نمی‌کنند. یک فرد چینی می‌تواند اساساً چیزی بگوید که به گوش فرد انگلیسی‌زبان، خیلی عجیب به نظر می‌رسد. آن‌ها می‌توانند در سه زمان حال، گذشته و آینده بگویند، «دیروز باران آمدن»، «الآن باران آمدن» و «فردا باران آمدن». حال ممکن است این سؤال پیش بیاید که آیا این تفاوت در زبان‌ها فقط بین زبان‌هایی است که ارتباط بسیار کمی باهم دارند، مثل انگلیسی و چینی؟ واقعاً این‌طور نیست. زبان انگلیسی یک‌زبان ژرمنی است و تنها زبان ژرمنی است که نیازمند این مسئله (لازم بودن سه زمان) است. دیگر زبان‌های ژرمنی برای نمونه هنگام آمدن باران در فردا می‌گویند، «Morgen regnet es» که به معنی واقعی کلمه به گوش فرد انگلیسی‌زبان به‌صورت «فردا باران آمدن» است.

حال سؤال اساسی از منظر دید یک اقتصاددان رفتاری این است که آیا نحوه به‌کارگیری زمان در گفتار، آیا اجبار تفکر در مورد زمان، در نحوه گرایش رفتاری شما در طول زمان تأثیر می‌گذارد؟

شما انگلیسی صحبت می‌کنید، زبان آینده. و معنی آن این است که هر وقت در مورد آینده، یا هر اتفاقی در آینده حرف می‌زنید، ازلحاظ دستور زبان مجبورید آن را از زمان حال جدا کرده و مثل چیزی متفاوت، قلمداد کنید. حال فرض کنید که آن تفاوت باعث می‌شود که هر بار در صحبت خود، به‌طور نامحسوسی آینده را از زمان حال جدا کنید.

اگر این صحت داشته باشد و باعث شود که آینده مثل چیزی دورتر و متفاوت‌تر از زمان حال به چشم بیاید، این مسئله پس‌انداز کردن را دشوارتر می‌کند. اگرچه، از طرف دیگر، شما زبانی را صحبت کنید که زمان آینده نداشته باشد، زمان حال و زمان آینده، هر دو را به یک‌شکل به کار ببرید و اگر این شما را به‌طور نامحسوسی ترغیب کند که احساس مشابهی نسبت به دو زمان داشته باشید، پس‌انداز کردن برای شما آسان‌تر است (چن، ۲۰۱۳).

حال ممکن است این ‌یک نظریه خیالی باشد. اما به‌راستی چطور می‌شود این نظریه را آزمایش کرد؟ طبق بررسی پیکره‌ای زبان‌شناسی[۲۳]زبان‌ها مشخص شد که افراد زیادی سرتاسر دنیا هستند که به زبان‌های فاقد زمان آینده صحبت می‌کنند. زبان‌شناسی پیکره‌ای شاخه‌ای از زبان‌شناسی است که در آن از طریق ایجاد پایگاه‌های داده‌ای گسترده‌ای از متون و واژگان رایج یک‌زبان و بررسی این متون به مطالعه جنبه‌های گوناگون آن زبان می‌پردازد. این شاخه تنها در آخرین دهه‌های قرن بیستم ایجاد شد و در همین زمان کوتاه تبدیل به یکی از فعال‌ترین و پرکاربردترین زمینه‌ها شده است. پیکره زبانی عبارت است از مجموعه‌ای از متن‌های نوشتاری یا گفتاری که می‌توان در توصیف و تحلیل زبان از آن بهره گرفت. پیکره ممکن است به شکل برگه‌های یادداشت یا پرونده‌های رایانه‌ای شامل متن‌های کامل یا گزیده‌هایی از آن‌ها، یا بخش‌های پیوسته‌ای از متون یا گزیده‌ای از نقل‌قول‌ها و نکات و حتی فهرست‌های واژگانی باشد (عاصی، ۱۳۸۵).

برای نمونه در اروپای شمالی مجموعه افراد در کشورهایی هستند که به زبان فاقد زمان آینده صحبت می‌کنند. درنتیجه با بررسی میزان پس‌انداز این کشورها مشخص شد که این افراد جزئی از بهترین پس‌انداز کنندگان در دنیا هستند.

gptt-es-excm-BehaviorPolicy-SavingAndCognitiveLiguistics-SaadatpoorTahamtan-961219-v1-2

نمودار ۲- میزان پس‌انداز کشورهای عضو سازمان همکاری اقتصادی و توسعه که به زبان فاقد زمان آینده صحبت می‌کنند

gptt-es-excm-BehaviorPolicy-SavingAndCognitiveLiguistics-SaadatpoorTahamtan-961219-v1-3

نمودار ۳- مقایسه میزان پس‌انداز کشورهای عضو سازمان همکاری اقتصادی و توسعه که فاقد زمان آینده و دارای زمان آینده هستند

 با نگاه و بررسی نمودار ۲، میزان پس‌انداز کشورهای عضو سازمان همکاری اقتصادی و توسعه که به زبان فاقد زمان آینده صحبت می‌کنند و مقایسه بهتر و شفاف‌تر آن با نمودار ۳، مشخص می‌کند که کشورهایی که فاقد زمان آینده در زبان خود هستند، پس‌انداز کنندگان بهتری هستند.

میانگین تفاوت در اینجا چیست؟ پنج درصد از سود ناخالص داخلی هرساله پس‌انداز می‌شود. در طول ۲۵ سال که تأثیر درازمدت عظیمی بر ثروت مملکت دارد. درحالی‌که این یافته‌ها معنادار هستند کشورها می‌توانند در بسیاری روش‌ها متفاوت، تفاوت داشته باشند که گاهی اوقات در نظر گرفتن این تفاوت‌های احتمالی بسیار دشوار است.

طی تحقیقاتی (رابرتس و همکاران، ۲۰۱۵؛ چن، ۲۰۱۳) برای دست‌یابی به این هدف داده‌های ارزیابی سلامت، پیری و بازنشستگی از سرتاسر جهان که در اروپا وجود دارد، جمع‌آوری‌شده است. این نتایج با نظرسنجی ارزش جهانی[۲۴]تلفیق‌شده و خوشبختانه، امکان تخمین رفتارهای پس‌اندازی میلیون‌ها خانوار در صدها کشور در سرتاسر دنیا فراهم‌شده است. با تحلیل تمام آن داده‌ها مشخص‌شده است که تعداد ۹ کشور در سرتاسر دنیا وجود دارد که به‌طور چشمگیری جمعیت بومی دارند و به هر دو زبان زمان آینده و زبان فاقد زمان آینده صحبت می‌کنند.

بنابراین در پژوهشی، خانواده‌هایی که تقریباً از هر لحاظ قابل‌سنجشی به یکدیگر شبیه بودند را به‌صورت آماری جفت‌جفت در کنار هم قرار داده، و سپس به بررسی وجود ارتباط بین زبان گفتاری آن‌ها و میزان پس‌انداز کردن آن‌ها با یکدیگر پرداخته شد. در این بررسی عواملی چون کشور محل تولد و کشور محل سکونت، جمعیت — جنسیت، سن — میزان درآمد در کشور خودشان، و میزان تحصیلات کنترل شدند. تا مشخص شود آیا پس از کنترل تمام سطوح هنوز این ارتباط پابرجاست؟

در پژوهشی دیگر، فقط به مقایسه خانواده‌هایی که اساساً به‌طور تقریبی شبیه یکدیگر بودند، پرداخته شد. دو خانواده‌ای که هر دو در بروکسل زندگی می‌کردند و هر دو ازهرجهت به هم شبیه بودند، فقط یکی از آن‌ها به زبان فلاندرز[۲۵] و دیگری به زبان فرانسوی صحبت می‌کرد. و یا بررسی دو خانواده‌ای که در مناطق خارج شهر در نیجریه زندگی می‌کردند، یکی از آن‌ها به زبان «هوسا[۲۶]» و دیگری به زبان «ایگبو[۲۷]» صحبت می‌کردند.

 حال باید به این سؤال پاسخ داد که آیا پس‌ازاین کنترل و بررسی‌های موشکافانه، کسانی که به زبان فاقد زمان آینده تکلم می‌کردند، به نظر بیشتر پس‌انداز می‌کردند؟ پاسخ بله است. بررسی‌ها حاکی از آن بودند که کسانی که به زبان فاقد زمان آینده تکلم می‌کنند، حتی پس‌ازاین کنترل موشکافانه ۳۰ درصد بیشتر احتمال دارد تا در هرسال پس‌انداز بیشتری داشته باشند. آیا این امر پیامدهایی نیز به همراه دارد؟ آری، تا زمان بازنشستگی، کسانی که به زبان فاقد زمان آینده تکلم می‌کنند، در مقایسه با کسانی که دارای زمان آینده در گفتارشان هستند؛ با حفظ دائمی درآمدشان، با پس‌انداز ۲۵ درصدی بیشتری، بازنشسته می‌شوند.

آیا قادریم این داده‌ها را حتی بیشتر گسترش دهیم؟ بله.

همان‌طور که اشاره شد در این تحقیقات داده‌های سلامت بسیاری جمع‌آوری شدند. با بررسی این داده‌ها امکان مشخص شدن میزان پس‌انداز کردن افراد وجود دارد. برای مثال سیگار کشیدن را در نظر بگیرید. کشیدن سیگار در عمق معنایی خود به معنای نوعی از پس‌انداز منفی است. اگر معنی پس‌انداز، زحمت کنونی در قبال لذت آتی باشد، کشیدن سیگار درست خلاف آن است. در آن صورت باید تأثیری خلاف آنچه باید، در بررسی‌ها مشاهده شود. در بررسی‌ها مشخص شد که کسانی که به زبان فاقد زمان آینده تکلم می‌کنند، نسبت به خانواده‌های مشابه، ۲۰ تا ۲۴ درصد احتمال کمتری دارد که در هر مقطع زمانی سیگار بکشند، و درصد ابتلای آن‌ها به چاقی در سن بازنشستگی، ۱۳ تا ۱۷ درصد کمتر است. بنابراین تقریباً غیرممکن است که رفتار پس‌اندازی خلاف آنچه مشاهده شد چنین پیامد استواری در آن نمود نباشد.

درنهایت، هدف از این بررسی‌ها این است که وقتی مشخص می‌شود که چگونه چنین پیامدهای ظریفی قادرند تصمیم‌گیری ما را تغییر دهند، برآنیم تا ابزاری در اختیار مردم قرار دهیم تا بتوانند آگاهانه از خود فردی بسازند که در آینده خویش، پس‌انداز کنندگان بهتر و سرمایه‌گذاران هشیارتری باشند.

منابع

Croft, William and D. Alan Cruse (2004) Cognitive Liguistics. Cambridge: Cambridge University Press.

Carroll, J. B. (1956) Language, Thought and Reality: Selected writings of Benjamin Lee Whorf. Cambridge. MA: MIT Press.

Evans, Vyvyan and Melanie Green (2006) Cognitive Linguistics: An Introduction, Edinburgh University Press.

Evans, Vyvyan (2004) The Structure of Time: Language, Meaning and Temporal Cognition. Amesterdam: John Benjamins.

Future Tense and Economic Decisions: Controlling for Cultural Evolution. SG Roberts, J Winters, K Chen – PloS one, 2015 – journals.plos.org

Harley, T.A. (2001) The Psychology of Language: From Data to Theory (2nd edn). Hove: Psychology Press.

Hunt, E and Agnoli, F. (1991) The Whorfian Hypothesis: A Cognitive Psychological Perspective. Psychological Review. 98, 377- 389.

The Effect of Language on Economic Behavior: Evidence from Savings Rates, Health Behaviors, and Retirement Assets. MK Chen – The American Economic Review, 2013 – American Economic Association.

Whorf, B.L, (1956) Language, Thought, and Reality: Selected writings of Benjamin Lee Whorf. New York: John Wiley.

عاصی، مصطفی: از پیکره زبانی تا زبان‌شناسی پیکره‌ای، در نشریه «پژوهشگران»، مرداد و شهریور ـ مهر و آبان ۱۳۸۵، شماره ۸ و ۹.

[۱] Organization for Economic Co-operation and Development -OECD

[۲] Categorization

[۳] Rosch

[۴] Conceptualization

[۵] Whorf Hypothesis

[۶] Edward Sapir

[۷] Linguistic relativity hypothesis

[۸] Mandarin Chinese

[۹] Inuits

[۱۰] Harley

[۱۱] Zuni

[۱۲] Davies

[۱۳] Corbett

[۱۴] Setswana

[۱۵] Botula

[۱۶] Zelenyj

[۱۷] Sinij

[۱۸] Goluboj

[۱۹] Hunt

[۲۰] Agnoli

[۲۱] Time

[۲۲] Grammar

[۲۳] Corpus linguistics

[۲۴] World value survey

برای اطلاعات بیشتر مراجعه شود به: www.worldvaluessurvey.org و

https://www.eui.eu/Research/Library/ResearchGuides/Economics/…/WVS.aspx

[۲۵] Flemish

[۲۶] Hausa

[۲۷] Igbo